سلام و درود های عارفه بر بارانی های پاک و زلال خودم
میگم بچه ها،
امروز تصمیمی باید می گرفتم که سخت بود، ترس داره چون باید قدم در ناشناخته ها بذارم.
در شرایطی هستم که میدونم درستش چیه اما قبلاً این کارو نکردم و می ترسم از اتفاق های جدید و پیش بینی نشده.
چند دقیقه پیش رفتم سر نماز. نماز ظهر و عصر.
دوست داشتم حالا که خلاصه های نمازی می ذاشتید من هم تجربه م رو تو باران بگم
بچه ها خیلی ترسیده بودم قبل نماز پشتم خالی بود،
هول و وحشت داشتم اگه اون اتفاقا نشه چی میشه ...
نمازمو شروع کردم، به یاد آوردم اون خدای خوب همیشه،
اون که همیشه به حرفم گوش نداده اما همیشه اون هدف نهایی که ازش خواستم رو به شیوه بهتری از فکر کوچیک من به اجرا گذاشته،
اون که بلده،
رفیقمه، صداش کردم بوده، حرفاشو گوش کردم و صبوری کردم تا نتیجه بده ضرر نکردم،
(فکرامو تعریف می کنم و اینکه کجای نمازم بودم تو پرانتز میذارم)
و خلاصه اون که هر وقت دلم لرزیده خودشو رسونده بهم روبرومه داره با توجه و لبخندی دلنشین نگاهم می کنه... گفتم سلام، من اومدم خدای مهربونم که مثل مامان بزرگ بهت می رسم ذوق دارم که رفتم دیدنش! (بسم الله الرحمن الرحیم)
حمد رو شروع کردم با زبان و با فکرام شروع کردم به قصه گفتن
بهش گفتم خدایا مشکل دارم باید نه بگم ولی طوری که دل فلانی هم نشکنه...ضمنا من تا حالا نه درست و حسابیم نگفتم، همیشه شل گفتم. حالا داداشم یادم داده که چطور بگم ولی دفعه اولمه، می ترسم گند بزنم و... با زبونم از ته دل گفتم ایاک نعبد و ایاک نستعین و دوختمش به قصه تو ذهنم، گفتم هیچکس نمیتونه کمکم کنه جز خودتا، من استرس می گیرم...،
و باز دوختم و لمس کردم چقدر سوره حمد نماز قشنگ مچه با ذات نیازمند ما به رشد...
اهدنا الصراط المستقیم گفتم و نو ذهنم قصه رو ادامه دادم...خدایا من اومدم با همه وجود بگم تو اون لحظه ها کمکم کنی پشتم باشی. کمکم کن کار درسته رو بکنم(صراط الذین انعمت علیهم ...)
خراب کاری نشه هااا! یوقت دلی رو نشکنم، خراب کاری نکنم...(غير المغضوب عليهم و لا الضالين)
و نفس آرامشی کشیدم که مشکلمو گفتم.
...
رکعت دوم تاکید همین ها بود و مرور و یادآوری اینکه کجاها رو بلد نیستم و کمک می خوام و سفارش دقیق به خدا...
و بعد شیطون و نفس دست به یکی قلقلکم می دادن که نمیشه شاید خدا نکنه، خدا اون لحظه ها غیب میشه!...
و لحظه لحظه انتخاب بود.
حرف شیطون یا اعتماد به خدا...
رکعت سوم گفتم ...
خدایا من تو رو انتخاب می کنم...تو توانمندی، تو از تصورات من بهتری(۱) تو مثل این فکر و خیالات من نیستی، (۱)و خوشحالم که دارمت، آرومم با بودنت، (۲) و هیچ کس دیگه کاری ازش برنمیآید مگر که تو برام بفرستی یکیو، مگر که تو فکری به ذهنم برسونی، نشانه ای جرقه ای... (۳) و ترسی نیست چون تو خیلی خوب عمل می کنی حتی اگه من متوجه نشدم چطور کمک می کنی و به نظرم بیاد نیستی نمی شنوی، تو بودی و شنیدی،...(۴)
شد تسبیحات اربعه م
۱)سبحان الله
۲)و الحمدالله لله
۳)و لا اله الا الله
۴)والله اکبر
بچه ها تجربه نماز امروزم خیلی خاص بود،
تمرکز داشتم و حواسم پرت نشد،
زوری نبود نمازم،
گریه م گرفت،
و آخر نمازم
اعتماد کردم، و آروم شدم و دیگه ترسی نداشتم.
و برنامه ریزی هم کردم بر اساس اون اعتماده،
یعنی به خودم گفتم خدا حتما میاد، پس منم همه توانم رو اینطوری اینطوری اینطوری با این دلم پیاده می کنم. ذهنم منظم شد.
و هر چی شد قطعا برام بهترین بوده. چه بفهمم خیریتشو چه نفهمم.
و حس کردم یچیز مهمیو،
تا وقتی آدم چالش داره (بخونید دنبال رشده و بخونید برنامه داره از منطقه امنش بیاد بیرون، بخونید زندگیش خطر کردن داره، ترس از ناشناخته ها داره، اتفاقات جدید داره، و آدم بنا داره یاد بگیره و بزرگ بشه) نمازهای خیلی خوب میتونن خدایی بشن.
چون که ی خواد همینی که هست بمونه، حس همه چیز دانی داره و ناخودآگاه سخته براش خضوع و خشوع و گفتن من نمی دانم و شکستن مقابل خدا...
نماز برا کسی انگار ذاتا طراحی شده که ضعیف بودنش رو درک ک
رده و در مرحله بعد پذیرفته.قبول داره که ناکامله. این دست ماست.
و قبول داره خدا خوبه و هم درک کننده و مهربونم و دانا ست هم توانا در یک کلام آخرین و تنها راه حله برا عجز های ما. شاید این معنای پشت توحید باشه.
و کسی که قبول داره ناکامله و خدا تنها راه حل،
قبول می کنه حرفای خدا رو، اعتماد خدا رو می پذیره،
شاید این معنای تسلیم باشه.