نقل قول: خب، خودتون حستون رو می فهمید چیه و در بیانش مشکل دارید یا اینکه اون هم مبهمه براتون؟
یعنی میگی مثلا: حالم بده نمیدونم چمه
یا میگی به جاش: غمگینم/ احساس گناه میکنم/...
نقل قول: هر دوش گاهی واقعا نمیدونم چمه ولی گاهی هم میدونم ولی حس میکنم اگه بیانش کنم سوء برداشت میشه، اونطور که تو نظر منه منتقل نمیشه و در کل نتیجه ی دلخواهمو نداره...
خوب بود تو روانشناسی می نوشتم اما خب عب نداره شاید بعداً منتقل کردم.
ببین،
اینایی که درباره ش داریم حرف می زنیم هشت تا احساس مختلف هستن در مجموع.
اما گاهی ما ترکیبی از اینا رو با هم تجربه می کنیم. مثلا دوست نزدیکمون یه چیزی گفته که هم دلخوریم هم احساس غم داریم. اینا با هم فرق داره و لازمه برای اینکه بتونیم بفهمیم چمونه و چیکار کنیم حالمون بهتر بشه باید بتونیم اینا رو تفکیک کنیم.
حالا این هشت تا احساس رو از فصل اول یک کتاب خیلی خوب که دبیرستان مشاورم برا اضطراب بهم معرفی کرد رو برات می نویسم.
نقل قول: از حال بد به حال خوب
دیوید بِرنز، مهدی قراچه داغی
نشر آسیم
(آقای قراچه داغی از مترجمین خوب حیطه روانشناسی هستن. معمولا کتابای الکی ترجمه نمی کنن.)
توی پرانتز دوم: اینو الان اتفاقی دیدم، نظر یک کاربر بود.
(اگر تصمیم گرفتید که این کتاب را تهیه کنید حتماً ترجمه آقای قراچه داغی را تهیه کنید. من در ابتدا کتابی با مترجم دیگر را تهیه کردم که در سطحی بسیار افتضاح ترجمه شده بود! در نتیجه مجبور شدم که بار دیگر این کتاب را تهیه کنم.
اگر چه کتاب معرفیشده برای درمان افسردگی نگاشته شده است اما برای همهی ما که گاهاً و یا شاید بیشتر اوقات، افکاری غیرمنطقی و منفی داریم و چوبِ این افکار را هم میخوریم، کاربردیست.
(از یک سایت)
احساس / افکاری که این احساس را ایجاد کرده
اندوه و افسردگی / افکار مربوط به از دست دادن، شکست عشقی، مرگ یکی از عزیزان از دست دادن شغل یا نرسیدن به یک هدف مهم
گناه یا خجالت / معتقدید کسی را از خود رنجانده اید و یا در حد معیارهای اخلاقی خود ظاهر نشدهاید. احساس گناه ناشی از خودمحکومسازی است در حالی که خجالت از آن روست که می ترسید به خاطر کاری که کرده اید وجهه خود را در برابر دیگران از دست بدهید.
خشم، رنجش و دلخوری / احساس می کنید کسی با شما رفتار غیر منصفانه کرده یا می خواهد از شما سوء استفاده کند.
یاس و ناامیدی / زندگی را در حد انتظار خود نمیبینید و به اصرار می خواهید که وضع به گونه دیگری باشد. ممکن است مسئله، عملکرد خود شما باشد: «نباید این اشتباه میکردم.» ممکن است ناامیدی شمارا دیگران باعث شده باشند: «باید به موقع این کار را میکرد.» در مواقعی نیز حادثه به خصوصی تولید نامیدی میکند: «چرا هر وقت من عجله دارم ترافیک این همه شلوغ میشود.»
اضطراب، نگرانی، ترس، هراس شدید / خود را در خطر می بینید. گمان می کنید حادثه بدی در شرف وقوع است: «اگر هواپیما سقوط کند چه خواهم کرد؟» «اگر در حضور جمع هنگام سخنرانی را فراموش کنم چه اتفاقی می افتد؟» یا «ممکن است در روی سینی من مقدمه حمله قلبی باشد؟»
احساس حقارت و ناشایسته بودن / خود را با دیگران مقایسه می کنید و نتیجه میگیرید به خوبی آنها نیستید به اندازه آنها باذوق، جذاب، موفق و باهوش نیستید.
احساس تنهایی / به خود می گویید چون تنها هستید و به قدر کافی مورد توجه قرار نمی گیرید به ناچار باید احساس ناخشنودی بکنید.
احساس ناامیدی و درماندگی / گمان می کنید مشکل شما ادامه دار خواهد بود وضع بهتر نخواهد شد: «افسردگی من تمام نشدنی است» و یا اینکه «نمی تواند تحمل کنم.» یا «هرگز خوبی پیدا نخواهم کرد.» یا «همیشه تنها خواهم ماند.»
دخترا یه تمرین خودمراقبتی جدید و جالب دارم براتون
هر وقت که احساسی شدید از خودتون بپرسید من الان چه احساسی دارم؟
راستیییی
من از امروز بطور جدی خودمراقبتی رو شروع می کنم.
(البته داشتم اما با خودزنی ها خنثی میشد.
)
اگر از کتاب خوشتون اومد،
فهرست کتاب رو بطور مفصل توی تاپیک تو بگو چه کتابی بخونم گذاشتم.