نقل قول: فکر کنم یعنی همین که هر کاری میخوای کنی با این دید انجام بده که خدا دوست داشته باشه و خدا راضی باشه؟
بعله رعنا جان تا حدودی همینه
در واقع ینی به خودمون نگاه ابدی داشته باشیم نه صرفا دنیایی
خود خدا هم ما رو به بلندای ابدیت میبینه
واسه همینه خیلی چیزارو ما فک میکنیم برامون خوبه اما خدا میگه من میدونم که بده و برعکس
( وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )
شاید اون چیزی که دوست داریم ما رو از جاودانگی خودمون و تولد سالم به اخرت دور میکنه
( اگر همراه یک خلق بد یا رفتار بد و کلا هر گنلهی به اخرت و برزخ متولد بشیم ینی تولد ما تولد سالم نیست ! مثل جنینی که با خودش دنیا دوتا سر میاره یا دم میاره !!! عکساش تونت هس . یا کسی که قدرت بینایی نداره یا مادرزاد فلجه .
او هیچوقت تو دنیا نمیتونه خوب و مثل بقیه زندگی ونه و از امکانات دنیا بهره ببره چون اسباب و وسایل مورد نیاز دنیا رو نداره یا یه چیزایی داره که بدرد دنیا نمیخوره !!!)
بسی ممنونم عزیز دل
تا حدودی فهمیدم
اون جمله قرمز هم بسی زیاد قشنگ بود ممنونممممممممم
امروز روز سختی بود. ۳ روز بود وقتی که بیدار میشدم کلیپ رائفی پور گوش میدادم و گریه میکردم . حالم خوب بود. امروز صبح نگاه نکردم. دو بار اورژانسی شدم. وقتی گریه کنم خوب میشه. بار اول که اورژانسی شدم اومدم کانون آبی آسمانی و آقای یا زهرا بسی کمک کردن درست شد. مخصوصا آبی . بسی ممنونم قشنگم. بار دومش تنها بودم. به خودم اومدم دیدم نمیتونم یه پیام گذاشتم تو اورژانس و به خودم گفتم بگذار یه ذره آب بخورم شاید پشیمون بشم که از جلوی تلویزیون رد شدم داشت حرم امام حسین و بعد جمکران پشت هم نشان میداد. وایسادم جلوی تلویزیون با امام حسین و امام زمان دعوا کردم
خیلی مسخره است ولی بسی گریه کردم و دعوا کردم. آخرشم تصویر زنده رفت حرم امام حسین. کلی دعوا کردم. کلی زیاد گریه کردم. برگشتم تو اتاق اشکام را پاک کردم با شیطون دعوا کردم
بغض کردم ولی گریه نکردم. دیگه بعدش از تنهایی در اومدم.
خلاصه شانس آوردم اگر تنهایی ادامه داشت با خیلی های دیگه هم دعوا میکردم.
قبل همه اینا هم با خدا کلی دعوا کرده بودم گریه کردم. الانم دارم مینویسم گریه میکنم
دیگه خیالم راحته نمیشکنم. روزی ۳ بار گریه برای من راه حل خوبیه که نشکنم. روز شمار را دیدم ۱۲ روز بود. ولی من به خودم قول داده بودم ۱۰ روزش را حذف کنم. پس میشه ۲ روز.
الان مشکل اینه که با خدا قهرم. تهش ضررش واسه منه. که ازش دور میشم. و گناه میکنم. دعا میکنم خودش یه کاری کنه. من خیلی وقته که دیگه نمیتونم.
شدم فراری از نت. فقط امیدوارم خراب نکنم.
۶ ماه. ۶ ماه باید صبر کنم. امیدوارم دیگه بعد ۶ ماه همه چی خوب بشه.
دیروز تلگرام یهو یه پسری پیام داد. میگفت هم گروهیمه
آخرش کاشف به عمل اومد. تو یه گروه کاریابی عضوم اونم عضو بعد بهم میگه هم گروهی
فکر کردم درسی میگه. دیروز باهاش حرف زدم. ولی دیشب و امروز جوابش را ندادم.
خستم از آدمای الکی . به خودم گفتم یه ۶ ماه صبر کن ببینیم چی میشه. نمیدونم ولی پاییز ۱۴۰۰ برام انگار فرق داره. نمیدونم.
برنامه ریزی هم این روزا کلی بهش فکر کردم
از بس رنگ زرد سنا قشنگه
خیلی رنگش را دوست داشتم. فعلا درس و امتحان و تمریناس. استرس اینا تموم بشه. بعدش هم من سعی میکنم هر چی شد، شد.
امروز شر نماز تو قنوت با خدای خویش صحبت کردم. نمازم بعد دعواهایی بود که باهاش کردم. ازش معذرت خواهی کردم و چندین بار گفتم توکل به خودت. جمله توکل به خودت را تا حالا تو دهنم نگفته بودم. حس خوبی داشت
دوباره خیلی نوشتم
ببخشید. روز سختی را پشت سر گذاشتم. از صبحش که بعد یک ساعت خوابیدن یهو پریدم معلوم بود روز بدیه
چه اخلاقای بدی پیدا کردم
خیلی شد ولی میفرستم. میرم پای تمرین.
دلم میخواد شیطون را بزنم زمین
از کانون نه دل میکنم نه چیزی
تمام