سلااااااااااااااااااااام
حال و احوالتون ؟؟
امروز هم روز خوبی بود
فردا جمعه اس و من پای عهدم موندم
خوشحالم خیلی خوشحالم
وضعم خیلی خراب بود ...
2 هفته ای بود که حتی پاکی یک روز هم برام سخت بود
- خدایا شکرت که کمکم کردی برگردم پیشت
- شکرت که دارم قران میخونم
- شکرت که امروز نماز صبح خوندم
- شکرت به خاطر ص
- شکرت به خاطر اینکه قلم خوبی دارم
تمرکزم تو درس خوندن خوب نیست ...
گاها ذهنم درگیر مباحث نخونده میشه ...
اعتماد به نفس کافی هم ندارم
دخترا 10 تا صلوات از طرف من برای پاکی و سلامتی همه بارانی ها
التماس دعا
سلام.
خدایا شکرت برای، برنامه دیشب و صحبتها، درک متقابل، فهم دوستم، فیزیک، اومدن توی راهی که بهتر میتونماونی بشم که تو میخوای، بهتر میتونم دغدغه تو و امام ام رو داشته باشم.
خدایا شکرت برای، سحرخیز شدنم، نمازها، پاکی، پانسیون، ص•ا، آ•م، بچههای دهمی پانسیون، کوه خزری که رفتیم، همهچی..
ممنون که هستی.
سلام
جمعه ی دلگیری بود ، خدا رو شکر تا چند ساعتِ دیگه تموم میشه
میانه ی خوبی با روزهای تعطیل ندارم .
امروز برای اولین بار رفته بودم مراسم گلاب گیری ، جالب بود و اگر خدا عمری بده تصمیم گرفتم هر سال برم .
بعد از اون به خواستِ بزرگانِ جمع رفتیم امام زاده ، آرامش عجیبی داشت . تصمیم گرفتم هروقت دلم گرفته بود تنهایی اونجا برم .
امشب شاهدِ تصادف و حالِ بدِ یک پسرِ جوون بودم . ترس و نگرانیِ اطرافیان به من هم منتقل شد .
شاهدِ بیماریِ نادر و لاعلاج یک عزیزی بودم . بعد از صحبت و خداحافظی ، نبودش و تصور کردم و خیلی سخت هست .
هرروزی که میگذره نظاره گرِ واقعیت هایی میشم که برای من سنگین هستند . سعی میکنم صبور باشم و هماهنگ با اتفاقات و پیشامدهای زندگی جلو برم ولی خیلی درد داره . استرسِ زیادی رو متحمل میشم و همه ی این ها باعث میشه تا اونطور که باید از زندگی لذت نبرم .
گاهی زندگی خودم رو با دوستانم مقایسه میکنم ، در آخر به این نتیجه میرسم که همه که قرار نیست لذت ببرن . خودم رو قانع میکنم که بقیه مهم تر هستند و من میتونم با کمک باعثِ خوشحالیِ اون ها باشم . اگر که زندگی ختم به کار و تلاش و دویدن های بی وقفه میشه نباید غصه بخورم .
امروز به این فکر میکردم که اگر یک روزی بچه دار شدم بهش واقعیت ها رو نشون خواهم داد . من داخلِ حبابِ بزرگی از توهمات و خوش خیالی ها بودم که بعد از ترکیدِن ناگهانیش خیلی درد کشیدم و هنوز هم تبعاتِ اون ادامه داره .
خدا رو شکر میکنم :
1. به خاطرِ سلامتِ جسمانیِ خودم و اطرافیانم .
2. به خاطرِ خنده ی اطرافیانم .
3. به خاطرِ رنگ ها .
سلام.
خدایا شکرت، برای امشب، برای نرم کردن دل خانواده، برای موافقتشون، مامان، همچنان ز•ب، وجود دوست هایی که درکم میکنن، همچنان درک متقابل، شکرت برای خندههای امروز، برای اتفاقات اسانسور و عب•ل.
خدایا شکرت برای، نشستن تو حرم، افتخاری که اشمب چندبار نصیبم شد، اجازه ای که بهم دادی، به خاطر تقدیرات شب قدر، خدایا شکرت به خاطر همه چی..
ممنون که هستی ..
_اللهم عجل لولیک الفرج..
نقل قول: من داخلِ حبابِ بزرگی از توهمات و خوش خیالی ها بودم که بعد از ترکیدِن ناگهانیش خیلی درد کشیدم و هنوز هم تبعاتِ اون ادامه داره .
همه آدم ها تو زندگی اول تو اون حبابه هستن ولی بعضی ها زود حبابشون می ترکه بعضی ها دیر.
توی مطالعات کهن الگوها، به شخصیت داخل حباب میگن معصوم و به اونی که حبابش ترکیده میگن یتیم.
یتیم محتاج امیده و بدبین به خیلی چیزها و گاهی دعا دعا می کنه به اون روزگار خوش معصوم بودن برگرده.
معصوم خیلی خوش باوره و راحت اعتماد می کنه و دنیا رو سراسر خوبی می بینه. خوشه و البته بی گناه و ساده لوح.
بچه ها رو دیدی؟ قشنگ تجسم کهن الگوی معصومن.
و
همه ما یک جایی از زندگی، در کودکی یا بزرگسالی، وقتی مورد بی عدالتی یا یک اتفاق ناگواری بزرگ میشیم که زندگیمون رو متحول می کنه اون حبابه می ترکه ...
اتفاقا منم الان به این معنا یتیمم. و چقدر زندگی در این حال پر از رنجه...
دیشب اتفاقا کتابشو می خوندم. یک چیزی که بهت توصیه می کنم (توصیه کتاب بود) یتیم نباید خودشو مقصر اون اتفاقات رنج آور بدونه. این مقدمه بهبود حال یتیمه.
و توصیه دوم
باور به اینکه
زندگی، دوگانه ی «بهشت برین» یا «رنج» نیست؛
و رنج
بخشی از زندگیه.
(1402 خرداد 13، 16:13)عارفه نوشته است: [ -> ]نقل قول: من داخلِ حبابِ بزرگی از توهمات و خوش خیالی ها بودم که بعد از ترکیدِن ناگهانیش خیلی درد کشیدم و هنوز هم تبعاتِ اون ادامه داره .
همه آدم ها تو زندگی اول تو اون حبابه هستن ولی بعضی ها زود حبابشون می ترکه بعضی ها دیر.
توی مطالعات کهن الگوها، به شخصیت داخل حباب میگن معصوم و به اونی که حبابش ترکیده میگن یتیم.
یتیم محتاج امیده و بدبین به خیلی چیزها و گاهی دعا دعا می کنه به اون روزگار خوش معصوم بودن برگرده.
معصوم خیلی خوش باوره و راحت اعتماد می کنه و دنیا رو سراسر خوبی می بینه. خوشه و البته بی گناه و ساده لوح.
بچه ها رو دیدی؟ قشنگ تجسم کهن الگوی معصومن.
و
همه ما یک جایی از زندگی، در کودکی یا بزرگسالی، وقتی مورد بی عدالتی یا یک اتفاق ناگواری بزرگ میشیم که زندگیمون رو متحول می کنه اون حبابه می ترکه ...
اتفاقا منم الان به این معنا یتیمم. و چقدر زندگی در این حال پر از رنجه...
دیشب اتفاقا کتابشو می خوندم. یک چیزی که بهت توصیه می کنم (توصیه کتاب بود) یتیم نباید خودشو مقصر اون اتفاقات رنج آور بدونه. این مقدمه بهبود حال یتیمه.
و توصیه دوم
باور به اینکه
زندگی، دوگانه ی «بهشت برین» یا «رنج» نیست؛
و رنج بخشی از زندگیه.
عارفه جان به نظرم افکار و هدفی که از ارسالِ پستِ قبلی داشتم به دور از مطالعات کهن الگوی یتیم و کودک هست ، چون تفاوت هایی وجود داره .
حس میکنم نوشته ی من در مشاوره و پستِ قبلی رو کنارِ هم گذاشتی و توصیه هات با توجه به اون دو پست بوده .
در هر صورت سپاسگزارم به خاطر توجهت و اشتراک گذاریِ این مطلبِ مفید
شنبه ی قشنگی بود
به طبیعت رفتم و پیاده روی طولانی ای داشتم ، درس خوندم ، مطالعه کردم ، با یک دوستِ قدیمی دیدار داشتم . تصمیماتم و مرور کردم و خدا رو شکر همه چی خوب بود
سلام
Horii
1402/03/07
6 روز خوب
سلااااام
حالتون چطوره؟
خوبین؟
ان شاء الله همگی عالی باشین و رو به رشد و پیشرفت
بچه ها کیا یادشونه خیلی وقت پیشا در مورد رسالت زندگی صحبت کردیم ؟ خیلی هاتون گفتین هنوز پیداش نکردین !
منم قول داده بودم که راجبش مطلب بنویسم و چیزای اندکی که بلدم و خودم هم تجربه کردم رو باهاتون به اشتراک بذارم .
تاپیک
برنامه ریزی قدم به قدم رو کی خونده؟
قدم اول برنامه ریزی همین فکر کردن و جست و جو کردن رسالت زندگیمونه
حتما سر بزنید و بخونید
بیاین بگین چی میدونید از رسالت؟
کیا پیداش کردن؟
کیا در جست و جو هستن؟
عارفه جون یادمه شما چند وقت پیش حسابی داشتی در مورد معنای زندگی مطالعه میکردی خوشحال میشیم تجربیات و آموخته هات رو باما در میون بذاری
سلام خواهریا
و سلام خواهر سنایی
نقل قول: قدم اول برنامه ریزی همین فکر کردن و جست و جو کردن رسالت زندگیمونه
من خیلی وقته پیگیرم ولی هر چی بیشتر می گردم کمتر به نتیجه می رسم.
برنامه ریزی هم در پی پیدا نکردن پاسخ عقب افتاده.
نقل قول: منم قول داده بودم که راجبش مطلب بنویسم و چیزای اندکی که بلدم و خودم هم تجربه کردم رو باهاتون به اشتراک بذارم .
کاش برامون بگی، من که خیلی مشتاقم.
یکی از چیزهایی که برام هم جواب بود هم سوال جدید این بود:
نقل قول: هرگز از شک دست نکش. وقتی شکی به جا نماند، معنایش آن است که از حرکت باز مانده ای. بعد خداوند می آید و همه چیز را منفصل می کند. چون او همواره سبب می شود راهی را بپیمایند که نیازمند پیمودنش اند. روش او برای کنترل برگزیدگانش همین است. وقتی به هر دلیلی از پیشرفت باز می مانیم _ راحت طلبی، تنبلی، و یا این برداشت اشتباه که هر چیز را که لازم است می دانیم_ او ما را به حرکت وا می دارد.
و این
نقل قول: ...چون همه این ها را می دانم و استادم این را هم می دانم که هرگز ، به راستی هرگز دلیل نهایی هستی مان را نمی فهمیم. می توانیم بدانیم چطور از کجا و از کی اینجاییم. اما پرسش چرا همواره پرسشی بی پاسخ می ماند. هدف اصلی معمار اعظم جهان تنها به او تعلق دارد و نه به هیچ کس دیگری.
سلام عارفه جانم
نقل قول: کاش برامون بگی، من که خیلی مشتاقم.
اینجا راجبش گفتم در چند پست
و البته یه پست اصلیش مونده که به زودی میذارم ان شاء الله
نقل قول: من خیلی وقته پیگیرم ولی هر چی بیشتر می گردم کمتر به نتیجه می رسم.
خیلی خوبه که پیگیر هستی
حتما روزی به نتیجه میرسی
نقل قول: برنامه ریزی هم در پی پیدا نکردن پاسخ عقب افتاده.
اشتباه رایج خیلی هامون همینه!
برای پیدا کردن هدف و رسالت زندگیمون باید حرکت کنیم ، آزمون و خطا کنیم
راه های مختلف رو بریم و امتحان کنیم تا بفهمیم اون چیه که علاقه سوزانی بهش داریم . و این کار بدون برنامه ریزی ممکنه به نظرت؟
پست هارو بخون و بعد بیا نظرت رو بگو
بچه های دیگه کجان ؟؟ بچه ها منم دوست دارم از شما یاد بگیرم لطفا شرکت کنید تو بحث
نقل قول: یکی از چیزهایی که برام هم جواب بود هم سوال جدید این بود:
نقل قول: نوشته است:هرگز از شک دست نکش. وقتی شکی به جا نماند، معنایش آن است که از حرکت باز مانده ای. بعد خداوند می آید و همه چیز را منفصل می کند. چون او همواره سبب می شود راهی را بپیمایند که نیازمند پیمودنش اند. روش او برای کنترل برگزیدگانش همین است. وقتی به هر دلیلی از پیشرفت باز می مانیم _ راحت طلبی، تنبلی، و یا این برداشت اشتباه که هر چیز را که لازم است می دانیم_ او ما را به حرکت وا می دارد.
و این
نقل قول: نوشته است:...چون همه این ها را می دانم و استادم این را هم می دانم که هرگز ، به راستی هرگز دلیل نهایی هستی مان را نمی فهمیم. می توانیم بدانیم چطور از کجا و از کی اینجاییم. اما پرسش چرا همواره پرسشی بی پاسخ می ماند. هدف اصلی معمار اعظم جهان تنها به او تعلق دارد و نه به هیچ کس دیگری.
این متن از کدوم کتابه؟
درسته شاید هیچوقت به طور حقیقی درک نکنیم چرا خدا مارو اینجا آورده ..اما همواره باید در پی اش باشیم ، این میشه دلیلی برای حرکت درسته؟ ان شاء الله که خدا هم هدایتمون کنه به بهترین راه ها
سلام
من بلاخره به ۶ رسیدم
ویلو/ ۱۰ خرداد/ ۶ روز خوب
یکی از اون هدف ریزه هامو هرچی سعی میکنم موفق نمیشم برسم بش. تقصیر این پروکسی های مسخره تلگرامه
حالا دارم تلاش میکنم.
من فک میکردم رسالت زندگیمو پیدا کردم.
ولی خب بعد دیدم نه نکردم. و گم شد. حالا هرچی فک میکنم در نمیاد باید برم پستا رو بخونم. ببینم چی به چیه.
شماها پیداش کردین؟
نقل قول: این متن از کدوم کتابه؟
از کتاب بریدا. رمانی از پائولو کوئیلو
البته ادامه داره حرفش. توضیح میده به جاش چیکار کنیم
نقل قول: من فک میکردم رسالت زندگیمو پیدا کردم.
ولی خب بعد دیدم نه نکردم. و گم شد. حالا هرچی فک میکنم در نمیاد باید برم پستا رو بخونم. ببینم چی به چیه.
شماها پیداش کردین؟
تو چرا دقیقا منی. منم پیداش کردم بعد که داشتم می رسیدم بهش یهو مثل یک جاده ای که داری میری یهو می رسی به جایی که ادامه جاده قطع شده، هدفم ناپدید شد، گم شد...
حالا من موندم بی هدف
یعنی من هدفم پیمودن یک مسیر بود که تهش نمی دونستم به کجا ختم میشه. بعد این مسیره که ارشدم بود داره بدون هیچ نشانی از اینکه آینده چیکار کنم تموم میشه و من نگران ترینم که با بقیه زندگیم چیکار کنم. اون علایقم رو چطور ادامه بدم.
و یک مشکل دیگه که نمی دونم چیه، مدتیه به خیلی چیزها بی علاقه شدم. به نظرم باید یه سر به مشاورم بزنم.
نقل قول: اشتباه رایج خیلی هامون همینه!
برای پیدا کردن هدف و رسالت زندگیمون باید حرکت کنیم ، آزمون و خطا کنیم
راه های مختلف رو بریم و امتحان کنیم تا بفهمیم اون چیه که علاقه سوزانی بهش داریم . و این کار بدون برنامه ریزی ممکنه به نظرت؟
درسته حق داری. نمیشه نشست.
اما می دونی وقتایی که انگیزه ندارم اما این حرکت و جستجو سخت ترین کار دنیا میشه.
نقل قول: پست هارو بخون و بعد بیا نظرت رو بگو
خواهر سنایی خوندم خیلی خوب بود. منتظر پست جدیدتم که ببینم چه راه هایی می خوای بهمون یاد بدی.
فقط یه چیزی،
چرا محتوا به این خوبی براش اعلان نمیذاری؟ حیفه، ظاهراً خیلی ها ندیدنش.
سلااام دختراااا
دوست ندارم انگیزه و ارادتون رو بگیرم ولی چون عقیده راسخ دارم که بچه های کانون خیییلی خوووبن و هر مدلی که هستن دعاشون به استجابت نزدیکه، اومدم ازتون خواهش کنم اگه حوصله و وقتشو داشتید برای من دعا کنید. خیییییلی خسته ام. خیییییلی زیااااد، واقعا بریدم. اتفاقات مثبتی هم این چند روزی که نبودم اتفاق افتاده (اتفاقات کوچیک وروزمره بودن مثلا امروز بابت صحبت کردن با یک مافوق و غلبه ی چند باره بر ترسم),امااااا هییییچ کدوم دیگه خوشحالم نمیکنه، سریالی شدم، بی حوصلم، میخوام اما واااقعا نمیتونم کاری بکنم
لطفا اگه سر سوزنی اراده واستون مونده هرکجای این مسیر پوچ و کذایی هستید دور بزنید.