کانون

(1400 خرداد 14، 21:46)rahayii نوشته است: [ -> ]عزیزم یه حدیثی هست که خدا میگه بنده من هر چیزی که آفریدم باشه برای تو..منم برای تو..ولی تو برای خود من باش
خب من همینو متوجه نمیشم    ما خدا رو برای چی بخوایم ؟ برای شکرگزاری یا برای ترس یا برای پاداش ؟؟؟ 

باید عمیقا به این نتیجه برسی که اگه خدا میگه بکن نکن یا هر چیز دیگه ای..فقط برای خودته..چون دوست داره میگه وگرنه تو اگه هر گناهی هم بکنی به خدا ضرر نمیرسه
قطعا ضرر ک نمیرسه ولی شاید هنوز نمیتونم بپذیرمش 

همین خودارضایی..خدا میگه نکن..چرا میگه؟
چون هزار تا بلا سرت میاد..خود من داشتم دیوونه میشدم
کلی عوارض داره..
این یه نمونشه...یا مثلا میگه حجاب داشته باش چرا میگه؟..چون اگه رعایت نکنی ممکنه هزار تا بلا سرت بیادتو جامعه..  
میگه نماز بخون..چون نماز باعث میشه به یادش باشی..اگه خدا از یادت بره شیطون میاد دور و برت..پس نماز و دعا لازمه برات

دقیقا 
خدا با ما از طریق اتفاقات دور و اطرافمون حرف میزنه...همینکه امتحان ازت میگیره یعنی داره حرف میزنه باهات گلم

خب من اینجا ناراحت میشم و میشینم ساعت ها حرف میزنم با خدا ... بعد روز از نو روزی از نو ... خب منم مثل بقیه .. چرا برای بقیه نشونه میفرستاد ولی نوبت من ک میرسه فقط سکوت میکنه ؟ 
داداش رضا میگه اون صدایی که از درون حرفای آرامش بخش میزنه و دلداریمون میده صدای خداست و صدایی که پر از حسای منفی و آزار دهندس صدای شیطون..به نظر منم همینطوره

منم فک میکنم میتونه اینطوری باشه
فک کنم تو دعای جوشن کبیره که گفته خدا حائل هست بین انسان و قلبش..یعنی از تو به خودت نزدیک تر
پس مطمئن باش خیلی بیشتر از خودت حواسش بهت هست و نگرانته
برای درسا هم سعی کن خانواده رو قانع کنی که اونقدرا هم فرقی نمیکنه چه مدرسه ای درس بخونی یا اینکه امسال شرایطش رو نداری که قبول بشی    


اونا مشکلی نداشتن .. تقصیر خودم بود ک اول سال جو گرفتم گفتم باید قبول بشم .... الان میگن خب کو ؟ تو ک میگفتی میتونی قبول بشی ؟؟ الان میخوای بهونه بیاری و کم کاری هاتو جبران کنی ؟؟


که تقصیر خودم بود ک اینده نگری نکردم و سریع جو دادم 
منم برای کنکور خانواده خیلی فشار میاوردن ولی الان دیگه قانع شدن که واقعا امکانش نیست امسال نتیجه خوبی بگیرم
پس باهشون صحبت کن
سخنرانی چگونه مهربانی خدا رو باور کنیم استاد پناهیان رو حتما گوش بده..البته فک کنم یدفعه دیگه هم گفتم 



ان شالله بعد کنکور سه چار سال دیگه ک خودم بتونم برای خودم تصمیم بگیرم گوش میدم   الان ک میگن فقط بخون ...اگه طرف ی سخنرانی برم خفم میکنن   ان شالله بعدا ... یا حداقل توی تابستون امسال شهریور ماه ... 

(1400 خرداد 14، 22:41)عارفه نوشته است: [ -> ]شادی جان گفتی این دفعه اوله حرفتو می زنی.
این خیلی خوبه که اومدی گفتی. ابراز قدم اول رفع نیازه.   
اخه همیشه من سکوت میکنم و بقیه درددل میکنن واسه همین همیشه سخت بود بخوام من حرف بزنم ... از ی طرف هم بی اعتمادی ک از بلاهایی ک سر بقیه میاد نشات میگیره کارو برام سخت تر میکنه   ان شالله تکلیف مشخص شد حتما ی سر میرم روانپززرشک 

اما از جنبه دیگه چند تا سوال بنیادی و مهم و کمی هم پیچیده به هم رو پرسیدی که جوابش دو خطی نیست  البته اینو میگم ادعایی ندارم همه شو بلدم. اما هر وقت به این درا می خورم میگم خدایا یه چیز حتی کوچیک شده نشونم بده که مثل معجزه باشه و من هم متوجهش بشم. آخه خیلی نشانه ها هست تو عالم دور و بر ما که ما با چشمای بازم نمی بینیم...

یه راهی که من پی گرفتم ذیل این حدیث قدسی بود که خدا میگه:

نقل قول: قال الله تبارک و تعالی: «عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی ، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون»

ترجمه حدیث: «بنده ام، از من اطاعت کن تا تو را مانند خود سازم. همان طورى که من زنده هستم و نمى میرم تو هم همیشه زنده باشى. همان طورى که من غنى هستم فقیر نمى شوم تو هم همیشه غنى باشى. همان طورى که من هر چه را اراده کنم مى شود تو را هم اینگونه می کنم که هر چه اراده کنی بشود».

چه حدیث عجیبیه ... اولین باره میشنوم : ) ..... چقد سنگینه 
این حدیث برای من خیلی اسرارآمیز بود و همیشه تخیل می کردم من و خداییم داریم از دور به دنیا نگاه می کنیم...نور و شلوغی و تکاپو از دور روی کره زمین پیداست و من غرق در این ذوق بودم که این وعده خدا چقدر دلپذیره...خدا تو صورتم می گفت اگه منو اطاعت کنی کاری می کنم که هر چی اراده کنی بشه...

گذشت تا اینکه تعریفم از اطاعت تغییر کرد. اطاعت رو اینطور نبین که برده ها بله قربان گو هستن.
تخیل کن فامیلتون یه مهندس متالوژی(ذوب فلزات) نابغه ست. اون یک کارخونه ابداع کرده و همه فامیل و استخدام کرده تو هم هستی. وقتی همه دورش ایستادن تا بگه چیکار کنن نه برا اینکه حرف حرف اونه، اگه میگه این دستگاه رو اینطوری راه بندازید چون اون بلده باش چطور کار کنه، اون که دستور نمی‌ده. نکنید هم نمیگه چرا نکردید اما دستگاه درست دیگه کار نمی کنه (خاصیتش رو از دست میده) یا ممکنه منهدم بشه، یا حتی انفجار رخ بده!! اگه میگه هرگز دستگیره رو نزنید نه که دستور بده، بلکه چون اون می‌دونه خطرناکه! اگه برای یه دستگیره دیگه ای گفت کسی به این دست بزنه اخراج میشه آیا فکر می کنی باز اجبار و خودرایی ئه؟ نه احتمالا میگی خیلی خطرناکه که چنین کاری کرده.

به ما خدا رو بد یاد دادن؛
اگه به دوست داشتن یا پشت کردن باشه، خدا ما رو هر کار کنیم بازم دوستمون داره، خدا خودش گفته. حدیث قدسیه.

نقل قول: اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنان اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد.

گریه ت درنمیاد از شوق؟ 
اگه نفهمیم هم، تا بگیم خدایا ، جواب میده جان دلم، بگو عزیزم...    این یکی رو نمیتونم باور کنم ....  میگفتن ک به بنده های دل شکسته‌اش یا گریونش با چه رحمتی نگا میکنه ... ولی من صد ها بار دل شکسته و گریون و داغون رفتم طرفش ... ولی مطمئنم ک اصلا نگا هم نمیکنه ... چکن اگ نگا میکرد قطعا روز بعدش یا ماه بعدش شرایط همون نبود    ... خب من خودم حرکتو میزنم ک میگه حرکت از تو برکت از من...سعی میکنم ک هر کاری ک از دستم بر میادو انجام بدم ... ولی خب بازم همونه و بازم بدون تغییر و حتی بدتر !
وقتی دعایی می کنیم که مستجاب نمیشه همون موقع زمزمه کنان میگه قربونت برم، بهترشو بهت میدم/ این که می خوای تو رو هلاک می کنه، یه جایگزین خوب بهت میدم حالت رو اساسی خوب کنه.(و می دونستی حتی شکست ها روزی های حال خوب کنن؟ چون با شکستن اون تصور درست پنداری ما، ما باور می کنیم راهمون غلط بوده و تغییر مسیر میدیم به سمت بهتری. )

خب کو بهترش ؟ من منتظرشم : )
و ضمنا!
ما پاره تن خداییم! تو یه کاردستی بسازی دوسش نداری؟ به مامانت بگی چرا منو دوستم داری میگه چون بچمی، پاره تنمی، تو دلم بودی ذره ذره بزرگ شدی. هر روز دوست داشتم. وقتی به دنیا اومدی اونقدر کوچولو بودی...و همه اینا رو مامانت با عشق تعریف می کنه. وقتی به رشد هات اشاره می کنه، میگه رفتی مدرسه، تو لباس کار دیدمت و... با ذوق و عشق نگاهت می کنه. خدا ما رو آفریده! خدا ما رو مثل بچه های خودش عاشقانه دوست داره(برای تقریب به ذهن اینطوری میگم) خدا دوست داره قد کشیدن ما رو ببینه، اگه میگه نکن چون می‌دونه برامون بده. گاهی ما حکمت حرفاشو نمی دونیم و میگیم چون خود رایه گفته. 
همیشه دعا کن خدایا به من توفیق بده اگاهیمو بالا ببرم و نشانه هایی بهم نشون بده که حضورتو حس کنم و حکمت کارهاتو بفهمم.


هعی 

---

یه چیزی هم بگم بهت. خدا پس همینجوری بدون عبادت، بدون شناخت،...دوستمون داره. خب؟

اما وقتی ازش کمک می خوایم یه حرفی ضمنی می زنه.
میگه ببین این آرامشی که تو میخوای از آسمون که در نمیاد! تو باید خیرخواه باشی تا حس آرامش درون بوجود بیاد. 

عزیردلم، نمیشه بشینی بعد بگی من فلان درس قبول بشم. من کار پیدا کنم، صبور بشم،...

من این دنیا رو الکی رو قاعده نیافریدم، هر چیزی نتیجه ای داره.

اگه میخوای از امدادهای من مستفیض بشی، راه داره قاعده داره.

من گفتم خواسته تو بخواه و دیگه رهاش کن. بسپارش به من و رهاش کن. این قاعده ی استجابته.
خب من چطور اعتماد کنم ؟! ب خودش قسم سخته ... چطور من اعتماد کنم چطور رهاش کنم . اصلا نمیشه . 

رعایت نکنی، دو دوتا چهارتا! من مجبورم نمی کنم، خودت هر طور دوست داری.

من گفته م(=قاعده جهان اینه، نه که من دستور بدم) وقتی خواسته ای داری، بگو، با جزییات هم بگو، ریز و درشتی هم بگو، از چراغ مطالعه مورد نیازت از من بخواه تا همسر تا عاقبت بخیری. اما قاعده ش صبره.  خب اگه من میخواستم صبر کنم خودم میرفتم دنبالش تا بدستش بیارم ... نه ک از کسی بخوام ... منم مثل بقیه دنیا میرم دنبالش تا تکیه ب توانایی های خودم انجامش بدم ... نه تکیه به خدا
دنیا طوری می گرده که خواسته تو به موقعش بهت می رسه. تو باید تا اون موقع یکسری کار کرده باشی. پس نشین تا وقت نعمتت برسه و وقتی از من درخواست کردی هی نگو پس چی شد؟ 
غر زدن، ناشکری کردن تاثیر معکوس می‌ذاره ها! ببین ننه جان، تو الان نمیدونی ولی من تکنولوژی عالم رو طوری درست کردم که موقع غر زدن، موقع ناشکری، موقع شک کردن به من، از تو امواجی ساطع میشه که روی نتیجه تاثیر میذاره. اونو عوض می کنه. همون طور که دعا عوض می کنه.

نماز، حجاب و بعضی احکام، از اون سیستم های پیچیده ایه که حالا کالاها مونده تا علم کشف کنه چطور به حال خوبت کمک می کنه.  

تو به من اعتماد داری؟
اگه اعتماد داری، اگه به عشقم اگه به رویاهای بزرگی که برات دیدم باور داری،
اگه به دانا بودن من، عادل بودن من باور داری، پس سفت بمون. این چیزا خرده خرده نتیجه ش رو میده، شاید تا آخر عمر هم نفهمیدی!

همه چیز مثل همون دعای خیری که برای دیگری می کنی حال خودت خوب میشه نیست،
مثل کوتاه شدن عمر در اثر بدرفتاری با پدر و مادر نیست،
یا مثل سوزانندگی حسد برای حسود واضح نیست. 
این دنیاست. مخلوق پیچیده من. یک چیزهایی کشف نشده. خود دانی.

راستی
هیچ وقت هم در اطاعت من به خودت سخت نگیر،
خودتو زده نکن،
کارای زیاد زیاد نکن،
کم و زیاد مهم نیست مهم کیفیته. دوست داشتی پیش من بیشتر باشی واجبتو با یه قطره اشک بریزی توش عشق باشه بسه. یه نفس عمیق بکشی بگی خدایا شکرت بسه. یه آیه بخونی به ذهنت معلق بمونه یا در لحظه به فکر ببرتت بسه.

هنوز مونده بهش برسم ... شاید اگ از اینجا برین بتونم خانواده رو دست ب سر کنم کمتر ب پر و بالم بپیچن بتونم خودمم یکم تحقیق کنم‌ .. یکم بیشتر کتاب بخونم .. یکم بیشتز مطالعه کنم یا بیشتر سخنرانی ببینم .... امیدوارم اخرش خوب باشه 

(1400 خرداد 15، 0:12)Roza_r نوشته است: [ -> ]سلااام دخترا
رزا/ 1 خرداد/ 14 روز خوب به لطف خدای مهربون

شادی جان گفتنی ها رو دیگران بهت گفتن. ابهام جزئی از زندگیه. منم بیزارم از اینوه نتونم چیزی رو پیش بینی یا برنامه ریزی کنم. ولی هرچقدر قدرت تحمل ابهام رو در خودت بالاببری بهتره. چون زندگی خیلی وقتا اون شکلی ک ما فکر میکنیم قرار نیست پیش بره. خیلی کقتا نتایج و دلایلشو میفهمی گاهی هم ممکنه نفهمی. ولی خدایی که هر آفریدشو که نگاه میکنی مبهوت نظم و عظمت و قدرتش میشی غیرممکنه بی دلیل کاری رو بکنه. الان سعی کن با امکانات موجودت سعی کنی هرطور هست خودتو شاد نگه داری و برای پر کردن وقتت یه سرچی بکن درمورد دوره های مجازی ای که احتمالا برگزار میشن.

(1400 خرداد 15، 15:37)سنــا نوشته است: [ -> ]بچه ها ببخشید وسط حرفتون

در مواجهه با سوسک چیکار میکنید؟

داشتم میرفتم دستشویی دیدم یه بزرگش اونجاست

منم تنهام

اصن میبینمش قلبم تند تند میزنه دست و پام شل میشه
الان زل زدم به دستشویی نکنه بیاد بیرون

چه کنم با این ترس
عارفه جون دستم به دامنت

(1400 خرداد 15، 15:53)سنــا نوشته است: [ -> ]ببخش عارفه جون  

اسپری ندارم متاسفانه تو خونه ما اسپری ممنوعه

(1400 خرداد 15، 11:47)سنــا نوشته است: [ -> ]سلام قدرت جان


آفرین به 5 روز خوب   ان شاء الله بیشترررررررر بشه

چرا افتضاح بود دیشب؟

نقل قول: بچه ها ببخشید وسط حرفتون

در مواجهه با سوسک چیکار میکنید؟

داشتم میرفتم دستشویی دیدم یه بزرگش اونجاست

منم تنهام

اصن میبینمش قلبم تند تند میزنه دست و پام شل میشه
الان زل زدم به دستشویی نکنه بیاد بیرون  

چه کنم با این ترس
عارفه جون دستم به دامنت  

نقل قول: قدرت عزیزم شروع افکار دست ما نیست ولی ادامه ی اونا دست ماست. چارشم اینه که همون لحظه اول جلوش وایسی حتی یکم هم دل به دلش ندی. در لحظه شروع کن یه جنله یا یه بیت شعر یا شمارش اعداد یا یه ذکر رو مدام و باتوجه تو ذهنت تکرار کردن. البته در کل سعی کن زمانتو پر کنی که کمتر زمان فکر کردن داشته باشی