رعنا جاانم فک کنم 24 روز شده مسابقه
رزا/ 13 تیر/ 32 روز خوب به لطف خدای مهربون
مسابقه: رزا/ پاکی: 24/ نت:24/ مجموع 48
نقل قول: من سعی میکنم معمولا مشغول به کتاب یا فیلم یا خانواده باشم
ولی خب تقریبا خالیه زمانم اگه این گزینه ها رو حذف کنیم
خب اینا خیلی عالین ولی فک میکنم برای ترک خ.انیاز داری یه کاری بیرون خونه انجام بدی، نه که ضروری باشه
ولی کمک کنندست. مثلا یه کلاس ورزشی که انرژی بگیره ازت و تو جمع انجام بشه یا یادگرفتن یه مهارت خاص.
حنیفا جان ماشالااا به روزای پاکت. 600 روزه بشی عزیزم
شادی جان من فقط یه راهی که سالها پیش واسم جواب میداد میگم، من قبل از خواب از صمیم قلبم از خدا میخواستم از اینجورخوابا نبینم
حیدر کرار /۲۰ خرداد/۲۷ روز پاکی
(شماره معکوس تا مرحله بعد: فقط،۳ روز )
اعلام وضعیت مسابقه :
حیدر کرار /۲۱ خرداد/پاکی :۲۶+/نت:+۲۶/مجموع :+۵۲
مگه مسابقه از ۲۱ خرداد نبود؟
ویلو جان
معنی اسمتون یعنی چی ؟
سوال شده بود برام
اگه مسابقه ی پاکی ۲۵ امین روزش باشه من باید اینطوری بشم:
ویلو/21 خرداد/ ۲۲+پاکی/ ۲۳+ نت
حیدر جان معنی اسمم ینی درختِ بید مجنون
نقل قول: 48
نقل قول: نوشته است:من سعی میکنم معمولا مشغول به کتاب یا فیلم یا خانواده باشم
ولی خب تقریبا خالیه زمانم اگه این گزینه ها رو حذف کنیم
خب اینا خیلی عالین ولی فک میکنم برای ترک خ.انیاز داری یه کاری بیرون خونه انجام بدی، نه که ضروری باشه
ولی کمک کنندست. مثلا یه کلاس ورزشی که انرژی بگیره ازت و تو جمع انجام بشه یا یادگرفتن یه مهارت خاص.
اوممم خب .. خیلی فکر خوبیه ها.. ولی من جون خیلی اضطراب و افسردگی بهم غالبه.. زیاد بیرون نمیرم.
ولی سعی میکنم یه کاری جور کنم که وقتم خالی نباشه فعلا میخام کلاس زبان بنویسم و از نو شروع کنم.
حقیقتا من خیلی از تو جمع بودن بدم میاد. و خیلی بابت شرایطم ازم انرژی میگیره. ینی اگه دو روز تو جمع باشم بعدش یه هفته باید تنها باشم و آدمیزاد نبینم. وگرنه حالم بد میشه.
براهمین ... یه جوری یه کاریش میکنم ..
(1401 تير 14، 19:12)ایرانا نوشته است: [ -> ]سلام خواهرا
خوبین خوشین؟
بلاخره اخرین امتحانمم دادم و این نیمسال تحصیلی هم تموم شد
بالاخره میتونم بگم ، آخیییش
ایرانا / ۱۰ تیر / تا چندی دیگر ۴ روز خوب
مسابقه نتم رو نمیدونم دخترا چند روزه ک پاکم
واقعا تعداد روزها و میزان پاکیم رو نمیدونم :/
هر عددی بگم حدسی محسوب میشه ...
نت : ۱۵
پاکی: ۴
فک میکنم باید تو این حول و حوش باشه
گرچه پاکیم بیشتر بود ولی خب وقتی خراب بشه باید از نو بشماریم روزها رو
دیگه اینکه
سارا جان امیدوارم ، مناسبترین انتخاب رو انجام بدی عزیزمم ، شیرینی ما یادت نره
ویلو جانم
خیلی وقتا افسردگی در نتیجه بلد نبودن ، نحوه ابراز خشم طی یه دوره طولانی ایجاد میشه
یعنی مثلا از موضوعی ناراحت میشی، ولی چون نمیتونی ابرازش کنی ، اعتراض کنی میریزی توی خودت ، و بعد یه بازه ی زمانی میری به سمت افسردگی
اگه توی برنامه تابستونت هنوز جایی داری ، برا کسب این مهارت هم خوبه ک وقت بزاری :) ❤
و
درمورد خدا ک گفتی
میدونی ویلو ، همونجور ک خدا خدای ما هست، خدای بقیه ادما هم هست
این چیزی ک میگی رو تجربه کردم، برای همین درکت میکنم
ولی الان ک زمان گذشته و بدون هیجان دارم نگاه میکنم به اون بازه
متوجه شدم ک اگر خدا انچیزی ک می خواستم رو بهم میداد ، خیلی از تجارب رو به دست نمیاورم
نمیفهمیدم کجا دارم لنگ میزنم ک برم و اصلاحش کنم
به اصطلاحی ، من از خدا یه چیز خوب میخوام، اما شاید خودم هنوز انقدر خوب نیستم برای داشتنش و اگر بهم داده بشه حتی ممکنه نتونم درست مراقبش باشم یا قدرش رو بدونم
یا اصلا فکر کنم خودم به دستش اوردم و خدا رو فراموش کنم :)
فقط به یه نتیجه رسیدم :)
اونم اینکه خدا بد کسی رو نمیخواد ، نزدیک عید قربانم هست دیگه؛
بدتر از ازمایش شدن با فرزند هم مگه داریم؟
وقتی ک خدا به حضرت ابراهیم میگه اسماعیلتو ذبح کن
به پیامبری ک خودش میدونه چه قدر دلش بچه میخواست، و بعد سالها بچه دار شد
الان بهش میگه بچه ات رو قربانی کن
تازه دشمنش هم نیست حضرت ابراهیم، یکتا پرسته، یکی از پیامبران نزدیک خداست
و میدونه چی تو دلش میگذره...
وقتی حضرت ابراهیم تسلیم خواست خدا میشه
خداوند به اون قوچ بهشتی بشارتش میده
حتیییی با اینکه ما اصلا اون روزگار رو ندیدیم، بعد چند صد سال ، میاد تو اسلام عیدی رو رسم میکنه ک حاصل اخلاص حضرت ابراهیمه
میخوام بگم، اگه برای خدا پا رو دلت بزاری ، خدا حتی اسمت رو بلند اوازه میکنه
ویلو جانم
یه تایمی رو بزار و ببین خداوند چه لطف هایی در حقت کرده از اول تا به امروز و سعی کن ک بشماریشون :)
و ببین تو به چند تا از عهدایی ک دادی عمل کردی :)
ببین چه جاهایی توقعش رو نداشتی و بهت بخشید
امیدوارم ک مسیر واقعی زندگیتو پیدا کنی ❤
وای سنا جان!! واقعا حرف دلمو زدی
من اصلا بلد نیستم خشممو بروز بدم و یکی از دلایل اصلی افسردگیم اینه.
الان دارم تمرین میکنم که بروزش بدم..و باید بیشتر یاد بگیرم
پارت دومِ سخنتون
بله. درست میگی شما. ولی.
مسئله اینجاست که اینهمه خدا گفته دوری کنید از گناه. و منم خودمو لتتتت و پپپار کردم که بابا باشه من دارم خودمو خفه میکنم از فشار.. توام کمکم کن. اصا قضیه ی پا گذاشتن روی خواسته نبود.. فقط ازش میخواستم کمکم کنه اراده مو برای غلبه به وسوسه و گناه نکردن تقویت کنم... میدونی..
ینی اینکه شوهر نکردم تا الان اوکیه.. خودمم بر این بودم که هر چیزی سرِ تایمِ خودش اتفاق میوفته.. و اون موقع بهترین تایمه..
دردم این بود که چرا کمکم نکرد وارد وادیِ گناه نشم.. وقتی انقد ازش خواستم..
سرِ این بخشه ک باهم مشکل داریم.
خلاصه ک . به نطرم باید یه تایمی عصبانی بمونم.. تا ببینم بعدش چی میشه..
بخدا خجالت میکشم شما و بچه ها هی میاین حرفای خوب به من میزنین ولی در من اثری نمیکنه
و برای پارت اخر
باشه حتما
ممنونم سنا جان
راستی یه سوال دیگه.
اگه توی مسابقه ی نت و پاکی، پاکیمونو از دست بدیم باید از اول روزشمار براش بزنیم؟؟
یا چی؟!
کاش سارا خانوم
رزا خانوم
و حیدرجان
درخواست دوستی منو قبول کنن
چشمم خشک شد به لیست درخواستام
امروز ۲۴ ساعتِ سختی رو گذروندم. پر از آدمیزاد و بی اعصابی و عصبانیت بود.
ولی وسوسه هاشو رد کردم.
باید برای اینک یاد بگیرم چطوری این سیکلِ معیوبمو بشکنم برم تو تاپیکای آموزشی ؟
ولی خیلی خجالتمه اینجا شما همتون مهربون و خوش اخلاقید ولی من عصبانی و بد اخلاقم
دیگه ببخشید به بزرگیِ خودتون
(1401 تير 15، 1:47)ویلو نوشته است: [ -> ]امروز ۲۴ ساعتِ سختی رو گذروندم. پر از آدمیزاد و بی اعصابی و عصبانیت بود.
ولی وسوسه هاشو رد کردم.
باید برای اینک یاد بگیرم چطوری این سیکلِ معیوبمو بشکنم برم تو تاپیکای آموزشی ؟
دمت گرم
کدوم سیکل معیوب؟ درباره چی؟
ساراجان
به نظرم به این آقا یه فرصت بده و باهاش رفت و امد کن ولی خب اینو گوشه ی ذهنت داشته باش که قرار نیست حتما بشه.. یا فقط چون میخوای ازدواج کنی بهش جواب مثبت بدی..
ان شالله خدا کمکت میکنه و مراحل رو پله پله میری جلو و اگر خیر باشه به نتیجه میرسی..
فقط با فکر باز برو جلو و همونطور که خودت گفتی با مشاور هم صحبت کن خیلی کمک کننده ست.
با توجه به اینکه خونه داره و شغلِ ثابت داره ممکنه بتونه زندگی رو ساپورت بکنه.. باید باهاش بیشتر صحبت بکنی و ببینی برنامه ای برای مدیریت زندگی داره یا نه با طرز فکرش باید آشنا بشی
امروز یه سوتی افتضاح دادم..
دیشب با بابام بحث داشتیم و من مثل همیشه که عصبانیم، مینویسم. نشستم به نوشتن.. و الان داشتیم راجب دیشب حرف میزدیم. بابام گفت اره ک فلانچیز و فلانچیز منم؟
حق به جانب برگشتم گفتم وا. کی این حرفا رو زده؟
رفت دفترو آورد و من از خنده و خجالت نمیدونستم به کجا پناه ببرم
اینجوری شد که؛ دیشب که نوشتم خیلی عصبانی بودم دفترت همونطوری باز گذاشتم روی میز و گرفتم خوابیدم. صبح بابام همینجوری اومد توی اتاق سر بزنه صفحه باز پر ار نوشتهی دفتر توجهش جای میکنه و میخونه....
ولی خوبیش این شد ک از دید من به قضیه نگاه کرد و کاملا قانع شد که منم حق دارم این وسط..
یادم بمونه هر وقت خواستم چیزی رو غیرمستقیم مطرح کنم، یه جا بنویسم بزارم در معرض دید
وااای شادی سوتیت خیلی خوب بود
خوبه موارد خصوصی تری رو ننوشتی
چشم اسم قشنگ جان. واقیت من اون قسمت درخواست دوستی ها رو چک نمیکنم، نوتیف هم نمیاد همیشه بچه ها خودشون بهم میگن درخواست دادن
من عاااشق بید مجنونم
(1401 تير 13، 23:48)آبی آسمانی نوشته است: [ -> ]سلام دخترا
من امروز داشتم میشکستم ...
حتی رفتم اورژانس ...
البته خوب شد که نشکستم ...
ولی الان اومدم دلایلش رو بررسی کنم ...
. چند روزی هست که حال خوبی ندارم
۰رفتم تو پیله ی خودم
باید دنبال تفریحات خوب باشم و با دوستام وقت بگذرونم ...
باید ورزش رو شروع کنم ...
خلاء عاطفی دارم ...
بچه ها من ارتباطم با بابام خیلی خشک و رسمیه ...
دوست دارم یه کتاب درباره ی ارتباط گرفتن با بابام بخونم ...
شما کتابی میشناسید ؟
بچه ها من یه سری افکار مخرب درباره ی خودم دارم ...
یه جورایی میشه گفت عزت نفسم پایینه ...
باید روش کار کنم ...
روزی ۲۰ مین
قبلا کتاب عزت نفس رو خوندم چون ولی تم تمرینااشو انجام ندادم
سلام آبی جونم
کار بسیار خوبی کردی که این تصمیمو گرفتی.
خیلی خوشحال شدم از شنیدنش.
تفریح خوب واقعاً لازمه. اینقدر گاهی تفریح کردن باب و نُرم نیست و وقت تلفی به حساب میاد که آدم این حق رو از خودش دریغ می کنه
ورزش هم حتما پیگیر باش ببین چطوری میتونی تو برنامه ت بگنجونی با ورزش هورمون سرزندگی تو بدن ترشح میشه که از افسردگی هم جلوگیری می کنه.
درباره ارتباط عاطفی،
یکم بیشتر توضیح بده که این خشک بودنه چجوریه؟
در نتیجه اختلاف نظر و ناراحتی اینطوری شده یا بطور طبیعیه
و کلا پدرت کم حرفه؟
پدرت با بقیه چطوره؟
آیا اختلاف زیاد طرز فکر دارید که باعث شده با هم خشک باشید؟
این افکار مخرب رو شناسایی کن بعداً باهاش کار داریم.
سلام بچه ها
من حس میکنم نیاز به کمک دارم
خیلی فشار رومه از بس مسئله دارم اصلا نمیدونم واسه کدومه که شکست میخورم هی
این روزا وضعیتم زیاد خوب نیست حس میکنم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم
اخلاقم فوق العاده مزخرف شده دیگه دل و دماغ هیچی رو هم ندارم
سر چیزای خیلیی ساده گریم میگیره همش استرس دارم
حس میکنم نمیتونم درست جمع و جور کنم خودمو عذاب وجدان گاهی مثل خوره میفته به جونم که نابود میشم یه وقتاییم عین سنگ هیچی برام مهم نیست
ای کاش درست بشه
(1401 تير 15، 1:47)ویلو نوشته است: [ -> ]کاش سارا خانوم
رزا خانوم
و حیدرجان
درخواست دوستی منو قبول کنن
چشمم خشک شد به لیست درخواستام
امروز ۲۴ ساعتِ سختی رو گذروندم. پر از آدمیزاد و بی اعصابی و عصبانیت بود.
ولی وسوسه هاشو رد کردم.
باید برای اینک یاد بگیرم چطوری این سیکلِ معیوبمو بشکنم برم تو تاپیکای آموزشی ؟
ولی خیلی خجالتمه اینجا شما همتون مهربون و خوش اخلاقید ولی من عصبانی و بد اخلاقم
دیگه ببخشید به بزرگیِ خودتون
سلام ویلو جان
وای ببخشید واقعا
من اصلا بلد نیستم که کجا باید برم و درخواست دوستی قبول کنم.
اتفاقا فکر کنم دوستی ندارم و دوست دارم که با همه دخترای اینجا دوست باشم.
دختراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سلام به همه
امشب خواستگار میاد برام
فکرم درگیره البته......