کانون

سلااام دخترااا 
مشکات جان خب من اتفاقا قبل از گروه اومدم پروفایلت دیدم نمیشه یادداشت گذاشت. چرااا فک میکنی فقط ایرانا دوست داشته؟مثل من غر زدیا، منم بعد تصادفم هرموقع دیر بهم توجه میکردن اطرافیان غر میزدم


شادی جان قبلنا از کارتی روزمرت میگفتی، دوس داشتم...

رژان، آرام، دخترای زیر آب که روی آب تشریف نمیارید و مهمانید چه خبرا

من کلی حرف داشتم. نوشتم پاک کردم.
مثل همیشه. همش غم و غصه بود.
چه فایده؟

در مورد خرده عادت حرف بزنم بهتره. من خیلی در موردش فکر کردم. باید خرده عادت زمانش خیلی کم باشه.  دیدم یه خرده عادت میتونم برای پوستم بذارم. یکی گفت هر روز یه ذره آب سیب زمینی بزن پوستت. دو روز امتحانش کردم بدک نبود. تو نت زدم انگار سیب زمینی کلی ویتامین c داره. پس فکر کنم باید تازه باشه.
  فقط ایرادش اینه سیب زمینی و رنده کردیم آبش را زدیم پوستمون با بقیه سیب زمینی باید چیکار کنیم.
یه خرده عادت را برای پوستم میذارم. اینکه آب سیب زمینی بزنم. قبل خواب کرم بزنم. چون فکر کنم این سیب زمینی یک کم خشک میکنه. این کلا ۱۰ دقیقه وقت میخواد.
اگر هم سیب زمینی نشد حداقل کرم را بزنم. 
  انشالله این خرده عادت بشه. یه خرده عادت هم میذارم برای روزی ۳ بار مسواک. امتحانش کردم قبلا خیلی باحاله 

یه خرده عادت ربع ساعتی هم میذارم برای مطالعه.  نیمیگم مطالعه چی


پس شد دو تا خرده عادت
۱. پوست
۲. مطالعه



  هم خستم از مقاومت. هم کلی استرس دارم. هم ناراحتم از بی عرزگی هام.
هم ناراحتم از چیزی که هستم. من نمیخوام پوچ و تباه بشم. نمیخوام طرز فکرم با پوچی تموم بشه.
به من چه که بقیه آدم ها پوچی.را دوست دارن. من پوچی را نمیخوام.



اولین بار از کانونی ها شهادت و شهید شدن را شنیدم .بنظرم خیلی چیز باحالیه. هیچ نوع پوچی توش نیست. ولی خیلی شرایط داره. نمیدونم راهش کدوم طرفیه 

خدایا چنان کن سرانجام کار 
تو خشنود باشی و ما رستگار
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر
خداوندا مرا خرج کاری کن که مرا برایش آفریدی



  مراقب خودتون باشید. شب بخیر
دعا میکنم هیج کدوممون پوچ و تباه نشیم الهی آمین

(1401 دي 14، 23:50)Roza_r نوشته است: [ -> ]سلااام دخترااا 
مشکات جان خب من اتفاقا قبل از گروه اومدم پروفایلت دیدم نمیشه یادداشت گذاشت. چرااا فک میکنی فقط ایرانا دوست داشته؟مثل من غر زدیا، منم بعد تصادفم هرموقع دیر بهم توجه میکردن اطرافیان غر میزدم


شادی جان قبلنا از کارتی روزمرت میگفتی، دوس داشتم...

رژان، آرام، دخترای زیر آب که روی آب تشریف نمیارید و مهمانید چه خبرا

سلام.
صحبتی نبود وگرنه هستم

---

روژان / ۲۶ آذر / ۲۰ روز خوب به لطف فاطمه زهرا(س)
خدایا شکرت
فکر نمکیردم بتونم دوباره شروع کنم ولی شد.

نقل قول: هعییی تو کانون فقط یه نفر بود که منو دوست داشت   (شوخی) اونم که رفت غیبت 

من ک خیلی دوست دارم فقط یادداشتت همیشه بستس و نمیشه ابرازش کرد

نقل قول: شادی جان قبلنا از کارتی روزمرت میگفتی، دوس داشتم...

الان شبیه این گوینده رادیو سلام صبح بخیر شدم

---

قراره با دوستم بعد امتحان بریم مشهد (اگه امام رضا ع بطلبه..) ..
و مامانم شرط گذاشته یا باید امتحانای مدرستو خوب بشی و واستی تا نتایح بیان، یا ازمون ۲ هفته دیگه و ترازت خوب بشه..
دارم سعی میکنم استرس و ذوقمو کنترل کنم تا بتونم برای ازمون ۲۳ دی اماده بشم و ترازم ب حدنصاب مورد نظر مامان برسه و بتونم برم..
امیدوارم بشه.. یکی دوسالی هست منتظرم..

                               ⚜ ﷽ ⚜
























Soveitiا /شروع روزای خوب/درانتظار 10 روز خوب

سلااام دخترااا
مرررسی که اینجا بودید و حرف زدید،از همگی ممنووونم هرچند هنوز جای خیلیااا خالیه

تبررریک به رژان جان دقیییقا همینه، تو اوج ناامیدی هستی و میبینی نخیررر خدا بنده هاشو رها نکرده.

شادی جان صمیمانه امیدوارم ترازت خوب بشه و بری زیارت، منم خیییلی دلتنگ حرمم، حرم امام رضا برام ویژه و خاصه.

حنیفا عجب حدیثی آخر نوشتته، خیییلی با منه

مشکات جان فک کنم همههه عاشق پیام پروفایلیم، منم وقتی میام خیلی دوست دارم یادداشت داشته باشم ولی خب خیلی وقتا هم ندارم، دلیل نمیشه که دوست ندارن، مثلا خود من واقعا گاهی حتی یادم نمیمونه به کی پیام دادم ولی دخترا از نظرم میگذرن و یادشون میفتم.

رزا/12 آذر/ 33 روز خوب به لطف خدای مهربون

مشکات چه ترسناک و جذاب..  

رزا مرسی ازتت  امیدوارم بشه..
مدرسه هم میخواد ببره مشهد، با بی‌نهایت شو میخواد برگزار کنه.. جنبه زیارتیش خیلی کمه اینجوری.. ولی خیلی مطمئن تره.. و هزینه‌ش هم تقریبا ۳ برابر کاروانیه که میخواستیم باهاش بریم..
نمیدونم چیکار کنم..

محاسن و معایب هر کدومو بنویس ببین کدوم بهتره البته حس و حال دلتم جزء معایب و محاسن بیار

سلام دخترا 
دلم خواست حرف بزنم یهو 
اینجا میتونم حرف دلمو بزنم 
احساسم نسبت به خودم منفیه ...
همه اش هم به خاطر این کنکور لعنتیه   
۲۱ سالم شد هیچ هیچ ...
دانشگاهو انصراف دادم ...
هنوز از مامان بابا ناراحتم ...
به خاطر کنکور و اینا 
نباید پارسال زورم میکردن ...
ای کاش یکم آسون تر میگرفتن ..
ای کاش کمتر مقایسه میکردن ...
ای کاش من میتونستم خودمو روحمو ازشون جدا کنم ...
ای کاش ...
هعی 
دیروز یه جایی رفتم واسه یه کاری با یه آقایی هم صحبت شدم 
( البته کار داشتم الکی نبود ) 
از یه جایی به بعد احساس کردم دلم میخواد صحبتو الکی ادامه بدم   تا به آشنای ختم شه ..
از احساس خودم بدم اومد   چون اصلا از اون آقا خوشم نمیومد ...
فقط دوست داشتم یکی باشه ...
تمام وجودم احساس ضعف بود 
احساس کسیو داشتم که روحش تجزیه شده یه روح تیکه تیکه که فقط میخواد به یکی وصل شه ...
صحبت خاصی رد و بدل نشد و من برگشتم خونه ...
من موندمو سرزنش گر درونیم نه به خاطر اون فرد و اون موقعیت به خاطر احساسم به خاطر ضعفم ...
اینا یه طرف ...
از طرف دیگه خودمو با همسن و سالام مقایسه میکنم 
خیلیاشون سال آخر کارشناسی هستن 
بعضی های دیگه ازدواج کردن دانشگاه هم میرن ...
یه سری های دیگه قشنگ دارن زندگی میکنن تو شهر دیگه دانشجو هستن 
یه عالمه آزادی دارن نه مثل من 
قشنگ خیابونای شهرو بلدن اینور و اونر میرن ...
خیلی دربند تایید شدن توسط والدینم هستم و این آزارم میده ...
همین که احساس میکنم من تو چشمشون کافی نیستم احساس کافی بودنمو از دست میدم ...
زیاد شد ببخشید 

سلااااااااااااااام به خواهرای گل بارانی خودم


خوبین؟

چند روزی نبودم و حسابی سرم شلوغ بود ببخشید

خب بریم سراغ پست ها

نقل قول: خب منم باید بگم این چند روز بابت مقاله هیچ کاری نکردم ولی نماز اول وقتو تقریبا یه روز در میون یادم بوده

نقل قول: نماز اول وقت مغربو امشب خوندم  دیشب عیادت کننده داشتم نشد. ولی برای مقاله هنوز هیچ راهی نیافتم.

رزا جون نمازت قبول ان شاء الله
در مورد مقاله ، به نظرت قدم اول چیه رزا؟


منم تو شروع گوش دادن فایل صوتی اعتماد به نفس تنبلی میکردم ، با اینکه فقط قرار بود 2 دقیقه گوش بدم بازم سختم بود
با خودم فکر کردم چرا؟؟؟؟؟؟    از خودم پرسیدم قدم اولت چی سنا؟  فهمیدم پیدا کردن فایل صوتی . چون نمیدونستم کجا ذخیره کردم این فایل رو و دم دست نبود تنبلی میکردم یا یادم میرفت برم سراغش. پس قدم اول رو برداشتم : فایل صوتی و جزوم رو پیدا کردم و گذاشتم دم دست .. حالا دیگه روزی 2 دقیقه وقت گذاشتن برام خیلی آسونه

تو هم فکر کن و بنویس برای مقاله نوشتن چه قدم هایی باید برداری  و بعد قدم اول رو مشخص کن و بردار

نقل قول: خب منم خرده عادتم شد قرآن خوندن 

ممنون آسمان جان
یادت باشه با قدم های کوچیک روزی یه خط یا  یک آیه

عادت دومت چیه؟

نقل قول: بسی مرسی سنا برای خرده عادت.
من هنوز عادت خشم که تو مسابقه بودم را دارم ادامه میدم برای خودم ولی خیلی موفق نیستم

یه ذره فرصت بده منم میگم. مرسی برای همه زحمت ها

بنده پاک عزیز
خیلی خوبه که داری ادامش میدی میتونی همونو ادامه بدی اینجا به عنوان عادت اخلاقی
مهم اینه تو داری قدم برمیداری و تلاش میکنی خیلی فرق میکنه با کسی که هیچ قدمی برنداشته هنوز

نقل قول: پس شد دو تا خرده عادت
۱. پوست
۲. مطالعه

بعدش دیدم این دوتارو انتخاب کردی  ، خیلی هم عالی
راستی چرا احساس پوچی میکنی؟

نقل قول: به شدت عادت خوبیه   ان شاءالله منم بدستش بیارم استادمون میگفت عادت کنید رو یه آیه یا دو الی سه یا هرچقد میتونید تفکر کنید ببینید چقدر زندگیتون از این رو به این رو میشه.خیلی منم دوست دارم این عادتو بدست بیارم 

بگو بسم الله  

نقل قول: این روزا از بس به فکر پیدا کردن هدف زندگیمم که دوست دانشگام یهو اومد کنارم نشست و گفت اخرش پیداش کردی؟   گفتم نه هنوز...میدونم تو چه فضاییه اما نمیدونم دقیق چی میتونه باشه هدفم و یه تصویر مبهمه.تک تک همش برام هدفای مختلفو نام میبرد و میگفت اینم میشه هدفت بزاریا   حس میکنم وقتی باهاش حرف میزنم خیلی حس خوبی بهش دارم  دختر بامزه و جالبیه امیدوارم تو مسیر زندگیم بازم ببنیم همو 

حنیفا قدمی برداشتی برای خودت؟
در حین اینکه بهش فکر میکنی قدم بردار به سمت هر هدفی که فکر میکنی از تو انسان بهتری میسازه




کتاب استاد عشق رو میخوندم  زندگی نامه دکتر محمود حسابی
باورم نمیشه اییییییین همه دستاورد داشتن ایشون
زندگیشون از همون کودکی پررررررر بود از سختی و مشقت و رنج زیاد  ،(بعضیاش قابل باور نبود برام) ولی هیچ وقت ناامید نشدن و همیشه سخت کوش بودن
اون سختی ها کجا و این سختی هایی که ما الان داریم کجا ... اصلا قابل مقایسه نیست !
راست میگن سختی ها  از آدم  کوه میسازه!

ایشون چندین و چند رشته تحصیلی خوندن و تو هر کدوم چند سالی با سختی و مشقت زیاد کار کردن ، ولی بعد از خودشون میپرسیدن   " آیا   اینه مفهوم زندگی من؟ " این کارو کنم که چی؟ بعد میفهمیدن نه اینم هدف زندگیشون نیست و دوباره میرفتن سراغ رشته دیگه .. تا بالاخره  توسط یه استادی کشف میکنن که  استعداد و علاقه بی نظیری تو فیزیک دارن و میرن تو این رشته درس میخونن و حتی یکی از شاگردان انیشتین میشن .. انیشتین هم از توانایی و علم بالای ایشون به شگرف اومده بود ..تو فیزیک خیلی موفق میشن و کلی دستاورد به جا میزان از خودشون و لقب پدر علم فیزیک به ایشون تعلق میگیره.

پس ببینید ایشون کلی حرکت کرد و تلاش کرد تا خدا هدفی رو که براش ساخته شده بود  ،توسط یه استادی گذاشت جلوی راهش
نشستن و فکر کردن کمکی نمیکنه پس بلند شید و حرکت کنید به سمت هر چیزی که فکر میکنید میتونید انجام بدید و مفیده

کتابش خیلی ساده و روون و شیرین بود ، گذاشته بودم رو تخت که به عنوان عادت قبل خوابم بخونمش
شبا انقدر ذوق داشتم که زودتر برم بخوابم تا اون کتابو بخونم
کتابایی که حالت داستان و زندگی نامه دارن و نیاز به تمرکز ندارن برای قبل خواب خیلی مفید و جذابن


راستی قهرمان زندگی شما کیه؟  حتما زندگی نامه بزرگان و دانشمندان بخصوص ایرانی خودمون رو بخونید.
خیلی ها دیدم اینجا شهدا قهرمان زندگیشون هستن .. کاش منم لیاقت پیدا کنم باهاشون یکم ارتباط بگیرم.برام دعا کنید

نقل قول: در نهایت برای زمستون ۲ تا خرده عادت انتخاب کردم 
۱. روزی ۲ دقیقه خوندن مطلب در مورد پاکی 
۲. خوردن فقط یه میوه در روز(دیگه داره واقعا به جسمم آسیب می زنه ، من میوه دوست ندارم ، اگه بخوام فقط یه دونه در روز بخورم ، به نظرتون چه میوه ای بیشتر خاصیت داره ، برای پوست و مو بیشتر  )

خب سنا حالا چه کنم ؟
تموم شد ؟

ممنون آرام جان
مشخص کن مطلب پاکی رو میخوای از کجا بخونی ؟ جایی هست که هر روز راحت بهش دسترسی داشته باشی؟

و از امروز انجامش بده و اینجا تو گروه اعلام وضعیت کن
خودتون موظف کن با اعلام وضعیت پاکی اینم اعلام کنی

نقل قول: پارادوکس

1. خواندن یک درس لغت
2. 15 دقیقه گوش دادن ویس

ممنون پارادوکس جان
موفق باشی  
روزایی که 15 دقیقه رو نرسیدی حتما 2 دقیقه رو انجام بده و تیک بزن

نقل قول: سلام
1.روزی ۱۰ دقیقه خوندن زبان:1,1,1
2.روزی  ۵ دقیقه پادکست:1,1,1

مرسی روژان جان  

امتیازارو جمع ببند ، وگرنه تا آخر زمستون باید 90 تا 1 بذاری



مشکات جان دیگه خبری ازت ندارم
برنامه ها چطور پیش میره؟
دو تا خرده عادت زمستونی رو چی انتخاب میکنی؟

سلااام 
صبح بخیرر

نقل قول: کتاب استاد عشق رو میخوندم  زندگی نامه دکتر محمود حسابی
باورم نمیشه اییییییین همه دستاورد داشتن ایشون
زندگیشون از همون کودکی پررررررر بود از سختی و مشقت و رنج زیاد  ،

اصلا این کوششون به کنار، چطور می‌تونستن اینقدر فروتن و خاکی باشن؟! اینقدر دستاورد و اینقدررر تواضع.. خیلی قشنگ بود..
به نظرم یکی از راز های موفقیتشون این بود که هیچ وقت دست از تلاش نمی‌کشیدن و خیلی منظم بودن.. حتی وقتی پیر شده بودن هم عادت شبی ۱۰ دقیقه زبان خوندن و ترک نکردن..  فکر کنم زبان آلمانی بود..

سلام شادی

صبحت بخیر  

خوبی؟ اوضاع پاکی خوبه؟

اونایی که جدید اومدن نمیدونن شادی چقدررررررر فعال  و پر انرژی بود تو کانون
تقریبا تو هر تاپیکی یه مسئولیتی داشت
اون شادی کجاست الان؟؟؟؟؟؟

نقل قول:

نقل قول: نوشته است:کتاب استاد عشق رو میخوندم  زندگی نامه دکتر محمود حسابی
باورم نمیشه اییییییین همه دستاورد داشتن ایشون
زندگیشون از همون کودکی پررررررر بود از سختی و مشقت و رنج زیاد  ،

اصلا این کوششون به کنار، چطور می‌تونستن اینقدر فروتن و خاکی باشن؟! اینقدر دستاورد و اینقدررر تواضع.. خیلی قشنگ بود..
به نظرم یکی از راز های موفقیتشون این بود که هیچ وقت دست از تلاش نمی‌کشیدن و خیلی منظم بودن.. حتی وقتی پیر شده بودن هم عادت شبی ۱۰ دقیقه زبان خوندن و ترک نکردن..  فکر کنم زبان آلمانی بود..

دقیقاااااا  نهایت تواضع !!!نهایت احترام !!!
میگن هر چی پربار تر باشی سر بزیر تر میشی
اره واقعا... اره زبان آلمانی بود .. ایشون هم خرده عادت داشتن برای خودشون و حتی تا زمان پیری هم بهش پایبند بودن
ببینید بچه ها این همه میگم کارهاتون رو با عادت های کوچولو پیش ببرین الکی نیست

سلام صبحتون به خیر  
صبح زود دلم میخواست برم پیاده روی ولی دیدم خطر یخ زدن در این هوای سرد و زمین خوردن تو این یخ بندان ناشی از برف دیشب خیلی زیاد هست پس پتو رو کشیدم سرم و به خودم وعده ی فردا ها رو دادم 
ولی حیف که این روزها مغزم از هماهنگی با جسم خارج شده و خیلی زود بیدار میشه   
سحرخیزی تو روز تعطیل شاید یکی از سخت ترین کارهای دنیاست

---

 
سنا جان من هم چند روزی هست نتونستم خرده عادت های انتخابی رو انجام بدم ، از امشب سعی میکنم بهشون عمل کنم   

---

 
من هیچوقت کتاب هایی راجع به قهرمان ها و افراد موفق نخوندم ، تشویق شدم به خواندن کتابی در این زمینه 

---

نقل قول: از طرف دیگه خودمو با همسن و سالام مقایسه میکنم 
خیلیاشون سال آخر کارشناسی هستن  
بعضی های دیگه ازدواج کردن دانشگاه هم میرن ...
یه سری های دیگه قشنگ دارن زندگی میکنن تو شهر دیگه دانشجو هستن 
یه عالمه آزادی دارن نه مثل من  
قشنگ خیابونای شهرو بلدن اینور و اونر میرن ...
خیلی دربند تایید شدن توسط والدینم هستم و این آزارم میده ...
همین که احساس میکنم من تو چشمشون کافی نیستم احساس کافی بودنمو از دست میدم ...
زیاد شد ببخشید  

 
آسمان جان هیچوقت نمیتونی از حکمت اتفاقاتی که برات رخ میده سر در بیاری ! از کجا میدونی شاید خدا بهترین ها رو نگه داشته تا بعد از این سه سال بهت بده .شاید وقتش نبوده   
چرا در زمانی که همه مشغول درست و تست زنی هستند تو دنبال چراهای گذشته و تقریبا نشخوار فکری هستی؟!
میدونی پشت کنکور ها و افرادی که بعد از چندین سال فاصله از درس ها مجددا اومدن کنکور بدن چقدر زیادن . افرادی که متاهل هستند و یا شاغل . میتونی به این فکر کنی که تو جلوتر از این افراد هستی چون درس ها یادته و فقط نیاز به تقویت و تست زنی بیشتر داری و جلوتر از اون ها هستی.
خودت و با بقیه مقایسه نکن چون شرایط ها و استعداد ها متفاوت هست 
خانواده هرچقدر هم بچه ها رو تحت فشار قرار بدن باز هم خانواده ی آدم هستن و ته دلشون قطعا خیر و صلاح فرزندشون و میخوان . به این فکر کن که خیلی خوب درس بخونی و امسال دیگه این مسئله ی کنکور تمام بشه و بعدش بری یک شهر قشنگ و زندگی خوابگاهی رو تجربه کنی .اونموقع کم کم این حساسیت ها هم تموم میشن   
میشه بدونم هدفت چیه ؟ کدوم شهر قشنگ مدنظرت هست برای ادامه ی تحصیل؟

سلام
1.روزی ۱۰ دقیقه خوندن زبان:4
2.روزی  ۵ دقیقه پادکست:5