کانون

سلام و درود خواهریا
پاسخ ها خیلی خوب بود.

ببینید به زبان ساده،
توی ذهن ما سه مدل صدا هست:
کودک 
والد 
بالغ 

کودک، همون شخصیت بچگی ما و نماد احساسات فرد هست. 
یعنی ما وقتی ذوق می کنیم، خوشحال‌ یا غمگین میشیم، خشمگین یا رمانتیک میشیم، میگیم یوووهووو! جانمی جان! این صدای کودک ماست.
کودک اولین بخش در روان ماست که شکل می گیره.
اما به تنهایی از مدیریت زندگی بر نمیاد. ضمناً
کودک تجربه زندگی نداره و به تنهایی اگه رها بشه مثل یک بچه کوچیک براش خطراتی وجود داره (مثلا بخواد از پشت بوم بپره پایین بگه می خوام پرواز کنم!) یا برای زندگی اجتماعی باید چیزی به نام آداب اجتماعی رو رعایت کنه، سلام کنه، برنج می خوره نریزه، داد نزنه و...

توی این سن ها بودیم که پدر و مادر یا معلم های ما (مربی های کودکی ما) اومدن و به ما گفتن:
ندو همسایه ها خوابن،
کلاهتو جا نذاری!
چند بار بهت گفتم نرو تو آبا گلی میشی!
صاف بشین غذا تو نریزی رو لباست!
به عمو سلام کن!  

و البته کودک ممکنه بخواد کارهایی انجام بده که به نظر والد توجیه نداره، اشتباهه یا خطرناک.

این جا والد(پدر/مادر/مربی/...) شروع می‌کنه به سرزنش، تنبیه و به هر راهی متوسل میشه تا کودک رو مهار کنه. 

حالا
ما بدون این که بدونیم حرف های پدر و مادر و مربی هامون رو ضبط می کنیم و وقتی بزرگتر شدیم درون خودمون اون رو بازسازی می کنیم و توی ذهن ما والد شکل می گیره که و مثلا اگه رفتیم جایی از خجالت سلام نکردیم یکی درون ما میگه سلامتو خوردی؟!

داستان از این قراره که والد می خواد کودک رو کنترل کنه ولی شیوه ای که داره (امر و نهی) شیوه مفید فایده ای نیست و نهایتاً بینشون دعوا درست می کنه. در واقع دعواهای توی ذهن ما عمدتاً مشاجره های بین کودک و والده.

اما ماجرا اینجا تموم نمیشه.

ما با بزرگ شدن و یاد گرفتن مهارت های بزرگسالانه به مرور یاد می گیریم با چالش ها و مشکلات چطور کنار بیایم،

مثلا قبلا نه گفتن بلد نبودیم و کودکمون بخاطر نه نگفتن آزرده و عصبانی می شد.
والد هم فقط سرزنش می کرد می گفت: دِ خب چرا نه نگفتی؟! و سرزنش و تحقیر می کنه.

این والد کودک رو قهرو، لوس، درخود فرو رفته یا مطیع درست می کنه که احساس بی ارزشی هم ممکنه داشته باشه.

اما ما اگر نه گفتن رو(بعنوان مثال) یاد بگیریم، اون لحظه تونستیم به کودک کمک کنیم تا مسئله ش رو حل کنه ( از کاری که مایل نیست خودداری کنه و خلاص بشه) و در نهایت تونستیم با مهارتمون از کودک حمایت کنیم. 

اینجاست که مهم میشه ما در کنار خودمراقبتی هایی که مستقیماً از کودک حمایت می کنن، مهارت های بالغمون رو گسترش بدیم.

مهارت چانه زنی
مهارت نه گفتن 
مهارت ابراز سالم خشم 
مهارت ابراز وجود 
شناخت هیجان ها
مهارت همدلی
برنامه ریزی و مدیریت زمان 
یاد گرفتن شیوه ابراز سالم هیجان ها و درون ریزی نکردن
مهارت تحلیل و فهم هیجان حال حاضرمون( اینکه اگه ناراحتیم متوجه بشیم که آیا عصبانی هستیم؟ آیا خسته هستیم؟ آیا نیازی داریم که برآورده نشده؟ آیا آزرده شدیم؟ آیا غم داریم؟ مشکلمون چیه؟)
...

این یادگیری ها ابزارهای بالغ میشن برای مدیریت کودک.

بالغ به کودک اجازه میده در یک محدوده سالم (که براش تعیین می کنه) آزادانه خودش رو ابراز کنه. اما زمام امور دست خودشه.

بالغ تحلیل می کنه، دو دوتا چها تا می کنه، اطلاعات رو جمع آوری می کنه، شرایط رو بررسی می کنه که نهایتا بتونه حل مسئله کنه.

و چون بالغ ذاتا کارش حل مسئله ست، وقتی اوضاع خراب میشه نمیاد سرزنش کنه یا عصبانی بشه؛ به عبارتی بالغ، احساساتی نمیشه و با ایجاد ترس یا احساس گناه دادن کودک رو کنترل نمی کنه،
بلکه به دور از احساسات می پرسه : حالا چه کار میشه کرد؟ حالا چطور درستش کنیم؟

آدم خوشبخت و سالم از نظر روانی تشکیل شده از
بالغ کامل 
کودک شاد.

برای داشتن یک زندگی متعادل و شاد لازمه به این سمت گام برداریم و هر چقدر بیشتر 
۱)از کودک حمایت کنیم(خودمراقبتی)
 ۲) بالغ رو رشد بدیم (یادگیری مهارت ها)

رضایت بیشتری از زندگی خواهیم داشت.



حالا این جواب ها رو دوباره مرور کنید تا رد پای والد رو ببینید  اینجا عطری جان مثال خودش رو زده اما فرقی نداره همه ما این مدل گفتگوها رو داریم.

(1400 ارديبهشت 30، 22:50)عطر رهایی نوشته است: [ -> ]قبلا اون وقتایی که خودتون رو سرزنش می کردید، احساس می کردید چه فایده ای داره این سرزنش؟
راستش اون لحظه به این فکر نمیکردم که چه فایده ای داره، اون لحظه انقدر از خودم و رفتار خودم لجم می‌گرفته که کار دیگه ای به ذهنم نمی‌رسیده انجام بدم، جز سرزنش کردن...

آیا اصلا کمکی به بهبود می کرد؟
شاید به طور موقت آره،  شاید هم کلا نه
مثلا من یه کاری رو بارها و بارها اشتباه انجام دادم و هنوزم اشتباه انجام میدم، و شدیدترین سرزنش ها و خود تخریبی ها رو اون لحظه ها که باز همون اشتباه رو انجام دادم با خودم داشتم ولی هنوز درست نشده ( بی فایده بودن یا موقتی بودن اثر امر و نهی)+(کودک آسیب دیده)

یا حداقل بگید فکر می کردید چه فایده ای ممکنه داشته باشه؟
شاید میخواستم خودم رو سرزنش کنم تا درس عبرت بشه
ولی عموما اون لحظه از خودم متنفر میشدم (ایجاد احساس گناه در کودک) بابت کار اشتباهم و از خودم کاملا ناامید میشدم، توی مثالی که گفتم به خودم اون لحظه میگفتم وقتی آدم نمیشی حقته، زجر بکش دوباره تا جونت بالا بیاد...(این جمله ها شبیه سرزنش های مادر و پدرهاست: نوارهای والد)+(کودک آزرده)  :vay:

(1400 ارديبهشت 30، 23:07)سنــا نوشته است: [ -> ]عارفه جون من چون زیاد اهل سرزنش نبودم جواب ندادم .. شایدم بودم یادم نمیاد
بعد گناه سریع توبه میکردم و شروع قوی تر (احتمالا بالغت کنترل رو در دست می گرفته و بدون ایجاد ناراحتی و در عوض با پرسیدن سوال «حالا چطور میشه درستش کرد؟» مسئله رو حل می کرده)

نقل قول: اوایل زیاد سرزنش میکردم و خب اوضاع اصلا خوب پیش نمیرفت(بی فایده بودن حرف های والد)

نقل قول: اوایل زیاد سرزنش میکردم و خب اوضاع اصلا خوب پیش نمیرفت 
شروع کردم به کمک کردن به خودم...
و دیدم که چقدر حالم بهتره و آروم ترم 
(والد حتی با قیمت سرکوب کودک می‌خواد مدیریت رو در دست داشته باشه)

نقل قول: من قبلا خیلی خودمو سرزنش میکردم ...
نسبت به خودم خیلی سخت گیر بودم ...
شاید چون مامان و ببام بهم سخت میگرفتن ...(درسته، نوارهای والد از پدر و مادر ضبط میشن)
منم عادت کرده بودم ...(صداهای اونا درونی شده)

نقل قول: با دعوا، فحش و چَک و چک کاری ... هیچ چیز عوض نمیشه(تلاش های سرزنشگرانه و بی فایده یا کم فایده والد)، ممکنه این ها یکی دو بار موثر باشه ولی دوام نداره. سرزنش کردن خودتون هم فقط روحیه ی افسرده و درونگرای خودتونو بیشتر میکنه(کودک آزرده).  به خودتون بی احترامی نکنید،چراکه تصیمیمی که گرفتین و حضورتون در این بخش (کار بالغ) از زندگی نشون از روح شجاع و بزرگتون داره،اینکه شجاعت ایجاد تغییر رو داشتید و تصمیم گرفتین عملیش کنید یعنی وارد مرحله ی بعد از خواستن هم شدین... این روح نیاز به رسیدگی داره که با بی احترامی بهش در جهت عکس این راه قدم برمیدارید(آسیب دیدن کودک، منشأ احساسات)  ، نکته اول هم برای اینکه پاک بشید بنظر من اینه که خودتونو دوست داشته باشید(نوازش کودک) و از وضعیت سابق دلزده باشید.)

خیییلی عالی بود عارفه ی عزیزم  خیلی عالی بیان کردی.

من حقیقتا شکست داشتم. دوست نداشتم صحبت کنم و انرژی های مثبت جمع رو بگیرم.از خودم خیلی ناراحت بودم. البته باید بگم مثل قبل خودمو سرزنش نکردم. چون به تجربه بهم ثابت شده بود سررنش شرایطم رو بدتر میکنه. منتها حس و حال منفی با من مونده از دیروز. 
به هرحال دوباره شروع میکنم. 
رزا/ 31 اردیبهشت/ صفر روز!

خواهش می کنم رزا جان،
این موضوع خیلی به من کمک کرده تا بتونم منشأ مشکلات رو شناسایی کنم. 

سورپرایز امشب از کتاب من خوبم تو خوبی، الوین و مارگارت فرید:









به امید دیدار در ایستگاه یادگیری بعدی

راستی خواهرا  خودمراقبتی هاتون رو دیدم،
خوبه، با همین فرمون ادامه بدید  

کویین جان لذت بردم، چقدر خوب که هر روز یادت بوده انجام بدی  

و ممنون از خواهریا آبی عطر رهایی، بهاری، سنا، رهایی و گلبرگ و زهرا بطور غیر مستقیم که کمک کردن تا مطلب جا بیفته.

اگر سوالی داشتید بپرسید

سلام دوستان عزیز

(1400 ارديبهشت 31، 22:21)رها Y نوشته است: [ -> ]میشه واسه ماهم از اون جدول رنگیا که آقایون دارن درست کنین 
همونایی که برای اعلام وضعیت پاکی هستش 

سلام عزیزم
مگه این شکلی چشه؟ قشنگتره که 
من از اون سوسول بازیا بلد نیستم  
ولی اگه کسی تمایل داره زحمت لیست رو بکشه خیلی هم عالی، اعلام کنه لیست رو بسپرم بهش

---

رزا جان،
حقیقتا ناراحت شدیم
ولی اگه دلیل لغزشت رو پیدا کرده باشی
و اون رو یادداشت کنی و براش راه حل پیدا کنی و جلوش رو بگیری
یه شروع قوی تر خواهی داشت، بسم الله....

این روزها بیشتر کنترل ذهن و نگاه داشته باش عزیزم 

---

ممنون عارفه جان بابت توضیحات خوبت  
حالا ما (علی الخصوص من، چون گویا اوضاع من از همه بدتره  ) با این کودک سر خورده و آزرده و آسیب دیده چه کنیم؟  

من یه مشکلی هم که دارم اینه که مامانم همچنان من رو سرزنش میکنه بابت هر کاری، حتی کارهای معمولی، خیلی بهش میگم که با من اینطوری صحبت نکن ولی همیشه یه والد سرزنشگر بوده و هست و خواهد بود  

---

خود مراقبتی امروزم: عصر رفتم پارک نزدیک خونمون پیاده روی 

سلاااام..خوبین گلای تو خونه
عارفه جون خیلی عالی و مفید بود
همیشه از این ایستگاه های یادگیری بزار
کتاب من خوبم تو خوبی چه نشری هست؟  جالبه
من عاااشق کتابم

تازگیا کتاب روانشناسی هم میخونم و خیلی دوست دارم 
اگه کتاب دیگه ای هم سراغ داری خوشحال میشم معرفی کنی بهم

راستی خود مراقبتی رو چند روزه درسام خیلی سنگین شده نتونستم انجام بدم

---

رزا جونم اشکالی نداره
این بار با قدرت بیشتر شروع کن 

---

  /۲۷ فروردین/ ۳۵ روز خوب
خدایا شکرت 

سلام
ببخشید نمیام کانون. شرمنده
برای پست هایی که جواب ندادم شرمنده
اون فال را یادمه   دیدم بهاران گفت مثل من اومده براش
 مراقب اون زنه باش گلم  بزن لهش کن   تبر آقای مهدوی هست خواستی بگو بیارم برات
آبی بسی ممنون واسه فال. مال تو راهم خواندم. یادمه نوشته بود سختی زیاد کشیدی آخرش خوب میشه  به تایید عکس رزا
عارفه هم کتاب هاشو آورده   من اعتراض دارم. چه معنی داره انقدر کتاب خوان اینجاس  مکتب رامینیسم هعی کجایی؟ 
باقی بچه شرمنده اسم نمیبرم الان اینا یادم بود که بگم. انشالله همیشه خوب باشید

منم فکر میکردم ۲ هفته سخت بخاطر شکست عشقی دارم که شاید بعد دو هفته خبری بشه. و فکر میکردم چقدر زندگی برام سخته که خب بود که ناگهان از آسمون یه مشکل قلمبه اومد رو سرم  عاشقی یادم رفت. اجاره و اسباب کشی و ....
دو روز سخت را پشت سر گذاشتم. امتحانمم خراب شد. مسابقه ام شرکت کردم. تهش امتیازم صفر شد  . 
هیچ کدوم اینا درد نیست. واسه من نیست. من به عمر تو ناز و نعمت بودم و خوش گذروندم حالا وقتشه سختی بکشم یه ذره محکم بشم. مشکل فقط اینه که تو سختی نمیتونم دووم بیارم میرم برای خ.ا . یا ارتباط با پسر. این دو روز برای اینکه این کارها را نکنم همش پای کامپیوتر بودم. چشم دوختم به کامپیوتر. ولی اینجوری که نمیشه . بازم از جاده خاکی میترسم. 
خیلی حرف زدم  ببخشید. امروز برای بار اول مامان و داداشم گفتن ناراحتن از اینکه من هیج حرف نمیزنم. معمولا برعکس . میگن بسه دیگه
من هر روز بیشتر میفهمم چقدر ازشون دورم. اونا حتی نمیدونن با چه آدمی دارن زندگی میکنن. از این دو شخصیتی که دارم خستم. از دو طرف شکسته شدم. 
ارتباط با خدا هم خیلی بد. امیدوارم درست بشه قبل اینکه دوباره اوضاع بدتر بشه

نمیخواستم حرف بزنم. ولی نتونستم. معذرت میخوام

سلام دوستای خووبم

صبح اول هفتتون بخیر
امیدوارم همگی عاااالی باشید

عارفه جون ممنون خیلی پست مفیدی بود 

رزا جون شروع دوبارت رو تبریک میگم .. ان شالله پرقدرت تر ظاهر بشی
چه عکسای بامزه ای گذاشتی

خودمراقبتی دیروزم رفتن به دل طبیعت و لذت بردن از نشانه های خدا


دوستان ازتون دعوت میکنم  در نظرسنجی بالای این تاپیک شرکت کنید 
ممنون میشم همگی شرکت کنید، نتیجش برام مهمه
نظری پیشنهادی انتقادی در مورد برنامه ریزی دارین خوشحال میشم بشنوم.

سلام بچه ها خوبید؟؟
من چندروزی رفته بودم مرخصی
تو این 3-4 روز ک مرخصی بودم چون خیییلی نا امید بودم دوبار شیطون اومد سراغم ولی پرتش کردم اونطرف!
راستش قبل از شروع این دوره پاکیم طوری تو منجلاب گناه افتاده بودم ک اصلا به نفسم نه نمیگفتم کافی بود یه جرقه تو ذهنم بزنه تا درگیر شم! و واقعا اوضاعم افتضاح بود( البته هیچ نمازی نمیخوندم اصلا مراعات هیچیو نمیکردم) خلاصه خیلی خوشحال شدم از مقاومتم و شک ندارم بخاطر نماز اول وقته!
خدارو شکررررررررر پر قدرت مسیرو ادامه میدیم

اون ابجیایی ک دارن ستاره پنجم شیشمشونو میگیرن بیان ب ما نصیحت کنن عه  
راستی بچه ها ببخشید چندروز پیش اومدم کلللللللییییییی انرژی منفی دادم ولی یه موقعایی ادم میفته رو اون دنده!

 گل گلی جان پیامتو خوندم. وای منم دقیقا همینطورم و امیدوارم هردومون در آینده سرنوشت بهتری داشته باشیم

عارفه ی عزیزم ممنونم پیامات عالی بود
رعنا جان مرسی بخاطر عکسا

بچه ها من جدیدا یه کتابی خوندم ک خیییییییییییییییییییلللللللللللللللللیییییییییییییی برام معجزه آسا بود و ازتون خواهش میکنم چ اهل کتاب هستید چ نیستید زوری هم ک شده بخونینش
اسمش صبح جادویی نوشته هال الرود
اگه بتونید بخریدش عالیه ولی نسخه های مجازی و صوتیشم هست از سایتای مختلف مثل فیدیبو و طاقچه و.... میتونید بخونیدش
لطفا خوندن این کتابو به خودتون هدیه کنید
مطمینم بعدش دعا به جونم میکنید

(1400 خرداد 1، 8:45)yaldaw نوشته است: [ -> ]بچه ها من جدیدا یه کتابی خوندم ک خیییییییییییییییییییلللللللللللللللللیییییییییییییی برام معجزه آسا بود و ازتون خواهش میکنم چ اهل کتاب هستید چ نیستید زوری هم ک شده بخونینش
اسمش صبح جادویی نوشته هال الرود
اگه بتونید بخریدش عالیه ولی نسخه های مجازی و صوتیشم هست از سایتای مختلف مثل فیدیبو و طاقچه و.... میتونید بخونیدش
لطفا خوندن این کتابو به خودتون هدیه کنید
مطمینم بعدش دعا به جونم میکنید

سلام عزیزم ..موضوعش چیه؟

سلام خوبین دوستان؟ببخشید من تازه میخوام شروع کنم روز خوب رو، از فردا شروع میشه؟ و باید کجا وضعیت و تجاربمو اعلام کنم؟چون تازه وارد سایت شدم فعالیت ها  و قسمت های مختلف برام تازگی داره