سلام
هیچ=) /25مهر /5روز خوب
(1400 مهر 30، 22:20)(=hich نوشته است: [ -> ]سلام
هیچ=) /25مهر /5روز خوب
سلااام بر ترنم بانویگل
مبروکههههه
عدد ۵ و ۲۵ اعداد مورد علاقم هستن
چه جالبه اعداد پاکیت
سلام دخترا
ببخشید ، این چند روز یه مقدار درگیر هستم
بیام مفصل باهاتون میحرفم
فعلا ایرانا ،،،،،، ۹ مهر ،،،،،،، ۲۱ روز عالیی
روز ۲۳ چله سحر خیزی
امروز و دیروز ساعت ۶ صبح بیدار شدم
خیلی دعاموم کنین
سپاس از همگی
(1400 مهر 30، 22:36)بنت الهدا نوشته است: [ -> ] (1400 مهر 30، 18:13)SILENT scream نوشته است: [ -> ] (1400 مهر 30، 18:01)بنت الهدا نوشته است: [ -> ] (1400 مهر 30، 17:23)_رعنا_ نوشته است: [ -> ]نقل قول: کلن بیخیال برا ادمای غریبه اره جواب میده ولی یه ادمی که هر روز میبینیش نه
حانیه. میدونم چی میگی من خودم همین مشکل را دارم. همین الانم دعوا کردم
اومدم برم مشاوره سوال قبلیم را که کسی جواب نداده بود و پاک کرده بودم دوباره با یه سری تغییر بپرسم که بسته بود
گفتم اینجا بگم
دیگه خسته شدم. من با خانواده خیلی مشکل دارم. کلی گشتم دیدم بیشتر داد زدنا و بی اعصابیام مال اینه که اونا را مقصر زندگیم میدونم. و واقعا هستن. خیلی مقصرن . خودشونم میگن.
ولی دنبال یه راه حلم که خودم آروم بشم. مشکلات من هست. طرز فکر اونا هم تغییر نمیکنه و همینجوری هست. من فقط میخوام خودم آروم بشم.
کسی راهی داره؟ حرفی نظری که کمک کنه
اره بخدا منم خیلی مشکل دارم کلن ۶۰ درصد خ ا به خاطر خانواده و رفتاراشون و طرز فکرشونه خیلی قدیمی فکر میکنن مثلا انگار عهده قجره راجب همه چیزم نظر میدن لباس اینو بپوش اینکارو کن اونکارو کن چرا این حرفو زدی و ....بعضی موقع ها میخوام از خونمون فرار کنم میگم گدایی کنم خرجمو دربیارم بهتر از ایناس ولی خب اینام میگذره توام مستقل میشی برا خودت تصمیم میگیری به درامد میرسی ازدواج میکنی ادم مورد نظرتو انتخاب میکنی فقط رو ایندت فو کوس کن چون اگر اینده ایم برا خودت نسازی فردا خونه شوهرتم همینه میخواد بهت زور بگه همش بگه چیکار کن چیکار نکن ولی سعی کن یه زن مستقل و خودساخته بشی تا مردیم انتخاب میکنی به خودش از این سماجتا نده چون که میدونه با یه دختره خود ساخته و قوی طرفه حسابی رو خودتو شخصیتت کار کن و قوی باش این روزا تموم میشه و خندت میگیره نیگی دمم گرم اوندوزا کم نیاوردم
همین الان باورت نمیشه منم با مامانم بحث کردم سره چی؟ سره اینکه من دلم میخواس موهامو رنگ بزارم میگ نمیخواد غلت کردی
نمیزاره
من متوجه نمیشم
الان دغدغهت کنکورته یا رنگ موهات:/؟!
هعی بیشتر اوقات کنکور بعد بعضی موقع ها کم میارم خسته میشم میگم ول کن سال بعد این موقع یه رتبه خیلی خوب اوردم جشن دارم میگیرم و اصلا کلی کار انجام میدم هرچی دلم خواس میدونی گاها ادم میگ اگر میتونستم فلانکارو بکنم شاید یکم موفق تر قدم برمیداشتم که همش بزرگترا میزنن دهنت میگن بشین سرجات خب منم از اول بچه حرف گوش کنی بودم سخته رو خرف بزرگترا حرف بیارم ولی گاها فک میکنم بچگی نکردم دخترونگی نکردم همه عمرم لای کتاب و ازمون و رقابت گذش
به نظرم تکلیفتو با خودت مشخص نکردی
اخر کدوم وری؟
میخوای برا کنکور بخونی یا نه؟
تو سال اخری هستی؛ خودت بهتر میدونی وقتی برای تلف کردن دور این چیزا نداری، به قول خودت ی دانشگاه خوب اسمت میاد مستقل میشی اون موقع بشین همه حسرت ها و چیزایی که تجربشون نکردی رو بهشون رسیدگی کن.
الان یا تمرکز کن رو کنکورت یا بشین با مامان سر رنگ کردن مو بحث کن!
کدوم کنکوری ک رتبه خوب اورده باشه دیدی که موهاشو رنگ کرده باشه زمان کنکور؟
بشین درستو بخون بیخیال بابا
شادن
من می پذیرم بیمارم و انکار نمیکنم این موضوع رو ..بیماری من با چیزایی تشدید میشه ک شاید برای بعضی از ادما اصلا ایجاد حساسیت نکنه بنابراین من با صداقت شدید با خودم روبرو میشم و با پذیرش بیماریم عوامل تشدید کننده رو شناسایی و در مرحله بعد به خودم و شما دوستان بهبودیم قول میدم این حساسیت ها رو مراعات کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
لیست حساسیتهام:
-آهنگ عاشقانه: گوش ندادم
- مطالب زناشویی: نخوندم و ندیدم.
-شنیدن صدای بعضی از اقایون: توجه نکردم
-فیلمای سانسور نشده حاوی صحنه های عاطفی: ندیدم
-ول چرخیدن تو اینستا: نچرخیدم چون نت هم نداشتم
-دیدن پیجای زوجای جوون که از عاشقانه هاشون میذارن: ندیدم
-شب بیداری زیاد : نداشتم
-ارتباط با آیدا دوستم: خیلی کوتاه صحبت کردیم با هم
-حرف زدن طولانی با جنس مخالف (حتی دانشجوهایی ک برای مشاوره پیام میدن) خصوصا اخرشب ینی ساعت ۱۱ شب ب بعد: نداشتم
-چک کردن پروفایل اسبق و ردگیریش تو شبکه های اجتماعی: پیگیری نکردم
-بحثکردن با خواهرم: خواهرم سفره
-ترس از آینده و فکرکردن درباره آینده و گذشته و حسرت خوردن:نداشتم
- تخیلات عاشقانه و حزف زدن با خودم: امروز هم متاسفانه درگیر این تخیلات بودن
-برنامه ننوشتن ینی معلوم نباشه قراره فردا چیکار کنم: به کارهام رسیدم
- ص ح هم حتی د: ): نداشتم
.
با لطف خدا یه روز پاک دیگه رو سپری کردم
شب بخیر رفقا
بنت الهدا جان . . .
گوش کن...من از سیزده چهارده سالگی تا خودِ الان
به اندازه تمام دخترای نوجوون مو رنگ کردم و پیرسینگ زدم و تتو کردم دستامو پاهامو.. و کلاس رقص و کوفت و زهرمار رفتم و دوست های اجتماعی و غیر اجتماعی جنس مخالف داشتم و ....
هزاران هزار غلط دیگه که خانواده ام در جریان بودن...
ولی میدونی تهش هیچی نیست.. بخدا این چیزا شادت. نمیکنه...
تهش حسرت کنکور موند برام.... که چرا بیشتر تلاش نکردم و سال و کنکورم با وجوددرس خوندن .. همه ی این به خود رسیدن ها
رو میکردم...
بخدا تهش هیچی نیست....
به جان خودم راست میگم...
درستِت رو بچسب.. تمام تجربه های جدید و هیجان انگیز که دنبالشی ((( کاری یه درست و غلط بودنش ندارم)))
به موقعش میاد و میبینی هیچ چیز خاصی نیست..
الان انقدر برام همه چیز عادیه.. که با رنگ موهای طبیعیم هستم ... اکثر اوقات فراموش میکنم که پیرسینگ دارم و خیلی چیز های دیگه
و چهره ام شبیه بچه دبستانیا بچه گونه شده
....
در صورتیکه وقتی شونزده.. هفده سلام بود .. عین سی ساله ها میزدم...
و الان دلم لک زده برای بِکر بودن نوجوونی که حتی ابروهامم برنداشته بودم
فعلا درستو بچسب و خدا رو..خدا رو خدا رو خدا رو خدارو.....
که تو سال کنکور عجیب باید یه حس همیشگی معنوی داشته باشی
من یادمه سال کنکور آهنگ گوش نمیکردم..
خیلی خوب بود اینطوری
(1400 مهر 30، 22:07)SILENT scream نوشته است: [ -> ]خانم لبخند گفتین از بولت ژورنال استفاده میکنین..
شماهم همش درگیر قشنگ کردنش میشین؟ و نحوه استفادهتون چجوریه؟
(یک ماه استفاده کردم؛ مفید ترین ماه عمرم بود، اخرای ماه وقت گیر شد کنار گذاشتم)
نه خواهر اصلا به قشنگیش فکر نمیکنم
البته وقتش رو هم ندارم
فقط با خودکارای رنگی و ماژیکای هایلایتر مینوشتم، اونم برای مشخص شدن بعضی چیزا
وگرنه دیفالت دفترم با خودکار مشکیه (یونی پن 0.5 یا 0.3)
من از فروردین تا اواسط مرداد رو با پوژو پیش رفتم خیلی بهم کمک میکرد
من چرا از گفتن درست حرفام انقدر عاجزم
رابطه من با خانوادم خیلی عادی نیست. در واقع کاملا غیر عادیه
دوست نداشتم اینو بگم. ولی دیگه گفتم بگم. شاید بهتر درک بشم. تو خونه ما شرایطی پیش اومده که من ضربه های زیادی خوردم. خانوادم خودشون را مقصر میدونن. که خب هستن. من حتی تو همین شرایط سخت هم سعی کردم کاری کنم به اونا خوش بگذره. بهم خیلی سخت گذشت. کارایی که براشون کردم تا حالشون خوب بشه و خودشون فهمیدن. این کارا خیلی سخت بود. و هنوزم سخته. و من هنوزم انجام میدم. و اونا میدونن.منتها کاری هست که نمیتونن بیان تو صورتت بخاطرش ازت تشکر کنن. چون نمیشه
همه جای دنیا بچه ها میرن دست مادر پدر ها را میبوسن. مامان بابای من همش دست منو میگیرن که ببوسن باید به زور جلوشون را بگیرم وخودم را بزنم کوچه علی چپ که عامو زشته خجالت بکشین...
آشکارا میگن دنبال اینیم که ببینیم تو چی میخوای. چی دوست داری. ولی معمولا من خواستم را نمیگم.چون میدونم خیلی از خواسته ها را نمیتونن برآورده کنن یا اگر بتونن طبق اصول فکریشون نیست که برآورده کنن. و این یعنی بازم نمیتونن
دیگه دعوا که بشه خودشون میان دلجویی. و میگن مقصرن
ببخشید دوست نداشتم اینا را بگم. من فقط وقتی از همه جا میبرم میام اندکی حرف میزنم که اندکی درک بشم. همین. وگرنه خیلی بیشتر از خودم برنامه ریزی کردم برای احوال مادر و پدرم. جوری همه چیز را چیدم که خوشحال بشن. اونا هم میدونن. خیلی سخت بوده و هنوزم هست.
خلاصه که اوضاع من اندکی فرق میکنه
و من جز خدا هیچ پناهی ندارم
با خواندن تجربه های مسابقه ای که الان هست یادم افتاد قبلا برای خدا مینوشتم. امروز دوباره شروعش کردم. دیگه سعی میکنم برای خدا بنویسم که آروم بشم
بازم میگم . بی خیال آدما. بی خیال آدما. بی خیال آدما. من هر کاری کردم. حتی همون برنامه ریزی برای خوشی مادر و پدر واسه خاطر این بود که خدا دوست داره همش میگه احترام به پدر و مادر .
سعی خودم را میکنم هر کاری میکنم فقط در جهت رضایت خدا باشه. سعی میکنم . نمیدونم چقدر موفق باشم..
ببخشید خیلی حرف زدم
حانیه دعا میکنم این دوران سخت را با موفقیت بگذرونی. میدونم سخته. ولی بالاخره یه روز تموم میشه
دعا میکنم آخر آخرش خوش خبر باشیالهی آمیییییییین
(1400 مهر 30، 23:20)SILENT scream نوشته است: [ -> ] (1400 مهر 30، 23:07)خانوم لبخند نوشته است: [ -> ] (1400 مهر 30، 22:07)SILENT scream نوشته است: [ -> ]خانم لبخند گفتین از بولت ژورنال استفاده میکنین..
شماهم همش درگیر قشنگ کردنش میشین؟ و نحوه استفادهتون چجوریه؟
(یک ماه استفاده کردم؛ مفید ترین ماه عمرم بود، اخرای ماه وقت گیر شد کنار گذاشتم)
نه خواهر اصلا به قشنگیش فکر نمیکنم
البته وقتش رو هم ندارم
فقط با خودکارای رنگی و ماژیکای هایلایتر مینوشتم، اونم برای مشخص شدن بعضی چیزا
وگرنه دیفالت دفترم با خودکار مشکیه (یونی پن 0.5 یا 0.3)
من از فروردین تا اواسط مرداد رو با پوژو پیش رفتم خیلی بهم کمک میکرد
آهان
من کلی وقت میزاشتم برای قشنگ کردنش؛ آخرش هم هیج وقت نتونستم مثل طرح هایی ک توی اینترنت میزارن درستش کنم
ب منم خیلی کمک کرد
امید ب زندگیو افزایش میده
شاید دوباره با بولت ژورنال برنامه ریزی کردم، ولی اینبار با وسواس کمتر
نه من بوژو رو با سایت نردیشمی (زهرا نجاری) یاد گرفتم و باهاش آشنا شدم
همون اول با حرفاش خیلی منطقی و خوب من رو قانع کرد که نیاز به جینگیل پینگیل نداره این دفتر
به صورت مینیمال نویسی پیش بری بهتره
خودشم تو ویدئوهاش میگه که اکثر دفتراش بدون طرح و نقاشیه و فقط برای ویدئوهای آموزش بولت ژورنال تو دفترش ظرح و نقش میکشه که بیننده جذبش بشه
جینگیلی مستون کردن برای کسایی هست که وقت زیادی دارن
و دنبال دیده شدنن تو پیجشون حالا برای لایک بیشتر یا فالوور بیشتر
نقل قول: نه من بوژو رو با سایت نردیشمی (زهرا نجاری) یاد گرفتم و باهاش آشنا شدم
همون اول با حرفاش خیلی منطقی و خوب من رو قانع کرد که نیاز به جینگیل چینگیل نداره این دفتر
به صورت مینیمال نویسی پیش بری بهتره
خودشم تو ویدئوهاش میگه که اکثر دفتراش بدون طرح و نقاشیه و فقط برای ویدئوهای آموزش بولت ژورنال تو دفترش ظرح و نقش میکشه که بیننده جذبش بشه
جینگیلی مستون کردن برای کسایی هست که وقت زیادی دارن
و دنبال دیده شدنن تو پیجشون حالا برای لایک بیشتر یا فالوور بیشتر
منم سایتشون رو دنبال میکنم
چرا تا حالا به این مورد دقت نکرده بودم
الان ب این فکرمکه از فردا که یکم اذره شروع کنم
ولی بازم چون نمیدونم چه دفتری رو انتخاب کنممیمونه
اگه تونستم چیزی انتخاب کنم و شروع کردم خبر میدم
شماهم اگه دوباره استفاده کردین بگین ماهم انگیزه بگیریم
نقل قول: الان ب این فکرمکه از فردا که یکم اذره شروع کنم
ولی بازم چون نمیدونم چه دفتری رو انتخاب کنممیمونه
ولی میخوام بهت تبریک بگممممم
چووووون
ابانه