1399 خرداد 28، 16:58
نقل قول: این حقیقت است که من نمیتونم خودم چیزی را انتخاب کنماین حقیقت نیست برچسبیه که خودت به خودت زدی
دوست هم ندارم انتخاب کنم
الانم همش به خدا میگم تو بگو چه کنم تا همون کار را انجام بدم
درسته باید من به عنوان بنده خدا به انچه خدا ازم خواسته عمل کنم
ولی
خدا تو خلقتش به من قوه تفکر و تعقل داده و ازم خواسته فکر کنم و تصمیم گیری کنم
باید به این خواسته اشم توجه کنم
اگر غیر این باشه من میشم برده خدا نه بنده خدا
برده بودن با بنده بودن خیلی فرق میکنه
نقل قول: از پس دو تاش بر نمیام
نا امیدی و خ.ا
با این حرفت آشنام چون خودمم قبل به چنین موردی در مورد خودم اعتقاد داشتم
فقط میتونم بگم زود در موردشون نتیجه گیری نکن که نمیتونی
یخده صبور باش
صبور بودن برای من مهرخدای عجول خیلی سخته انگار دنیا میخواد مث مورچه ها راه بره و رفتار کنه
نقل قول: دعوام نکنید
گریه کنی منم میشینم کنارت گریه میکنم خیلی وقته یه دل سیر گریه نکردم
نقل قول: من همه عمرم همین قدر بی تفاوت بودم
اصلا دیگه خ.ا میکنم بعدش به خودم میگم فدای سرت
میگی دعوات نکنم اونوقت ببین خودت چی میگی منو وسوسه میکنی دوباره دعوات کنم
اصلا منم به رسم کانون یه جعبه گوجه نثارت میکنم تا دیگه این حرفا زو نزنی
با خودت مهربون باش
نقل قول: من هدفی ندارم
هدف یه چیز عجیب و غریبی نیست
هر چی دوست داری، هر چی عشقت کشید البته بعد از بررسی عاقلانه منطقت و تایید اون میتونه هدف باشه
نقل قول: تو خودت چی دوست داری
اصلا از زندگی چی می خوای
چرا میای کانون
من خیلی چیزا دوست دارم
قبلا دوست داشتم و هدفهام این بود
یه کار خوب داشته باشم
ارشدم رو بگیرم
یه ورزش تخصصی کار کنم
پیانو یاد بگیرم
گل و گیاه تو اتاقم پرورش بدم
رقص یاد بگیرم
یه آشپز حرفه ایی بشم
زبانمو خوب کنم
بتونم با سفالگری لوازم سفالی بسازم
یه زندگی خوب با خانواده خوب داشته باشم
بعد مرگم بتونم اعضای بدنمو اهدا کنم
و....
ولی خب شرایطم عوض شد یه مهمون ناخونده سراغم اومد
کارمو ول کردم
درسمو ول کردم
تارک دنیا شدم
از زمین و زمان بد گفتم
بدبین تر، افسرده تر، گوشه گیر تر شدم
کلاسای زباتمو ول کردم
مطالعه کتابمو ول کردم
و...
تا دو سال گذشت فکر میکردم قراره بمیرم ولی اینطور نشد روزا دارن میگذرن، سخت و با درد میگذرن اما نعمتیه که خدا بهم هنوز داده و ازم نگرفتش
پس چرا باید یه کار خوب، یه هدف خوب، روزهای خوب، لحظات شاد نداشته باشم
پس شروع کردم به عشق ورزیدن به خودم، به انچه خوشحالم میکنه یه گل، یه عطر، یه حرف و...
با خودم مهربون شدم اشتی کردم، دوست خودم شدم
و دارم یاد میگیرم به کمک خودم و توکل به خدا هدفهامو پیدا کنم و از زندگی لذت ببرم
تا بتونم بفهمم من کیم و خدا کیه
غیر از اینه که میگن برای شناخت خدا اول باید خودتو بشناسی