کانون

بچه ها همینجا باهم یه قراری بزاریم 

عهدنامه دخترای بارانیی


حتی اگر هر روز هم پاکیمون دچار لغزش شد ، 
حتی اگر از عدد زیاد افتادیم 
حتی اگر کسل بودیم
حتی اگر عصبانی بودیم
حتی اگر گفتیم هیچی عوض نمیشه
حتی اگر ترسیدیم ، نکنه دیگران حس بدی پیدا کنن
با هررر شرایطیی ...


بخاطر اینکه بتونیم بهش پایان بدیم میاییم و اعلام پاکی میکنیم
بخاطر خودمون 


اینو دارم از زبون کسی میگم ک با اینکه ، شکست داشت 
فاصله بین لغزش هاش ، زیاد بود 
فقططط بخاطر همین اعلام روزانه 
حتی روزایی ک بعد ۳ ۴ روز پاکی خراب میشد می اومد و اعلام میکرد 
این باعث شد ک سریالی نشم 


بودن و اعلام پاکی عین کاتالیزور میمونه ، ازش غافل نشیم (:


اولین نفر خودم 
۱. ایرانا
۲. 
۳. 
۴. 
۵. 
۶. 
۷. 
۸. 





ایرانا ،،،،، ۴ ابان،،،،، ۱۷ روز خوب

(1400 آبان 22، 0:02)ایرانا نوشته است: [ -> ]

نقل قول: اره    منم  تقریبا  دلم میخواد همه  ازم راضی  باشن  و ... اما چرا واقعا؟  چرا باید اهمیت داشته  باشه اخه    مثلا مادرم یا  پدرم  همیشه طبق خواسته اونا باشم و خودمو کاملا  نادیده بگیرم  حتی نتونم  نیازمو ابراز  کنم اینکه  نیاز دارم   برم بیرون نیاز دارم  این لباسو بپوشم  واقعا اینکه  من خودمو به خاطر دیگران نادیده میگیرم و فقط سعی دارم رازیشون نگه دارم  عذابم میده   اخه میدونی  یه قضیه  دیگه ایم هست 

اینکه  من تحت  حمایت  اونام  و یه جورای وابسته به اونام  مطمئنم از لحاظ اقتصادی  مستقل بشم  اوضا  خیلی بهتر میشه

سلام حانیه جانم
خودت بین حرفات جواب رو گفتی
من حستو درک میکنما ..
ولی تو این سن و سال ، این سختگیری ها از طرف پدر مادرا معمولا زیاده 
نه تقصیر توعه ، نه تقصیر اونا ، شاید وضعیت جامعس ک سختگیریا رو شدیدتر میکنه ... یکم دیگه ، شاید یکی ۲ سال دیگه اوضاع خیلی بهتر بشه 

بنا به شرایط و موقعیتی ک داری این جمله رو میگم 

میدونم دوست داری مستقل باشی ، رو پا خودت وایستی ، بهت نگن چیکار کن چی بپوش 

ولی تو بحرانی ترین شرایط فقط خانواده و پدر و مادرت پشتت هستن

نمیگم اطاعت محض کنی ازشون ، ولی هیچ کسی رو ، هیچ دوستی رو حتی بهشون نفروش

شاید یکم حرفام برات عجیب باشه
ولی حقیقت اینه ک ما دوست داریم از همسن و سالای خودمون عقب نمونیم و عزیزترین ،دلسوز ترین ، ادمای زندگیمونو فراموش میکنیم

به نظر من یواش یواش و با لحن اروم باهاشون صحبت کن 
مخصوصا پدرت 

امکان نداره باهاش اروم و ملایم و به موقع ، حرف بزنی و گوش نکنه

اون چیزی ک میخوای رو برو با خودش بگیر

مامانت ببینه بابات راضیه، کوتاه میاد

#توصیه_تضمینی

سلام  ایرانا جان  خوبی ؟ 

اخه بارها خواستمو گفتم  یا خوودمو بیان  کردم  ولی از طرف اونا  (نه) شنیدم  و  اونا نه تنها نه  گفتن  تهدید  هم کردن  که اگ دوباره مثلا این  حرفو بزنی یا اینکارو کنی  فلانجور میشه    خب  نمیدونم  خواسته هامم  زیاد عجیب غریب  نبوده زیاد غیر منطقی  نبوده دور  از  منطق  نبوده    مثلا رفتن  به کتابخونه  ایا اشکالی  داره؟  اینکه مثلا مادر من دوران دبیرستان دوستی داشته  که به بهونه کتابخونه  جاهای دیگ میرفته  مقصر منم ؟   اینکه ما درم   اعتماد نداره مقصر منم؟  اینکه مادر من  صحنه های  بد دیده  و فکر میکنه منم قراره اونکارو بکنم  مقصر منم ؟  خودش  به خودش اعتماد نداره ، میدونی  حرص  چیو میخورم  ؟   اینکه  احساس  میکنم  عمر منو به باد داده  من ۱۸ سالمه  خیلی  منو تو محدودیت  بزرگ کرده   انگار نه انگار بچه این دوره زمونه ام   ،  همیشه  بهم  امر و نهی  کرده   ،   میدونی هدفش  چیه  دقیقا  میخواد با همین اوضا  بفرسته  دانشگاه  بعدشم با همین اوضا شوهر بده  ،  خب منم  حالم  بهم  میخوره  دیگ دلم نمیخواد از یه بند رها بشم  بیفتم تو یه بنده  دیگ  اصلا از ازدواجم حالم بهم میخوره  حصله  ندارم  یه جنس مذکرو  مخصوصا  تحمل کنم اونم  هعی بگه اینکارو  کن اونکارو نکن  اینو بپوش  اونو نپوش  اعصابم  واقعا  دیگ نمیکشه  دلم میخواد  ازاد باشم اختیارم دست  خودم باشه نه دست خانواده نه دست هیچ  کس دیگه ای  برم بیام  بچرخم  بگردم  پول دربیارم هر کاری  دلم میخواد بکنم  ولی  اون کلن فازش اینه که شوهر بده   شروع  کرده به من میگ عشق  قشنگه خانواده قشنگه  منم میگم  ولم کن بابا  یه عمر درس نخوندم کنکور بدم بعدش بیفتم  تو چاله چوله

(1400 آبان 21، 23:49)chika نوشته است: [ -> ]عزیز دلم میشه تحت حمایت بود ولی خودت رو هم نادیده نگیری 
اروم اروم بتونی بدون اینکه خشم داشته باشی بیان کنی خواسته هاتو و پایبند مرزهای خودت باشی
هم کنار اونا زندگی کنی هم خودتو حس هاتو زندگی کنی 
ولی راه هاشو اروم اروم باید یاد بگیری
پیشنهادم اینه ک یه مشاور خوب انتخاب کنی باهاش پیش بری

مشاور خانواده؟

نه صرفا مشاور خانواده ک میشه زوج درمانگر یا حیطه زوجی 
مشاور فردی عزیزم باید انتخاب کنی خیلیاشون الان انلاین کار میکنن میتونی با قیمت مناسب مثلا جلسه ای ۷۰ تا ۱۰۰ اینطورا ویدیو کال داشته باشی و ازشون مشورت بگیری 
اگر بتونی پولاتو جمع کنی و مشاوره بگیری هم خودت راحتتر پیش میری برای درست هم توی خونواده راحتتر میتونی طی کنی 
چون مشاور برخورد درست رو توی موقعیت خودت بهت یاد میده 
ما اخرش هیچکدوم جای تو نیستیم و شرایطتو نداریم علممون هم محدوده که بتونیم راهنمایی درستی داشته باشیم اما مشاور به اقتضای شرایطت و علمی ک داره میتونه بهت راهکارای خوبی بده که با کمترین تنش و اعصاب خوردی بتونی این شرایطو پشت سر بزاری 



امااااا


اینو بدون ک شرایط بهتر میشه یکم ک سنت بره بالاتر و وارد دانشگاه بشی اوضاع متفاوت میشه
پیشنهاد دیگم اینه ک از الان اروم اروم اطلاعات خودشناسی و روانشناسی برای خودت کسب کنی تا بتونی خودت و اطرافیانت رو بهتر بشناسی حس هات رو ببینی بهت میتونه کمک کنه ک درک بهتری از خودت و خواسته هات داشته باشی 

سلاام دخترااا

ببخشید که کمتر صحبت میکنم. از رعنا و آتریسا خبر دارید؟ رعنا نیستش چن روزیه. کسی میدونه آتریسا بهتر شده یا نه؟

مهربانوی عزیز بیا باهم شروع کنیم منم این مدت خیلی لغزش داشتم.
رزا/ 21 مهر/ 1 روز خوب به لطف خدای مهربون

سلام دختراااا  
خوبین؟


رزا جان و مهربانو جان نظرتون چیه برای چند روز آینده مدیریت مواقع اورژانسی رو داشته باشیم...
شما برای لحظات اورژانسی چه برنامه ای دارید؟
من آب سرد بهم کمک میکنه
یکی صلوات فرستادن
یکی رفتن توی جمع
شما چی؟

بیاین به هم قول بدیم، شما به من، منم به شما
حداقل تا آخر هفته، چطوره؟؟

---

راستی چالش آبان رو دارم انجام میدما

هفته اول  ۰ روز از ۳  روز
هفته دوم  ۱ روز از ۵  روز
هفته سوم  ۴ روز از ۵  روز
هفته چهارم  ۱ روز از ۱ روز (تا امروز)

هر هفته بهتر شدم

الان ذوق داشتم بگم... بعدا توی لیست هم وارد میکنم  

سنا جان مچکریم

نقل قول: سلام  ایرانا جان  خوبی ؟ 


اخه بارها خواستمو گفتم  یا خوودمو بیان  کردم  ولی از طرف اونا  (نه) شنیدم  و  اونا نه تنها نه  گفتن  تهدید  هم کردن  که اگ دوباره مثلا این  حرفو بزنی یا اینکارو کنی  فلانجور میشه    خب  نمیدونم  خواسته هامم  زیاد عجیب غریب  نبوده زیاد غیر منطقی  نبوده دور  از  منطق  نبوده    مثلا رفتن  به کتابخونه  ایا اشکالی  داره؟  اینکه مثلا مادر من دوران دبیرستان دوستی داشته  که به بهونه کتابخونه  جاهای دیگ میرفته  مقصر منم ؟   اینکه ما درم   اعتماد نداره مقصر منم؟  اینکه مادر من  صحنه های  بد دیده  و فکر میکنه منم قراره اونکارو بکنم  مقصر منم ؟  خودش  به خودش اعتماد نداره ، میدونی  حرص  چیو میخورم  ؟   اینکه  احساس  میکنم  عمر منو به باد داده  من ۱۸ سالمه  خیلی  منو تو محدودیت  بزرگ کرده   انگار نه انگار بچه این دوره زمونه ام   ،  همیشه  بهم  امر و نهی  کرده   ،   میدونی هدفش  چیه  دقیقا  میخواد با همین اوضا  بفرسته  دانشگاه  بعدشم با همین اوضا شوهر بده  ،  خب منم  حالم  بهم  میخوره  دیگ دلم نمیخواد از یه بند رها بشم  بیفتم تو یه بنده  دیگ  اصلا از ازدواجم حالم بهم میخوره  حصله  ندارم  یه جنس مذکرو  مخصوصا  تحمل کنم اونم  هعی بگه اینکارو  کن اونکارو نکن  اینو بپوش  اونو نپوش  اعصابم  واقعا  دیگ نمیکشه  دلم میخواد  ازاد باشم اختیارم دست  خودم باشه نه دست خانواده نه دست هیچ  کس دیگه ای  برم بیام  بچرخم  بگردم  پول دربیارم هر کاری  دلم میخواد بکنم  ولی  اون کلن فازش اینه که شوهر بده   شروع  کرده به من میگ عشق  قشنگه خانواده قشنگه  منم میگم  ولم کن بابا  یه عمر درس نخوندم کنکور بدم بعدش بیفتم  تو چاله چوله

حانیه جانم
سعی نکن ک پدر مادرتو تغییر بدی 
اونا سالها با این روند زندگی کردن ، تنها کاری ک میشه کرد اینکه

حرفاشون رو جدی نگیری، دلخور نشی  (البته نه با بی احترامی کردن یا دعوا ) ..
و برای خودت اولویت قائل بشی

 به قول خودت هنوز به این استقلال نرسیدی ...
پس این یه مدت باهاشون مدارا کن ، الانم ک کنکوری هستی ، تمرکز اصلیت روی درسات هست ،
میدونم این بحثا خیلی آزاردهنده هستنا ...
خودت دیگه دختر بالغی هستی ، یه جوری مدیریتش کن ک به درسا و تمرکزت اسیب نزنه ، یه جوری نشه ک به جای تعداد تستایی ک میخوای بزنی درگیر حاشیه بشی..

الان هدفت کنکوره ، پس دیگه بحث ازدواج و غیره هم مطرح بشه ، تو میدونی ک جوابت منفیه 

دیگه وقتی اولویت یک ات کنکور و درس هست ، تیپی ک میخوای بزنی اهمیت چندانی نداره ، حالا این مدلی نشد هم ، فرقی نمیکنه هدف درس خوندنه

بشین تو خلوت خودت یکم روی اینا فکر کن 
ببین یه وقتایی ما یه چیزاییو دلمون میخواد ولی خیر ما در چیز دیگس ، با چونه زدن و بحث کردن تنها چیزی ک میمونه اعصاب خوردی و ناراحتی و پرتی وقتته...

اینا بزار کنار دست هم ببین چی میخوای (:

هیچ وقت نمیشه بقیه رو تغییر داد...
ما فقط مالک خودمون هستیم ..

تازه خیلی از وقتا میخواییم خودمون رو تغییر بدیم و عاجز میشیم

حرفم شاید خیلی تلخ باشه...
ولی فقط رو خدای خودت و خودت حساب باز کن

هیچ کدوم از اینا تقصیر تو نیست ، حتی شاید تقصیر مامانت هم نباشه
ولی تفاوتیه ک وجود داره ، این تفاوت رو بپذیر تا بتونی ادامه بدی

و به قول چیکا جان ، اگر میتونی با یک مشاور خبره هم صحبت کن 

سلام دخترا

اولین شبِ اخرین هفته آبانتون بخیییر  

رزا جانم یاقوت جون خودش خبر بهبودی رو داد 
خداروشکر ک حالش بهترهه  
کاش به اینجا هم سر بزنه  

این سه روز خداروشکر ، جز ۴ و ۵ صبحیا بودم
تا به این لحظه ۱۸ روز خوبب به لطف خدای مهربان و و امام رئوف

مرسی از استقبال گرمتون از عهدنامه
پایداری تک تکمون  


دیگه دیگه اینکه 
- تو بولت ژورنالم یه ایتمی اضافه کردم ، اخر هر هفته درصدی ک به هر کدوم از روتین هام رسیدم رو ثبت میکنم

باعث میشه ک دید بهتری داشته باشم و هدفگزاری کنم  

 - نتیجه یک هفته خوش بینی برام مساعد و مثبت بود ، باعث شد یه سری نقاط ضعفم رو بشناسم ، حس بهتری نسبت به خودم و محیطم داشته باشم
و اینکه بهره وری تو کارم بیشتر شد ، وقتی این سرزنش گری کمرنگ میشه بهتر میشه عملکرد 

مگه ما چه قدر عمر میکنیم ...
اگر بخواییم مدام خودمونو سرزنش و سرکوب کنیم پس کی تغییر کنیم؟ همیشه اون ادم ضعیف باقی میمونیم

این یه هفته ایرانا دختر خوبی بود
خداروشکر 

امیدوارم این هفته رو هم بتونه تلاش کنه قدرتمندتر ادامه بده

دختراااا قوی بمونین ، ما خیلییییییییی خیلیییییی خفنیم

به قول آسمان ،ما این هفته در پناه و رحمت پروردگارمون هستیم
این هفته خدا ما رو از فضل خودش بینیاز خواهد کرد
( هر وقت این مدل جمله ها رو میبینم یادش میافتم، امیدوارم ک حالش خوب باشه )

دم خدای خفنمون گرم

- آهو من چالش شکرگزاری رو کم و بیش انجام میدم ، کجایی؟
خداروشکر ک وجود داریم 

به قول یه نفر خداروشکر ک حتی درد میکشیم ، این یعنی هنوز زنده ایم  

امیدوارم این هفته رو پر انرژژژژییییییی شروع کرده باشیننن و پرقدرت ، پر از دستاورد با یه هفته پاکی به اتمام برسونیمم  


خیلی التماس دعا

سلااام دختراااا
عطری جان من بهت قول میدم یه برنامه اورژانسیم نوشتم قبلا ک خیلی وقته بهش سر نزدم امروز میخونمش

منم شکرگزاری رو کم و بیش انجام میدم. خدا رو شکررر که یاقوت خووبه

متاسفانه تو چالش آبان موفق نبودم چون اغلب یادم میره

سلام بر رفقای جان    
به لطف امام رضا خوب که نه عالیم الحمدلله 
و مفتخرم که بگم باز هم با کرم و لطفشون دستمو گرفتن خدا کنه منم به خودم بیام و شرمنده نشم
العبدالمرحوم/۱۲ آبان/۱۰ روز خوب به لطف خدای مهربون 
توی چالش اخلاق به یه گیر و گوری با خانواده خوردم که احساس می‌کنم هرچقدرم من سعی کنم خوب بشم نمیتونم راضیشون کنم و تغییر من به تنهایی فایده نداره و یه موضوعاتی مثل اونایی که حانیه جان هم اشاره کرد
و شاید بهتر باشه این بار جدی تر پافشاری کنم که با یه مشاور خوب صحبت کنیم
ولی در حدود کمی تا اندکی تونستم خویشتن داری کنم این روزا و بازم شکر
چالش شکرگزاری رو یادم نمیاد اون موقع اسم نوشتم یا نه   اما همیشه که نه ولی هروقت احساس عجز می‌کنم تلاش می‌کنم به این همه نعمتی که گاهی ندیدشون می‌گیرم فکر کنم و حداقل به پاس اون ها غر نزنم 
اینم یه مدلشه 
و اینکه برای ضحی این روزا خیلی دعا کنید که بتونه با این حجم از برنامه جامونده به بهترین شکل ممکن کنار بیاد
و خداروشکر که خانم آتریسا حالشون خوبه و نگرانیمون رو برطرف کردن ان‌شاءالله هرجا هستن سلامت و شاد باشن
و امیدوارم اگه ساناز عزیزم این پیامو میبینه زودتر بیاد و یه خبری از خودش بهمون بده
دلمون براش تنگ شده و ان‌شاءالله روز و شبش رو بخیر بگذرونه

یا حفی

رزا/ 21 مهر/ 2 روز خوب به لطف خدای مهربون

خدایاااا چقدر دوباره از همه جهت ازت دورم. خودت کمکم کن

سلام دخترا 
چقد خلوت شده اینجا 
اول اینکه خواستم معذرت خواهی کنم چله های قبلی رو با توجه به مشکلاتی که برام پیش اومد متاسفانه نتونستم ادامه بدم   


بحث خانواده 
حقیقتا من مثل شما همچین بحثایی رو نداشتم و شاید نتونم درکتون کنم   
ولی اینم بگم مشکلاتی که باهاشون دارم رو سعی میکنم با شوخی یا طوری که کدورتی بینمون ایجاد نشه حل کنم تقریبا وضعیت من برعکس همتونه   فقط اینو بگم اینطوری نگا نکنید اونا خیلی زحمت ما رو کشیدن   یه لحظه فکر کن همه چیزایی که میگن حتی غیر منطقی همش برا خودته همش به خاطر اون مهر مادری یا پدری اونه به این دیدگاه نگاه کن 
نگو سرم داد زد بگو نگرانمه نگو بهم گیر میده بگو نگرانمه 
یه لحظه مثلا خودتو بزار جای اون مادر مادری که نه ماه توی شکمش بزرگت کرده چقد عذاب کشیده اونوقت به دنیا اومدنی و بزرگ شدنت یه طرف دیگه نمیگم هرچی میگن بگو چشم میگم فقط یه ذره درکشون کنیم   
پ.ن : بیشتر اینا خطاب به خودم بود 
راستی شکرگزاری خیلی مفیده این چند روز که انجام میدم حسم به همه چی خیلی بهتر شده البته من طبق کتاب پیش میرم 

این چند روزه سرم خیلی شلوغ بوده همش امتحان پشت امتحان    
کاش معلما یکم درک میکردن 



میخوام یه اعتراف کنم من این مدته تو خیلی چیزا باختم   
خیلی شکست داشتم 
خیلی حال بد 
بهم ریختن برنامم
استرس 
سرگرم کردن خودم با چیزای پوچ یعنی قشنگ حس می کردم برا فرار و آروم شدنم پناه می بردم به چیزایی که چطوری بگم برام مثل مخدر بودن 
ولی خداروشکر کم نیاوردم    
مثل همیشه دوباره دوباره و دوباره شروع کردم   معتقدم یه روزی میاد که منم راهشو پیدا میکنم و میتونم موفق بشم 
خداروشکر تو درسم تا حد قابل توجهی پیشرفت کردم   
حقیقتا پارسال همش دنبال ساعت مطالعه و این چیزا بودم :/ ولی الان که توجهی نمیکنم خود به خود خودش میره بالا    دارم کم کم یاد میگیرم چیکار کنم هر روز برنامه درسی دارم ولی برا کارای دیگه نه هنوز باید کم کم اینم شروع کنم 
ولی امروز خیلی خوشحال بودم   با وجود همه چیزا حالم خوب بود دوباره ازش لذت بردم از با خدا بودن حسی که خیلی وقت بود فکر میکنم از بین رفته بود (:

سلام  بنت الهدا   ۵ روز خوب  

راستش  گاها   خدا  از طرف ادمای غریبه امداد غیبی  میفرسته  شاید  باورت نشه که تشویق  شدن از طرف یه نفر چقدر خوشحالت  میکنه  اونم یه نفری که الگوی تو هست و راه ترو رفته   
چقد  رو انگیزت تاثیر میذاره   خدایا   منم اگاه  کن  به هر کس که نیاز داره انگیزه بدم و تشویقش  کنم    تا  این مسیرو  به بهترین صورت بره  

راجب  خانواده  

من که هیچوقت مادر نبودم   نمیدونم واقعا  نه ماه صبر کردن یعنی چی   ولی اینو مطمئنم که  دوست داشتن  من از طرف  مادرم افراطیه  و  همین قضیه  باعث زیادی حساس  شدنش  رو من شده 
حتی گاها اطرافیان  بهم  حسودی  میکنن  یا میگن چرا اینقد مادرت دوست داره  یا حتی خواهرام   خب  منم  نگرانشم  دلم میخواد گیراش  کم بشه  بتونه احساساتشو کنترل کنه  و  اینقو  وابسته  نباشه  تنها  جایی  که  من میرم مدرس  برا ۳ ساعت  رفتن مدرسه  کلی استرس  میکشه  میام خونه  اگر ۵ دیقه  دیر کرده باشم میبینم  که کلی ناراحته  خب منم  نگرانشم  و میگم کم کم  باید  خودشو عادت  بده  چون  سال بعد من قراره  دانشجو بشم و اصلا معلوم  نیس  چه رشته ای  کدوم دانشگاه  کدوم  شهر بیفتم  و  باید کم کم  خودش  گیراشو  و این زیادی نگران بودنشو کم کنه  بازهم من  میگم هیچکدوم  جای هم نیستیم هممون  تو شرایط مختلفی داریم زندگی  میکنیم  ولی شاید ما بین تیکه حرفامون بتونیم همو یاری  کنیم   


ایرانا  جان  نظرت   خیلی خوب بود دقیقا  منم  دغدغه  مثل اینکه جی بپوشمو جیکار کنمو  اینا ندارم  اما گاها  که خودمو با دخترای دیگ  حالا در همسایه  اشنا  مقایسه  میکنم  خیلی  حرص میخورم که من  که هیچکدوم از لینکارارو انجام  نمیدم  و یه دختر سرسنگینم بازم  گیرای خانواده  من  نسبت به اونا بیشتره 

سلام سلام دخمرا 
پاییز امسالتون چطور داره پیش میره؟؟

اخ ک چقدر امسال پاییزمو دوس دارم
برخلاف سالای قبلی ک کلی غم توش بود و درگیر عواطف بودم
امسال ک میبینم چقدر درونن ارزشمندیم بالا رفته دیگه انرژیم صرف غم نمیشه 
پیشنهاد میدم ک روی دوست داشتن خودتون و ارزشمندی درونتون کار کنین و براش وقت بزارین


راستی میدونین چقدر خودتون رو دوست دارین؟

من چندماه بیشتر نیست ک این حسو ب خودم دارم و برام حس خوشایند و جدیدیه 
حس اینکه چیکا کنار خودشه و کلی خودش و حالش براش ارزشمنده 

اگر توی این زمینه تجربه ای دارین بگین خیلی دوس دارم ازش بشنوم 


قوی 
پایدار
رونده
رو به رشد
باشین 
عزیزای دلم