شادی جان گفتی این دفعه اوله حرفتو می زنی.
این خیلی خوبه که اومدی گفتی. ابراز قدم اول رفع نیازه.
اما از جنبه دیگه چند تا سوال بنیادی و مهم و کمی هم پیچیده به هم رو پرسیدی که جوابش دو خطی نیست
البته اینو میگم ادعایی ندارم همه شو بلدم. اما هر وقت به این درا می خورم میگم خدایا یه چیز حتی کوچیک شده نشونم بده که مثل معجزه باشه و من هم متوجهش بشم. آخه خیلی نشانه ها هست تو عالم دور و بر ما که ما با چشمای بازم نمی بینیم...
یه راهی که من پی گرفتم ذیل این حدیث قدسی بود که خدا میگه:
نقل قول: قال الله تبارک و تعالی: «عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی ، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون»
ترجمه حدیث: «بنده ام، از من اطاعت کن تا تو را مانند خود سازم. همان طورى که من زنده هستم و نمى میرم تو هم همیشه زنده باشى. همان طورى که من غنى هستم فقیر نمى شوم تو هم همیشه غنى باشى. همان طورى که من هر چه را اراده کنم مى شود تو را هم اینگونه می کنم که هر چه اراده کنی بشود».
این حدیث برای من خیلی اسرارآمیز بود و همیشه تخیل می کردم من و خداییم داریم از دور به دنیا نگاه می کنیم...نور و شلوغی و تکاپو از دور روی کره زمین پیداست و من غرق در این ذوق بودم که این وعده خدا چقدر دلپذیره...خدا تو صورتم می گفت اگه منو اطاعت کنی کاری می کنم که هر چی اراده کنی بشه...
گذشت تا اینکه تعریفم از اطاعت تغییر کرد. اطاعت رو اینطور نبین که برده ها بله قربان گو هستن.
تخیل کن فامیلتون یه مهندس متالوژی(ذوب فلزات) نابغه ست. اون یک کارخونه ابداع کرده و همه فامیل و استخدام کرده تو هم هستی. وقتی همه دورش ایستادن تا بگه چیکار کنن نه برا اینکه حرف حرف اونه، اگه میگه این دستگاه رو اینطوری راه بندازید چون اون بلده باش چطور کار کنه، اون که دستور نمیده. نکنید هم نمیگه چرا نکردید اما دستگاه درست دیگه کار نمی کنه (خاصیتش رو از دست میده) یا ممکنه منهدم بشه، یا حتی انفجار رخ بده!! اگه میگه هرگز دستگیره رو نزنید نه که دستور بده، بلکه چون اون میدونه خطرناکه! اگه برای یه دستگیره دیگه ای گفت کسی به این دست بزنه اخراج میشه آیا فکر می کنی باز اجبار و خودرایی ئه؟ نه احتمالا میگی خیلی خطرناکه که چنین کاری کرده.
به ما خدا رو بد یاد دادن؛
اگه به دوست داشتن یا پشت کردن باشه، خدا ما رو هر کار کنیم بازم دوستمون داره، خدا خودش گفته. حدیث قدسیه.
نقل قول: اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنان اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد.
گریه ت درنمیاد از شوق؟
اگه نفهمیم هم، تا بگیم خدایا
، جواب میده جان دلم، بگو عزیزم...
وقتی دعایی می کنیم که مستجاب نمیشه همون موقع زمزمه کنان میگه قربونت برم، بهترشو بهت میدم/ این که می خوای تو رو هلاک می کنه، یه جایگزین خوب بهت میدم حالت رو اساسی خوب کنه.(و می دونستی حتی شکست ها روزی های حال خوب کنن؟ چون با شکستن اون تصور درست پنداری ما، ما باور می کنیم راهمون غلط بوده و تغییر مسیر میدیم به سمت بهتری.
)
و ضمنا!
ما پاره تن خداییم! تو یه کاردستی بسازی دوسش نداری؟ به مامانت بگی چرا منو دوستم داری میگه چون بچمی، پاره تنمی، تو دلم بودی ذره ذره بزرگ شدی. هر روز دوست داشتم. وقتی به دنیا اومدی اونقدر کوچولو بودی...و همه اینا رو مامانت با عشق تعریف می کنه. وقتی به رشد هات اشاره می کنه، میگه رفتی مدرسه، تو لباس کار دیدمت و... با ذوق و عشق نگاهت می کنه. خدا ما رو آفریده! خدا ما رو مثل بچه های خودش عاشقانه دوست داره(برای تقریب به ذهن اینطوری میگم) خدا دوست داره قد کشیدن ما رو ببینه، اگه میگه نکن چون میدونه برامون بده. گاهی ما حکمت حرفاشو نمی دونیم و میگیم چون خود رایه گفته.
همیشه دعا کن خدایا به من توفیق بده اگاهیمو بالا ببرم و نشانه هایی بهم نشون بده که حضورتو حس کنم و حکمت کارهاتو بفهمم.
یه چیزی هم بگم بهت. خدا پس همینجوری بدون عبادت، بدون شناخت،...دوستمون داره. خب؟
اما وقتی ازش کمک می خوایم یه حرفی ضمنی می زنه.
میگه ببین این آرامشی که تو میخوای از آسمون که در نمیاد! تو باید خیرخواه باشی تا حس آرامش درون
بوجود بیاد.
عزیردلم، نمیشه بشینی بعد بگی من فلان درس قبول بشم. من کار پیدا کنم، صبور بشم،...
من این دنیا رو الکی رو قاعده نیافریدم، هر چیزی نتیجه ای داره.
اگه میخوای از امدادهای من مستفیض بشی، راه داره قاعده داره.
من گفتم خواسته تو بخواه و دیگه رهاش کن. بسپارش به من و رهاش کن. این قاعده ی استجابته. رعایت نکنی، دو دوتا چهارتا! من مجبورم نمی کنم، خودت هر طور دوست داری.
من گفته م(=قاعده جهان اینه، نه که من دستور بدم) وقتی خواسته ای داری، بگو، با جزییات هم بگو، ریز و درشتی هم بگو، از چراغ مطالعه مورد نیازت از من بخواه تا همسر تا عاقبت بخیری. اما قاعده ش صبره. دنیا طوری می گرده که خواسته تو به موقعش بهت می رسه. تو باید تا اون موقع یکسری کار کرده باشی. پس نشین تا وقت نعمتت برسه و وقتی از من درخواست کردی هی نگو پس چی شد؟
غر زدن، ناشکری کردن تاثیر معکوس میذاره ها! ببین ننه جان، تو الان نمیدونی ولی من تکنولوژی عالم رو طوری درست کردم که موقع غر زدن، موقع ناشکری، موقع شک کردن به من، از تو امواجی ساطع میشه که روی نتیجه تاثیر میذاره. اونو عوض می کنه. همون طور که دعا عوض می کنه.
نماز، حجاب و بعضی احکام، از اون سیستم های پیچیده ایه که حالا کالاها مونده تا علم کشف کنه چطور به حال خوبت کمک می کنه.
تو به من اعتماد داری؟
اگه اعتماد داری، اگه به عشقم اگه به رویاهای بزرگی که برات دیدم باور داری،
اگه به دانا بودن من، عادل بودن من باور داری، پس سفت بمون. این چیزا خرده خرده نتیجه ش رو میده، شاید تا آخر عمر هم نفهمیدی!
همه چیز مثل همون دعای خیری که برای دیگری می کنی حال خودت خوب میشه نیست،
مثل کوتاه شدن عمر در اثر بدرفتاری با پدر و مادر نیست،
یا مثل سوزانندگی حسد برای حسود واضح نیست.
این دنیاست. مخلوق پیچیده من. یک چیزهایی کشف نشده. خود دانی.
راستی
هیچ وقت هم در اطاعت من به خودت سخت نگیر،
خودتو زده نکن،
کارای زیاد زیاد نکن،
کم و زیاد مهم نیست مهم کیفیته. دوست داشتی پیش من بیشتر باشی واجبتو با یه قطره اشک بریزی توش عشق باشه بسه. یه نفس عمیق بکشی بگی خدایا شکرت بسه. یه آیه بخونی به ذهنت معلق بمونه یا در لحظه به فکر ببرتت بسه.