کانون

سلام دخترا
چه طورین؟

نمیدونم چرا این چند روز پرحرف شدم
احساس میکنم دارم یه انسان طبیعی میشم  

فک کنم محرم اثر خودشو گذاشته، یکم به روال عادی زندگی برگشتم  

امروز برخلاف روزای پیش ک کارهاموبه تعویق مینداختم ، و میگفتم حالاا انجامش میدم
طی یه حرکت، داوطلبانه ، انجامشون دادم 

یه جایی خونده بودم، میگفت برای اینکه رو خودتون بتونین حساب کنین، به قولایی ک به خودتون میدین عمل کنین
(حتی اگه اون قول کوچیکی باشه)
این جوری انسان ارزشمندتری در نظر خودتون میشین
چندوقته ک خودمو زیر نظر گرفتم، اون موارد جزئی و ریزی ک بهشون توجه نمیکردم رو بهشون توجه میکنم
و حالا میبینم ک چه قدر حالم بهتره
حتی یه اتو کردن لباس چه قدر میتونه ، روی بهتر شدن احوال ادم تاثیر بزاره

میدونین ، یه وقتایی ما از ادما انتظار احترام داریم
اما خودمون نسبت به خودمون، بی توجهی میکنیم... شاید درست کردن این چیزهای پیش پا افتاده ، بتونه انقدری رو ادم تاثیر بزاره ک بخواد ، خ.ا رو ترک کنه
بخواد برای ارزشمند تر شدنش وقت بزاره و کاری رو به اتمام برسونه
بخواد یاد بگیره
حتی باعث بشه بخواد فروتنی کنه 
ارتباطات اجتماعیشو بیشتر و بیشتر کنه

متوجه شدم  خودمو خیلی تا امروز دست کم میگرفتم
در حالی ک میشه 
جور دیگه زندگی کرد
جور دیگه روزهارو گذروند

میشه ک ادما خوشحال باشن...
میشه ک هی منتظر نباشی تا حالت خوب بشه
فقط باید از جات حرکت کنی

خودتو ک از درون پیدا کنی، حرکت کردن ، دیگه انقدر سخت نمیشه...

بچه ها من از قدم برداشتن میترسیدم :‌)
ولی انقدرا هم ترس نداشت
امروزمیتونم جلوی هر کدوم از خواسته هام ک بهشون میگم چرا؟
چرا باید درس بخونم
چرا باید این مهارتو یاد بگیرم
چرا باید انگیزه ام رو حفظ کنم

بگم چون من لایقشم، و اینا برا من لازمن تا من ، من باشم :‌)
به همین سادگی‌‌‌...

چه قدر فلسفه به هم میبافتم،تا بگم چرا‌..
خوشحالم ک خودمو پیدا کردم :‌)
گرچه ک من میدونم، این من نبودم ک پیدا شدم...، خدا منو به خودم رسوند...
خدایا ممنون ک ستاره ها رو خلق کردی تا باهاشون بشه راهو پیدا کرد :‌)

دخترا
همه تلاشمو میکنم، تا این دفعه بیشتر از قبل پیش برم...
درسته ک مدال از کفم پرید ولی نمیزارم اشتباه یه باره، تبدیل به ۲ باره بشه

احساس میکنم ک میشه ، این بار میشه ادم بهتری بود...
خیلی حرف زدم، اما باید با یه نفر این هیجانات رو درمیون میزاشتم
مرسییی ک هستین ♥️

ایرانا /۲۵ مرداد / ۱ روز خوب با مدد حضرت زهرا✌

ایرانا جاان خیلی نوشتت حس خوبی داشت مطمئنم کلیی پیشرفت میکنی

ضحی جان، جالبه، منمدقیقا مشکلم از کنترل نکردن ذهن شروع میشه، حتما بیا تاپیک کنترل ذهن

---

ایرانا بسی ناراحت شدم دیدم روزا شد از اول
دعا میکنم ایندفعه پرقدرت تر ادامه بدی.
تو از پسش بر میای.
تو که خودت روانشناسی ، بیا و ریشه ای حلش کن
میتونی. 
کار نشدنی ای نیست. فقط مسیر سختیه. دائماااااااا مراقبت میخواد.
خواهشا مراقب خودت باش

---

  امروز خیلی سخت بود. تو خیابون صحنه بدی دیدم. بعدم اومدم خونه و داشتم دنبال فیلم برای مامانم میگشتم. سر هیچ و پوچ تو سایت های معمولی میگشتم یهو رفت سایت ناجور. 
اصلا فیلتر شکن هم نداشتم. نمیدونم چرا اینجوری شد.
فقط زود اومدم بیرون 
ولی خیلی اذیتم کرد
لعنت به همشون
خیلی وسوسه شدم. له شدم. 
خدا لعنتشون کنه
من نمیفهمم چه مرضی دارن زورکی این مسائل را میخوان کنن تو کلمون 

امروز روز اسرا بود.  
گفتم که یادی بشه از اسرای جنگی 
انشالله حالشون خوب باشه


  خداوندا مرا خرج کاری کن که مرا برایش آفریدی   
خدایا چنان کن سرانجام کار. تو خشنود باشی و ما رستگار 
خدایا شکرت 
اگر تونستین برام دعا کنین. بسی التماس دعا
شب بخیر

سلام
بچه ها یه پیامی رو قسمت دخترونه گذاشتم ،چون اونجا رفت و اومد نیست ، گفتم این جا بگم ، اگه کسی می دونه ، سوالم رو جواب بده ، ممنونم

(1401 مرداد 26، 5:20)سنــا نوشته است: [ -> ]

نقل قول:

نقل قول: سلام عزیزم بخش دخترونه هست ک رمزشو از سنا جان، یا مشکات جان میتونی بگیری  

ولی مدیرش آقایونن

سلام

حیدر کرار  جان برات میفرستم رمزو

الکس جان اون تاپیک قفله فقط خانم ها میتونن ببینن
مدیران آقا رمزشو ندارن که وارد بشن نگران نباشید
آقایون تاپیک مخصوص خودشون رو دارن

راستش اولش خواستم عضو شم ولی بعدش دیدم مدیرش آقایونن پشیمون شدم 
حالا اگه اینطوره رمزش رو لطف میکنین؟

نمیدونم دیگه بتونم یا نه 
صفر روز 
ممکنه مدتی نباشم ببخشید

نقل قول: دائماااااااا مراقبت میخواد.

استمرار دادن سخته :‌)
یه وقتایی فکر میکنم ، به این گناه مبتلا شدم ک هیچ وقت، یادم نره باید برگردم سمت خدا :‌)
اشتباه میکنم تا یادم نره خدا خیلی مهربونه :‌)

ساناز جان 
کسی جز خدا ، نمیتونه پاداش مبارزه با نفسو بهت بده
حس بدیه...

چند وقته ، ادماییو میبینم ک چند سال با هم دیگه دوست بودن و الان دارن ازدواج میکنن 
راستش منم تو ذهنم جرقه خورد ک تو چرا انقد داری به خودت زحمت میدی؟
بعد یاد این حدیثه افتادم ک میگفت 
 کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آرزویش می‌رسد و زودتر به آنچه می‌ترسد گرفتار می‌شود.☘

پس همون بهتر ک به کسی جز خدا امید نبندیم

حضرت زهرا پشتیبانت

-----

ناحله 
کجا گذاشتی رفتی؟
الان پس کانون به چه دردی میخوره اگه نتونه کمکت کنه تو این شرایط؟؟؟
بمون دختر خوب 
یه عالمه تاپیک مفید هست ک میتونی ، توش فعالیت کنی ، خ.ا محو بشه

ببین
این مسیری ک ما داریم میریم، توش پیچ و خم زیاده 
ممکنه یه وقتایی خسته بشیم ، ممکنه بیافتیم زمین ، اینا طبیعیه
اما اینکه ما بخواییم پاشیم
بخواییم ک دوباره و دوباره و دوباره ادامه بدیم دست خودمونه :‌)
زمان داره میگذره
ادما از بغل دستت رد میشن
و این تو هستی ک باید تصمیم بگیری میخوای تو مسیر باشی یا نه :‌)

میتونی ساعت ها یه گوشه بشینی، فکر کنی ، ناراحت باشی
اما ببین
جاده سر جاشه، خودت باید مسیر رو بری کسی جای تو این کار رو نمیکنه :‌‌)
پاشو دختر خوب
من ستاره رو یادمه ک چه قدررر درخشان بود :‌)
مطمئنم ک میتونی، فقط یه برنامه لازمه :‌)
ببین باید چیکار کنی و چیا دست اندازن تو مسیرت :‌)

--- 

ایرانا
۲۵ مرداد
۲ روز خوب با مدد حضرت زهرا☘

سلام 
بچه ها من ازینا می خوام 
چه قدر خونه ی قدیمی ها خوشگل بوده


















اصلا صفا و حس خوب ، موج مکزیکی می زنه این جاها





گلدونا و حوضو فقط





انگار عکسش هم اون گرمی و صفا رو داره

سلااااااااااااااام رفیقای بارانی عزیزم
عزیز دلتون ویلو برگشته.

با نزدیک به چهل روز خوب


ویلو / 20 تیر / 38 روز خوب


مرسی که حواستون بهم بود این مدت که نبودم و خوشحال شدم حرفاتونو دیدم
دو سه روز خیلی سخت داشتم ولی خودمو سریع کشیدم بیرون.. و هنوز پاکم..

این مریضیه خیلی بد بود یه چن روز درگیرش بودم و توی مدت مریضی خیلی افسردگی بهم فشار میاورد.
یه دلیل دیگه پیدا کردم برای وقتایی که میشکنم..
که خب دلیل ترسناکیه... و نمیدونم... چیکارش باید بکنم...
که بعدن تر بهتون میگمش

من این مدت دو سه تا کتاب تموم کردم و خیلی بهم چسبید.
کلاسی که ثبت نام کرده بودم شروع شده و امیدوارم که باهاش همراهی کنم و براش درس بخونم تا یکم زندگیم معنا پیدا بکنه..
یه پیشنهاد شغلی رم رد کردم که فک میکردم زحمتش بیشتر از منفعتشه.. و تهش سرم بی کلاه میمونه..

با مامانمم حسابی سر ازدواج بحث کردم .. بحثایی که دلم میخواد باهاتون درمیون بذارمشون..
ولی اول باید بگم که وقتی اومدم و دیدم که توی جشن پاکی ام خیلی خوشحال شدم
خودم امیدوارم که به هفتاد روز برسم ... و  تو این مدت بتونم روی دلایل عمقی م کار کنم..
برای ست پوینت بعدیم پاییز و در نظر گرفتم چون خیلی پاییزو دوست دارم و فکر کنم بهم انگیزه میده.


شایدم برم سفر که خیلی دلم میخوادش.. و امیدوارم که اوکی پیش بره همه چی..

منم مث مشکات.. حس میکنم که از بقیه عقبم .. خیلی عقب..
و این بخاطر مقایسه و کمالگراییه.. و یکمشم بخاطر اینه که کارایی که پیش بینی کرده بودم تا این سن بهشون میرسم رو انگار به هیچ کدومشون نرسیدم....
که خب این شاید یه بخشیش بخاطر افسردگیمه و یه بخشیش بخاطر کمالگراییم و حرفای خونواده م...

توی این مدت هی خانواده م باهام حرف زدن که چرا ازدواج نمیکنم و خواستگارامو راه نمیدم و بهشون یه شانس نمیدم که حتی آشنابشم باهاشون..
یکم میترسم.. و ترس از برقراری رابطه دارم .. ولی خب یه دلیل دیگه ای هم وجود داره که نتونستم به خونواده م بگمش هنوز..
فک کنم دیگه تا الان انقد گفتم افسردگی دارم همه تون از حفظید این نکته رو 


ولی خب.. من یکم وضعیتم جدیه... و روز های زیادی هست.. که به مردن فکر میکنم.. و دلم میخواد نباشم و زندگیمو ادامه ندم...
و یکی از دلایلی که خیلی ترکو برام سخت میکنه... همینه... ینی یه روزایی انقد توی این فکرا غرقم و هیچ چیز خوشایندی برایم وجود نداره.. توی مغزم..
که یهومیبینم آخرش برای گرفتن یه ذره سروتونین و دوپامینم که شده باز شکستم و افتادم تو دام بلا...
دارم فکر میکنم که برم پیش روانپزشک و شاید دارو هایی که میگیرم کمک کنه که کمتر بشکنم..ولی هنوز چون این مسئله رو به خانواده نگفتم.. دکتر هم نتونستم برم

و این مسئله.. دقیقا دلیلیه که بخاطرش ازدواجو به تعویق انداختم.. با اینکه خیلی دلم میخاد ازدواج کنم.. و یه عمدم داشته باشم (جدای بحث نیاز جنسیش) ولی اینکه هی بین فکر مرگ و زندگی تو رفت و آمدم و هنوز تصمیم نگرفتم که میخوام زنده بمونم یا نه .. این فکرو تو سرم میندازه که هم الکی زندگی خودمو پیچیده میکنم.. هم در حق اون بنده خدایی که قراره باهام آشنا بشه ظلم میکنم.
فک کن بری خواستگاری یکی تهش خودشو بکشه :/ یا همش تو این فکر باشه که خب کی زندگیم تموم میشه.. یا کی زندگیمو تموم کنم...


ولی هی خانواده بهم میگن دارم لگد به بخت خودم میزنمو تهش میترشم و اینا....
به نظرتون.. کارم درسته.. ؟ به نظراتتون نیاز دارم ..لطفا بگید..





راست اون قضیه ی عصبانیتم از خدام هنوز همون جوریه... سعی کردم با امام حسین یه جوری به خدا وصل شم... 
دیدم رابطه م با امام حسین خوبه.. ولی خب.. از خدا هنوز عصبانی ام ... و کاریش نمیتونم بکنم... 

فاطمه سادات عزیز این خونه ها تو شهرای اصفهان، شیراز، یزد، کاشان و احتمالا جاهای دیگه هستن و برهیشون تغییر کاربری داده شدن ولی میتونی بری داهلشون کیف کنی

---

ویلو جاااان تبررریک بابت پاکیات

من باعات موافقم حتما برای رفع افسردگیت اقدام کن عزیزم. فقط زیاد به نعویقش ننداز، گفتنش به خونوادت از چیزی که تو ذهنته راحتتره

---

ستاااا ه قشنگم، تو دختر مقاااوم‌کانونی، لطفا دست پر برگرد، حتمااا میتوتی چون خدا که قدرت مطلق جهانه کنارته

(1401 مرداد 28، 1:20)Roza_r نوشته است: [ -> ]ویلو جاااان تبررریک بابت پاکیات

من باعات موافقم حتما برای رفع افسردگیت اقدام کن عزیزم. فقط زیاد به نعویقش ننداز، گفتنش به خونوادت از چیزی که تو ذهنته راحتتره

آخه ... خیلی درکی از افسردگی ندارن. تهش میخوان بگن خب افسرده نباش   
و من خیلی میترسم که یه رفتاری بکنن من بیشتر ضربه بخورم ... از اینش میترسم..

بچه ها لطفا اگه توی انجمنِ دخترونه ی تاپ سکرِت مون چیزی میگید اینجا اعلام کنید که بریم سراغش 

سلام 
صبح مایل به ظهر جمعتون بخیر

فاطمه سادات جان ، منم از این مدل خونه ها خوشم میاد مخصوصا از شیشه های رنگی اش  :‌)

تو یزد خیلی از هتل ها این شکلی هستن، اما من تاحالا نرفتم، به نظرم تجربه جالبی میتونه باشه

ویلو ویلو ویلووو
چه قدر خوشحالممم ، مخصوصا اون قسمت از پستت ک گفتی چندتا کتابو تموم کردی
عالیه
۳۸ روزگیت هم مبارک 

در نبودت میخواستم، از بچه ها دیگه شیرینی بگیرم، حالا ک اومدی خودت میتونی ،بهمون شیرینی بدی 


مرسی از این انرژی مثبتاااات ♥️

ویلو جان، حتما پیش روان پزشک برو
این موضوعو چند وقت پیش یکی از استادامون گفت‌...
کسی ک خیلی به خودکشی فکر میکنه اول حتماااا باید بره پیش روان پزشک ، و دارو مصرف کنه بعد بره پیش روانشناس :‌)

لطفا مراقب خودت باش
برامون عزیزی ، خیلی خیلی عزیز
با اینکه نمیشناسمت ولی خیلی اندوهناکه ک این احساس رو داری :‌)
لطفا مراقب خودت باش، این تلاشاهات ستودنی هستن :‌)♥️

ویلو جان ، یه پیشنهادم داره دیگه عملی کردنش بستگی به خودت داره

هر روز یه دعایی داره، پیشنهاد میدم ک با ترجمه اش بخونیش :‌)
حس درونیتو نسبت به خدا مثبت تر میکنه :‌)
کوتاه هم هست
این لینکه دعای روز جمعه است


----

دخترا دیشب ک برا ساناز نوشتم
راستش ته ذهنم یکم قلقلکش اومد
گفتم نکنه ک واقعا ، بشه با دوستایی خارج از چارچوب با نتیجه رسید
چون موارد این جوری دارم زیاد میبینم  احساس کردم دارم من اشتباه میکنم‌..

ولی یه سایتی دیدم ک برام جالب بود
دوست داشتین بخونیدش :‌)
به عنوان شخص ثالثی ک متنو میخوندم ، خیلی تفاوت های دیدگاه و نگرش برام جالب بود 

پ.ن: جالب ترین بخش ماجرا اونجاییه ک ادما اظهار میکنن میتونن به شناخت برسن و رسیدن، ولی در واقع این شناخت نیست... بلکه احساسیه ک ادما از اون ارتباط میگیرن
و حاضر به پذیرش حقیقت نیستن...

پ.ن۲: امیدوارم مسیر واقعی بشناسیم...
تمرکزمونو بزاریم رو مسیر اصلی ...
خدایا خودت ما رو حفظ کن

------
عارفه جان حالت چه طوره؟
دیدن اینکه زیر پست ها لایک میزنی حس خوبی بهم میده ، مرسی ک هستی ♥️
وقت کردی بیا یه وقتایی گپ بزنیم

----
ایرانا/ ۲۵ مرداد / سومین روز خوب به مدد حضرت زهرا