نقل قول: من به نتیجه رسیدم یکی از بزرگترین دلایلی که منجر به اعتیادم به خ.ا شد کمالگراییه که باعث نارضایتی همیشگیم از عملکردم میشه ؛ کسی اینجا هست که تونسته باشه بهش غلبه کنه؟ اگه میشه راجبش حرف بزنیم
من فکر میکنم ادم کمال گرا و در عین حال اهمال کاری هستم..
یعنی هم میزارم دقیقه نود و هم با وسواس سعی دارم توی دقیقه نود کار رو کامل انجام بدم
و فکر کنم از راهکارهاش این باشه که بهش اهمیت ندی و بیخیالش بشی.. با جمله سخت نگیر از کنارش بگذر
نقل قول: یعنی هر کاری کنیم و هر چقدر پیشرفت کنیم بازم به چشمون نمیاد
این میشه کمال گرایی؟
نمیدونم این تعریف دقیق کمال گرایی هست یا نه؛ ولی منم همینطورم..
نقل قول: رزا دعا میکنم انشالله استرس از زندگیت بره استرس بسی بد. دست و پای آدم را میبنده. اگر نباشه پیشرفت کار خیلی بهتر. مانع بزرگیه
ممنوون بابت دعای خوبت
البته فعلا استرس باعث شده کارمو انجام بدم وگرنه که بی خیالی طی میکردم. ولی در حالت عادی اره واقعا واسم مانعه.
نقل قول: استرس چی؟...
حالا نمیشه تایم خوابتو یکم دستکاری کنی...
حداقل کمتر تحت فشار باشی
متاسفانه این سری نمیشد
چقدر تعریف کردنای شادی از وقایع روزشو دوس دارم...
ضخی جان راستش منم درگیرشم و تا حالا واسش کار مثبتی ام نکردم...
نقل قول: یعنی هر کاری کنیم و هر چقدر پیشرفت کنیم بازم به چشمون نمیاد
این میشه کمال گرایی؟
دقیقا
چون خب ما نمیتونیم یه کاری رو با راندمان صد درصد انجام بدیم و من هیچوقت نمیتونم به جای ناراحتی برای اون درصد باقیمونده ، خوشحال باشم از مقداری که انجام دادم
و بعد این ناراحتی و از دست رفتن انگیزه و... تهش واسه من میرسه به خ.ا
البته این یکی از عواملشه
___________
نقل قول: من فکر میکنم ادم کمال گرا و در عین حال اهمال کاری هستم..
شاید خاصیت کمال گرایی باشه که اهمال کاری رو به دنبال داره
در هرحال برای منم همینه
نقل قول: بیشترین رکوردهای خودمو همیشه توی دورانی جلو بردم که سرم شلوغ بوده و فعالیت خاصی رو دنبال میکردم و اما خب اگه این فعالیتا باعث بشه از خودم غافل بشه و بُعد روحی و معنویم رو فراموش کنم تاثیر معکوس داره
چقدر شبیه منی...
شادی جان اهمال کاری گاهی به خاطر کمال گراییه، قشنگ میفهمم چی میگی...
نقل قول: دقیقا
چون خب ما نمیتونیم یه کاری رو با راندمان صد درصد انجام بدیم و من هیچوقت نمیتونم به جای ناراحتی برای اون درصد باقیمونده ، خوشحال باشم از مقداری که انجام دادم
و بعد این ناراحتی و از دست رفتن انگیزه و... تهش واسه من میرسه به خ.ا
البته این یکی از عواملشه
بنظرم راهش همونیه که شادی گفت. بی خیالی
و اینکه با خودمون تکرار کنیم که دنیا تموم شدنیه.
گذر عمر چیز جالبیه
دخترا حس میکنم از پیاماتون جا موندم
♥️
نقل قول: سر چی بیدارت کردن؟
بار اول بابام زنگ زد مامانمو بیدار کرد یه سوالی ازش پرسید مامانم منو بیدار کرد همون سوال را پرسید منم با چشم بسته جواب دادم تا ختم بخیر بشه.
وقتی بیدار شدم گفتم شما از من سوال پرسیده بودین عایا
بار دوم گوشیم زنگ زد. تا جواب بدم و بعدش بابام ده بار گفت کیه چی میگه.
دیگه تا به بابام توضیح بدم خواب از سرم پرید
الان که گفتم عامل اصلی بیدار شدنمو پیدا کردم
بابام
بچه ها دیروز کتاب کهکشان نیستی رو یمخوندم؛
یه جایی میگفت؛
نادرشاه فرد خشن و تندمزاجی بود. یک بار رفته بود حرم حضرت امیرالمومنین (اگر اشتباه نکنم.) زیارت، توی راه گدایی رو میبینه که چشمهاش کوره. گدا میاد جلو، نادرشاه بهش میگه تو چرا و چندوقته اینجایی؟ میگه چون کور شدم و بیست ساله که همینجا گدایی میکنم .
نادرشاه عصبانی میشه، میگه آخه تو ۲۰ سال کنار حرم بودی، نتونستی دوتا چشم بینا از امام بگیری؟! تو عجب ادمی هستی.. من میرم زیارت میکنم و برمیگردم.. اگر اومدم و دیدم حاجتت رونگرفتی و چشمات بینا نشدن، میگم گردنت رو بزنن..
اینگدا با عجز و ناتوانی گریه میکنه و از ترس جون با تموم وجود از امام میخواد چشمهاش رو شفا بده.. اوت لحظه هیج امیدی بجز امام نداشت.. و بعد از بیست سال بالاخره یک بار واقعا از امام درخواست کرد و جواب گرفت.
به این فکر میکردم، ما شیعهها، امام علی داریم.. امام حسین داریم.. امام حسن داریم.. امام زمام داریم.. و . . . چرا ازشون نمیخوایم؟! چرا سمتشون نمیریم؟!
مثال اینکه؛ گدا حاضر بود ۲۰ سال دستش رو به سمت مردم دراز کنه و یکبار از امامش خالصانه درخواست نکرد..
و ما هزاران راه رو امتحان میکنیم بجز شاهراه و میانبر..
امیدوارم منظورم رو درست بیان کرده باشم..
نقل قول: دخترا حس میکنم از پیاماتون جا موندم ♥️
من تا میام جواب بدم، نصف خرفای بچه ها رو یادم رفته
شااادی، درست میگی، اونا همیشه واسه کمک کردن بهمون هستن ولی خب من خودم شخصا معنویاتم کمرنگ شده تو هیاهوی مسائل روزمره
توپرانتز بگم به تموووم کاکوهای شیرازی خودم از جمله ساناز حسودی میکنم، این جدی نگرفتن زندگی از ویژگی های عالی تربیتیتونه
ولی باور کن برای کمالگراها به همین راحتی گفتن بی خیال نیست...
شادی چه قصه عجیبی
یعنی چیزایی که خواستیم تا حالا و نشده خالصانه نبوده
چقدر سخته اخلاص
نقل قول: توپرانتز بگم به تموووم کاکوهای شیرازی خودم از جمله ساناز حسودی میکنم، این جدی نگرفتن زندگی از ویژگی های عالی تربیتیتونه ولی باور کن برای کمالگراها به همین راحتی گفتن بی خیال نیست...
جدا به تربیت ربط داره؟
بابام یه کمال گرا مطلق
مامانمم هست.
به نظرم خودم اونیم که ضرر کمال گرایی بقیه را واقعا با جون و دل چشیدم.
کمال گراها بعضی وقتا یادشون میره این کمال گراییشون چه ضرری به بقیه میزنه
شاید چون ضررشو دیدم و سعی کردم همش بگم عامو همش گذر عمر رفته تو کلم.
ولی به گمانم اینم لطف خداست.
نقل قول: چی رو زورکی انجام بدم؟
چون پاکی رو دوست دارم حفظ کنم، کنترل نکردن ذهن و گوشه ک باعث میشه لغزش کنم..
الان تو ترک آهنگم ...
ولی خب بازم یه وقتایی میرم سمتش
یه وقتایی میرم سمت سرچ بد
نمیدونم چی رو جایگزین کنم
ساناز هررر چی ک بوده خیلییی خداروشکر کن
یه بار لغزش مساویه با خاکستر شدن...
من کارهای زورکی ام اینا بود
نماز فقط اول وقت. قرآن یا میخوانی یا میدونی که میشکنی (اینا حرفای خیلی از شبا به خودمه) زیارت عاشورا و دعای عهد
زورکی اینستا تلگرام ارتباط حتی کم با جنس مخالف ممنوع کنترل نگاه و ذهن جدی گرفته بشه
خیلی وقتا هم زورکی برنامه ریزی و تلاش برای آینده
نقل قول: اشتباه لپیه :/
حالا سر فرصت میزنیم سوتی املایی؛ غصه نخور
نقل قول: یه سری کتاب کم قطر با محتوای جذاب بین بچه ها پخش کنین، مهلت تعیین کنین برا مسابقه کتابخوانی، و جایزه بدین
اینجوری میشه؛ ولی وقت گیره برای ما که احراکننده برنامه باشیم...
سر صف صبحگاه، یه بخش معرفی کتاب هست، من حس میکنم اگه کتاب های کتابخونه رو روی صف معرفی کنیم و بگیم که میتونید اینجا امانت بگیرید؛ خوب بشه
ولی چون مسئولیت برگزاری صف؛ هر روز با یک کلاس هست اینجوری هماهنگی بین بچهها سخت میشه..
و اینکه، بیشتر دغدغه اینجاست که اگر بخوایم یک بنر بزنیم که بچه ها بیارن، چه چیزی بنویسیم تاثیرگذارتره؟
نقل قول: ولی خب بالاخره یه بخشی از داستان هم دست ماست...
قطعا..
ولی به نظم اینجا هم اگر واقعا بخوایم، و حواسمون باشه مشکلی پیش نمیاد..
من که این مدت واقعا نمیخواستم.. نمیخواستم ک پاک باشم.. با خودم روراستم.
ولی الان ده پونزده روزی هست که ارادشو کردم و اتصال با امام هم فعلا هست.. حتی جایی نزدیک بود بلغزم، ولی عنایت رو به چشمم دیدم..
باید بخوایم و برنامه داشته باشیم.
نقل قول: شادی جان بررسی کردی ، دلیل لغزشتو..
اره؛ فکر کنم قبلا هم گفتم..
چون خودم میخواستمش و همچنین حال بد روحی و دوری از خدا و اینکه یه مدت زیادی اعتقاداتم مداوم تحت فشار بودن از سوی اطرافیان.. و کم اورده بودم..
فعلا حل شده؛ الحمدالله.