سلام
فکر کنم اولین بار که از خونه جدید میام اینجا
خونه قبلی خیلی بهتر از اینجا بود. ولی چه میشه کرد
چند وقت پیش رفتم یه جای خوب مصاحبه ولی قبولم نکردن. کسی که باهام مصاحبه کرد گفت از خواهر کوچیکه منم کوچیکتری که
بعدم گفت یه وقت ناراحت نشی و بخوره تو ذوقت که نگردی دنبال کار. مسیرت درسته همینو برو
بعدم گفت برای این موقعیت شغلی یه نفر بود قبل عید اومده بود بنظرم خوب بود ولی بازم ردش کردم :/ بعد عید هم بهش زنگ زدم گفتم بازم بیا ولی بازم به دلم ننشست ردش کردم:/
به منم گفت امید نداشته باش که قبول بشی اینجا
دیگه بعدش حدود یک ماه قبل یه جا بود رفتم برای مصاحبه کارآموزی
قرار بود یه دوره چند نفره باشه
منم حقیقتش انقدر دنبال کار گشتم و گیرم نیومد راضی شدم برم
ولی الان اون آقاهه میگه اون دوره دیگه نیست. یه کارآموزی سه ماهه باشه خودم و خودت انجام بدیم. چون من یه سری چیزا که قرار بود تو اون دوره آموزش بدن و بلدم و خیلی لازم نیست ، ولی چیزای دیگه لازمه که باید یاد بگیرم
خلاصه بگم. من میترسم خراب کنم
اصلا حس خوبی به این روش ندارم. دوره اول فرق داشت. قرار بود چند نفر باشیم. گروه باشه.
نه که اون بنده خدا بد حرف زده باشه . نه. ولی من دختر خوبی نیستم تو این موقعیت ها. بدجوری بد میشم
تو این مدت پاکی سعی کردم این مورد را هم رعایت کنم
میترسم برم این دوره را خراب کنم. وقتی سابقه ات خراب باشه. احتمالش زیاده
از طرف دیگه هم حقیقتا شرایط خونه برای پاکیم سمه. خیلی غم انگیز. نمیتونم بگم ولی تو خونه هم باشم پاکیم خراب میشه
حس میکنم این چند سال تو منگنه له شدم برای پاکی
قبول دارم این چند وقت اون قدر برای پاکی تلاش نکردم
ولی حالا فرق داره
من برای این پاکی خیلی زحمت کشیدم دلم نمیخواد خراب بشه
ولی چیکار کنم؟ عملا هیچ راهی ندارم.
اینم شد دو بار که تو این خونه گریه کردم
امیدوارم خدا تو راه درستی قرارم بده.
فکر نکنم اون دوره کارآموزی را برم. جمله های آقاهه خیلی شبیه اونی بود که پارسال گفت بیا همکاری کنیم. ولی من گند زدم. دیگه دلم نمیخواد خراب کنم. فکر میکردم آدم شدم ولی انگار قرار نیست چیزی درست بشه. یه سری چیزا هست که تا آخر عمرت قراره مثل لکه سیاه بمونه. اینم از همون اشتباه ها است
امیدوارم بتونم پاک بمونم .نمیخوام خراب بشه.
دلم میخواد به خونه ابدیم فکر کنم.
بنظرتون اون دنیا اگر اگر انشالله راهمون بدن بریم بهشت، خونه هامون چه شکلیه
من همش فکر میکنم خونه ها شیشه ایه. یا یخی
مثل کارتون فروزن
شما چی فکر میکنین؟؟؟
ببخشید خیلی حرف زدم. اصلا نمیخواستم حرف بزنم. نمیدونم چرا شادی که از روزش گفت منم دلم خواست بگم
خدا خیلی بزرگه. بالاخره درست میشه. بالاخره منو از این منگنه در میاره.
ما که الان تلویزیونمون وصل نیست. ولی قبلش تو اون خونهه که بودیم شبکه قرآن سریال حضرت ایوب گذاشت دو قسمتشو دیدم.
بسی قشنگ بود. حضرت ایوب این همه مشکلات را چشید سر خدا غر نزد. نق نزد. شکایت نکرد. حتی نگفت آخه خدایا چرا
زشته من با اییییییییییین همه گناه. سرتاپا سیاه بیام غر بزنم.
خدا بزرگه. درست میشه. خدا خودش حواسش هست. چیزی نیست که نبینه.
ببخشید خیلی شد . خواب خواب بودم. خسته خسته. ولی کلی آروم شدم نوشتم.
بسی دوستون دارم. مراقب خودتون باشین. شب بخیر.