(1400 شهريور 2، 0:07)خانوم لبخند نوشته است: [ -> ] (1400 شهريور 2، 0:01)یاقوت نوشته است: [ -> ]لبخندی
سوپ نداریم ؟؟؟ من معدم داغونه اصلا نمیتونم غذا ب خصوص شیرینی اینا بخورم
امروز تولد بود ی شیرینی خوردم تا الان مردم زنده شدم حالت تهوع گرفتم
سوپ چی دوست داری گلم؟!
هرچی دوست دارید همی الان بگید که دارم بودجه گروههای سرو و استوا و صراط مستقیم رو خرج میکنم
آقای مهدوی هنوز اطلاع نداره
ااا بودجه اوناست؟؟؟؟؟
اش رشته میخوام پس
بعدشم نون پنیر و گوجه خیار و سبزی
ساناز خوش ب حالت ، دل منم میخواد گریه کنم ولی الان ی جوری ی حال سرشدگی دارم و حتی حس گریه هم خستم میکنه .
درسته ی سری ادم بدبختیم ،من از همه بیشتر .
کلا ی سیاهی خاصی الان قلبم و گرفته .
ذهنمم معیوب تر از همیشه ،کلا قاطی کردم .
گل چیدم امروز همرنگ اسممه
عکس
ای خواهر این پماد دیگه نمیگذاره گریه کنم
اصلا ورژن گریه کردنم خیلی به روز شده
فقط کافیه تنها بشم
نیاز به هیچی نیست
همونجا میزنم زیر گریه
نگو سیاهی داری
هر چه گشتم
به چشم خود دیدم
آدم های اینجا
سیاهی ندارن
هر چی فکر کردم واقعا دیدم بدبختیم
رفتم تالار تجربیات به خیالم یه تجربه ناب پیدا میکنم
ولی چی پیدا کردم!
هر چی به روزای پاکی بچه ها بیشتر نگاه میکنم
بیشتر نتیجه میگیرم
هممون بدبختیم
جون می کنیم
روزا بره بالا
سر نیاز عادی بدن همه چی از دست میره
نمیدونم.
شایدم مقصر خودمونیم
من که قبول دارم
از اول آجر کج را خودم گذاشتم
ولی باور کن منم نمیدونستم تهش این میشه
برام سوال شده
اونایی که بدبخت نیستن واقعا اونا آجر کج نداشتن؟ انقدر همیشه خوب تصمیم گرفتن؟ یا دنیا به کامشون چرخید؟
اصلا چی شد که این شد؟
خیلی حرف زدم
پاک نمیکنم
حرفای دلم بود
یاقوت غصه نخور
بالاخره همه غصه ها یه روز تموم میشه
من که خیلی به حضرت زینب فکر میکنم
چقدر در برابر سختی ها محکمه
دیشب نبودی ببینی به خدا چیا گفتم
سر مشکلاتی که حتی یک هزارم مشکلات حضرت زینب نبود
سعی کنیم اندکی محکم تر باشیم
یادم رفت بگم
گلا خیلی قشنگ بودن
سلاااااام دخترای گل
کویین جان خوش اومدی
به به چه شامی لبخند جان عالی بود
رعنا جون با حرفات یاد چند سال پیش خودم افتادم
چقد داغون بودم.. چقد به خودم ظلم کردم
واقعا درد بدیه این گناه !
دوست دارم برگردم همشو پاک کنم
ولی گاهی هم میگم شاید اگه این گناه نبود من انقد به خدا نزدیک میشدم؟ انقدر رشد میکردم؟
شاید مغرور میشدم به خودم و خدارو فراموش میکردم
نمیدونم .. اینکه انقدر داری با احساس صحبت میکنی راجع به خدا و حضرت زینب و ... اگه مبتلا به این گناه نمیشدی بازم ممکن بود انقدر نزدیک بشی؟
ولی همه ی اون روزای سیاه گذشت و فقط چیزای خوبی که بدست آورده بودم از دوران ترک برام موندن
البته بگم مبارزه هیچوقت تموم نمیشه ولی بعد یه ترک طولانی یا بعد ازدواج دیگه انقد قوی میشین که خیلی راحت میتونین نه بگین
امیدوارم همتون به چنین روزی برسین ان شاء لله
(1400 شهريور 2، 0:48)_رعنا_ نوشته است: [ -> ] ای خواهر این پماد دیگه نمیگذاره گریه کنم
اصلا ورژن گریه کردنم خیلی به روز شده
فقط کافیه تنها بشم
نیاز به هیچی نیست
همونجا میزنم زیر گریه
نگو سیاهی داری
هر چه گشتم
به چشم خود دیدم
آدم های اینجا
سیاهی ندارن
هر چی فکر کردم واقعا دیدم بدبختیم
رفتم تالار تجربیات به خیالم یه تجربه ناب پیدا میکنم
ولی چی پیدا کردم!
هر چی به روزای پاکی بچه ها بیشتر نگاه میکنم
بیشتر نتیجه میگیرم
هممون بدبختیم
جون می کنیم
روزا بره بالا
سر نیاز عادی بدن همه چی از دست میره
نمیدونم.
شایدم مقصر خودمونیم
من که قبول دارم
از اول آجر کج را خودم گذاشتم
ولی باور کن منم نمیدونستم تهش این میشه
برام سوال شده
اونایی که بدبخت نیستن واقعا اونا آجر کج نداشتن؟ انقدر همیشه خوب تصمیم گرفتن؟ یا دنیا به کامشون چرخید؟
اصلا چی شد که این شد؟
خیلی حرف زدم
پاک نمیکنم
حرفای دلم بود
یاقوت غصه نخور
بالاخره همه غصه ها یه روز تموم میشه
من که خیلی به حضرت زینب فکر میکنم
چقدر در برابر سختی ها محکمه
دیشب نبودی ببینی به خدا چیا گفتم
سر مشکلاتی که حتی یک هزارم مشکلات حضرت زینب نبود
سعی کنیم اندکی محکم تر باشیم
یادم رفت بگم
گلا خیلی قشنگ بودن
شاید یه روزی بدبخت بودیم ولی الان نیستیم
هر چیزی هزینه ای داره دیگه!
هزینه رسیدن به این نزدیکی عمیق و لمس شده ای که الان به خدا داریم این راه سخت و پر گناه و عذاب آور بوده ، منم گاهی خیلی غصه میخورم از اینکه به این راه کشیده شدم به این که جهل و غفلت چی به سرم آورد ولی بعدش به خودم میگم من پارسال انقد خدا رو از نزدیک دیده بودم!؟ آنقدر مفهوم معجزه و بخشش برام جاافتاده بود ؟! انقدر به کوچیکی خودم و در عوضش بزرگی خدا پی برده بودم!؟ جواب همه اینا یه
نه محکم و قاطعه
پس بازم میگم خداروشکر که به موقع دستمو گرفت و نجاتم داد!
اینکه ما بعد هربار شکست یه حس عذاب وجدان و احساس گناه داریم یعنی خدا هنوز دوستمون داره
پس به قول گفتنی
امیدی هست چون خدایی هست
پن: چقد حرف زدم!?
لبخند جونی سنگ تموم گذاشتی.
تلافی عروسی های نرفته این دو سالو درآوردم با ژله باقالی پلوها
رعناجونم چه حالی... بهت غبطه می خورم که چقدر به خدا نزدیکی. میگم خدا توی دل شکسته جا داره. مدت هاست طوری نشده که دلم بشکنه... چه دنیای عجیبیه دل شکسته همزمان یک دنیا درده و یکعالمه استجابت...
از حرفات یاد خودم افتادم. این گریه های بندنیومدنی رو دو سه دوره تو زندگی داشتم.
درباره بدبختی،...
حرفام خیلی زیاده. متاسفانه جا نمیشه. اما برام خیلی واضحه که بدبخت نیستم و بچه های اینجا هم همینطور.
خلاصه خلاصه ش میشه اینکه هر کسی خودش می خواد چی باشه.
اگه بخوای خوشبخت باشی خوش بختی و اگه بخوای بدبخت باشی بدبختی.
حتی اگه باور کردی بدبختی اما ته دلت میخوای بهتر باشی، خوبی، ته ته دلت اگه یه نور هست سوسو میزنه بیا خوب بشیم، همونو بگیری نجاتت میده.
هیچ فکر کردید چرا ناامیدی بدترین گناهه؟
الان ربطش رو گرفتید؟
گرفتید چرا هیچ کس بدبخت نیست؟
اون نور ته دل هر کس، نور امیده، نور امید در ظلمات ترین دل ها می تابه.
شیطان
وقتی موفقه که تو رو تا آخر عمر کاری کنه اون نور امید رو نگیری.
اونو بگیری رشدت شروع شده. خوبی. خوشبختی. ولی هی مایلی باور کنی نه دیگه درست نمیشه.
مگر بمیریم و دیگه دوره اختیارمون تمام بشه که بدبختیمون تثبیت بشه. وگرنه خوب بودن خوشبخت بودن، به جهت حرکته نه به جایی که بهش رسیدی.
دروغ شیطونو باور نکن.
شیطون دور و برا همه جا هست.
همه جوره وسوسه ت می کنه.
و قایم میشه تا نبینیش. تا نفهمی این فکرها شیطانیه.
بزن تو دهنش پاشو.
لازم به ذکره شعار نمیدم. درباره اینکه چرا همچین حرفی می زنم هم استدلال و هم روش رسیدن دارم.
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند
ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند.
ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز،
ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد.
ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این
که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛
اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف
ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود
.. نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب!
اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود’!
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،
خاطراتت را،
نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…
در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،
زمین میخوری…
زخم بر میداری…
و درد میکشی…
نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…
به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟
شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی…
تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …
هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …
در آینده لبخند بزن…
این همان جایی است که باید باشی!
هیج کس تو نخواهد شد
آرامش سهم توست …
29 مرداد ماه..
2 روز...
شرمنده
از همه عذر میخوام..
مدال محرمم پر زد و رفت . . .
دو سال تو حسرت این مدال پاکی محرمم توی پیجم
ولی خب ... چه میشه کرد . . .
دلم میخواد چهل روز. بشم...
(1400 شهريور 2، 0:37)یاقوت نوشته است: [ -> ]ااا بودجه اوناست؟؟؟؟؟
اش رشته میخوام پس
بعدشم نون پنیر و گوجه خیار و سبزی
ذهنمم معیوب تر از همیشه ،کلا قاطی کردم .
گل چیدم امروز همرنگ اسممه
عکس
دیر گفتی
انشالله جشن بعدی
گلت چقد قشنگه =)
(1400 شهريور 2، 0:48)_رعنا نوشته است: [ -> ]
خیلی حرف زدم
پاک نمیکنم
حرفای دلم بود
یاقوت غصه نخور
بالاخره همه غصه ها یه روز تموم میشه
من که خیلی به حضرت زینب فکر میکنم
چقدر در برابر سختی ها محکمه
دیشب نبودی ببینی به خدا چیا گفتم
سر مشکلاتی که حتی یک هزارم مشکلات حضرت زینب نبود
سعی کنیم اندکی محکم تر باشیم
رعنا جان خیلی حوبه که حرفات رو میگی اینجا برامون
اینکه برای خیلی از ارزش ها دغدغه داری واقعا غبطه داره حالت عزیزم
از خدا برات آرامش و تداوم احساساتی که داری رو میخوام
(1400 شهريور 2، 7:23)سنــا نوشته است: [ -> ]سلاااااام دخترای گل
کویین جان خوش اومدی
به به چه شامی لبخند جان عالی بود
رعنا جون با حرفات یاد چند سال پیش خودم افتادم
چقد داغون بودم.. چقد به خودم ظلم کردم
واقعا درد بدیه این گناه !
دوست دارم برگردم همشو پاک کنم
ولی گاهی هم میگم شاید اگه این گناه نبود من انقد به خدا نزدیک میشدم؟ انقدر رشد میکردم؟
شاید مغرور میشدم به خودم و خدارو فراموش میکردم
نمیدونم .. اینکه انقدر داری با احساس صحبت میکنی راجع به خدا و حضرت زینب و ... اگه مبتلا به این گناه نمیشدی بازم ممکن بود انقدر نزدیک بشی؟
ولی همه ی اون روزای سیاه گذشت و فقط چیزای خوبی که بدست آورده بودم از دوران ترک برام موندن
البته بگم مبارزه هیچوقت تموم نمیشه ولی بعد یه ترک طولانی یا بعد ازدواج دیگه انقد قوی میشین که خیلی راحت میتونین نه بگین
امیدوارم همتون به چنین روزی برسین ان شاء لله
قربونت سنا جان
نمیدونم در جواب پاراگراف دوم که نوشتی این حرفی که میزنم چقدر درست باشه، خیلی بهش اطمینان ندارم
اما من وقتی درگیر این گناه میشم از خدا اهل بیت خیلی دور میشم
ازشون خیلی خجالت میکشم
نه که بگم ازدواج تنها راه حله، که نیست و بیشترتر به اراده آدم بستگی داره
اما...
برای بیچارگی ما خیلی دعا کنید : )
(1400 شهريور 2، 9:32)العبد المرحوم نوشته است: [ -> ]شاید یه روزی بدبخت بودیم ولی الان نیستیم
هر چیزی هزینه ای داره دیگه!
هزینه رسیدن به این نزدیکی عمیق و لمس شده ای که الان به خدا داریم این راه سخت و پر گناه و عذاب آور بوده ، منم گاهی خیلی غصه میخورم از اینکه به این راه کشیده شدم به این که جهل و غفلت چی به سرم آورد ولی بعدش به خودم میگم من پارسال انقد خدا رو از نزدیک دیده بودم!؟ آنقدر مفهوم معجزه و بخشش برام جاافتاده بود ؟! انقدر به کوچیکی خودم و در عوضش بزرگی خدا پی برده بودم!؟ جواب همه اینا یه نه محکم و قاطعه
پس بازم میگم خداروشکر که به موقع دستمو گرفت و نجاتم داد!
اینکه ما بعد هربار شکست یه حس عذاب وجدان و احساس گناه داریم یعنی خدا هنوز دوستمون داره
پس به قول گفتنی امیدی هست چون خدایی هست
پن: چقد حرف زدم!?
چقدز حرفاتو دوست داشتم ضحی جون
(1400 شهريور 2، 12:25)Queen نوشته است: [ -> ]سلااااام
مرررررسی از همگی
چه تدارکی دیدین
لبخند جون تو زحمت افتادی
بسی خوشحال شدم
بوس به همه اتون
قربونت ملکه جان
(1400 شهريور 2، 15:29)عارفه نوشته است: [ -> ]لبخند جونی سنگ تموم گذاشتی.
تلافی عروسی های نرفته این دو سالو درآوردم با ژله باقالی پلوها
نوش جونت عزیزم
(1400 شهريور 2، 22:45)یآرا نوشته است: [ -> ]29 مرداد ماه..
2 روز...
شرمنده
از همه عذر میخوام..
مدال محرمم پر زد و رفت . . .
دو سال تو حسرت این مدال پاکی محرمم توی پیجم
ولی خب ... چه میشه کرد . . .
دلم میخواد چهل روز. بشم...
یارا جانم... عزیزم
غصه نخور
تا همبن جا هم که پاک بودی مزدش رو از ارباب میگیری
انشالله شروع پاکیت ابدی باشه عزیزم
سلام دوستان
برای همه هم دردی ها بسی ممنونم
یک دنیا ممنون
امیدوارم اوضاع هممون بهتر بشه
دعا میکنم برای هممون اوضاع بهتر بشه
سعی میکنم به چیزی فکر نکنم تا ناامید نشم و بزنم جاده خاکی انشالله که تهش خوب باشیم
ممنونم از همتون
دوستای خوب مثل شما خیلی کم پیدا میشه. بسی ممنونم ازتون
یک دنیا ممنون
نقل قول:
=center]شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،[/align]
خاطراتت را،
نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…
در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،
زمین میخوری…
زخم بر میداری…
و درد میکشی…
نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…
به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟
شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی…
تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …
هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …
در آینده لبخند بزن…
این همان جایی است که باید باشی!
هیج کس تو نخواهد شد
آرامش سهم توست …
دیگه نمیتونم
تو زندگیم به بن بست رسیدم
برام دعا کنین لطفا
خدا ایشالا کمکت کنه عزیزم
همینطوره.
به مو می رسه ولی پاره نمیشه.
آهو خواهری ماشالا به تو، اینبار بیشتر دووم میاری
این ماه ماه امام حسینه، هر لحظه تلاشتو دیده و هر لحظه منتظره کسی صداش بزنه تا به کمکش بیاد
نقل قول: دیگه نمیتونم
تو زندگیم به بن بست رسیدم
برام دعا کنین لطفا
عطری
، چی شدی تو؟...
نقل قول: 29 مرداد ماه..
2 روز...
شرمنده
از همه عذر میخوام..
مدال محرمم پر زد و رفت . . .
دو سال تو حسرت این مدال پاکی محرمم توی پیجم
ولی خب ... چه میشه کرد . . .
دلم میخواد چهل روز. بشم...
اهو جانی
مهمتر از اون مداله، دلته ک، با اقاست
خودش شاهده براش همه تلاشتو کردی ،
امام حسین به کسی بدهکار نمیمونه
همین ک انقدر دوسش داری ، تو ماهش نمیخوای گناه کنی خیلیییی ارزشمنده
اگر دلت باهاش باشه ، خودش برات گره ها رو باز میکنه
دستتو میگیره
نقل قول: دعا میکنم برای هممون اوضاع بهتر بشه
سعی میکنم به چیزی فکر نکنم تا ناامید نشم و بزنم جاده خاکی انشالله که تهش خوب باشیم
رعنا
میدونستی خیلی خفنی
مرسی از دعاهات اینجور دعاها خیلی میگیرن
سخت به دعات محتاجیم ، مرسی هستی
کویین جان خوش برگشتی
لبخند
من به مجازی راضی نمیشم میشه، ادرس بدم سهم منو پست کنی
اون باقالی پلو خیلی چشمک میزنه
تشکر از بودجه کانون و لبخند گرامی
حتی دیدنش هم قشنگ بود، مرسی
نقل قول: امشب بعد نیمه شب میشم ۷۰ روزههه
عارفههههههههههه
الان ک ۷۲ روزته ، ۷۲ روزگیت مبارررررررکککککککک
دمت کلیییی گرمههه
پاک و قوی بمون
بهت افتخار میکنیم
♥️
بچه ها
الان فهمیدم اینجا محدودیت کاراکتر هم داره
چرا واقعا
دلم به این یه دونه خوش بود
...