1400 خرداد 5، 18:45
دخترا دخترا
یادتونه از والد و بالغ و کودک حرف زدیم؟
امروز یکم بیشتر از بالغ براتون میگم.
ایستگاه یادگیری ۲
بالغ، من اندیشه گر هست. وقتی دارید این متن رو میخونید تا یاد بگیرید این بالغ شماست که فعاله.
بالغ وقتی بزرگتر میشیم کم کم در ما شکل می گیره. هر تکنیک، روش حل مسئله و بررسی (=بدون قضاوت عاطفی) کار بالغه.
گفتگو هایی که اطلاعات رو رد و بدل می کنن گفتگوهای بین دو بالغ هستن.
اینجا والد پسرک داره حرف می زنه، والد مخاطبش کودکه.
(سرزنش همیشه از والد به کودکه.)
بالغ به کودک کمک می کنه تا مسائل رو حل کنه و از پس زندگی و مشکلاتش بر بیاد.
بالغ ما هرچقدر بزرگتر بشه و مهارت بشتر یاد بگیره زندگی ما آسون تر و حالْ بد های ما کنترل شده تر و محدود خواهد بود.
مثلا فکر کنید وقتی بتونید یکی عصبانیه آرومش کنید و بعد درباره مسئله بینتون حرف بزنید چقدر خوبه؟ دیگه بحث بالا نمی گیره و دو طرف میتونن حرفاشونو که تو دلشون بوده بزنن.
خب چیکار کنیم بالغ توانمند بشه؟
با یاد گرفتن مهارت.
چطور وقتی عصبانی میشیم چیزی نگیم و بطوری که از حقمون هم کوتاه نیومده باشیم عمل کنیم؟
چطور وقتی کلی کار داریم آرامشمون رو حفظ کنیم؟
چطور به این همه کار روزانه برسیم؟
چطور نه بگیم؟
چطور نذاریم آدمای فضول تو کارمون دخالت کنن و نظر بدن؟
وقتی یک شب به امتحان مونده و یک عالمه درس باید خوند چه کار کنیم؟
چطور وقتی عادت نداریم سحرخیز بشیم؟
چطور خواسته م رو مطرح کنم که بهش توجه بشه؟
چطور به دیگری بفهمونم ناراحت شدم؟
چطور به همسرم بگم زود بیاد خونه؟
...
می بینید؟ همه این ها مسائلی هستن که صرف مسئله شوم ربطی به عواطف نداره (با اطلاعات و اعداد و ارقام سر و کار داریم یعنی حیطه بالغ).
اما وقتی بلد نیستیم و درمونده میشیم حس و حال منفی( غم، تا امیدی، سرخوردگی پیدا می کنیم (یعنی کودک ما فعال میشه). یا مضطرب و نگران میشیم یا غمگین یا افسرده، یا نا امید.
والد هم به تبع ناراحتی کودک فعال میشه و خودسرزنشی، امر و نهی یه کودک (گریه نکن! لوس نشو! اشتباه کردی! خجالت بکش! تقصیر خودته...) مثال هایی از دخالت حالت نفسانی والد در این شرایط هست.
پس هر اندازه بالغ توانمندتر بشه زندگی شیرین تره. کودک کمتر تو دردسر میفته و بالغ، کودک رو مدیریت می کنه و در جای مناسب بهش آزادی عمل میده.
اینطوری، بالغ مسائل رو
بدون سرزنش(روش والد)،
بدون تجربه هیجانات شدید مثل داد زدن، قهر کردن، دلخور شدن(کودک)
و با مهارت حل مسئله
انجام میده.
مثلا شب امتحانه و یک عالم درس مونده.
کودک با نگرانی و ترس: ای وای بدبخت شدیم! چجوری این همه درسو بخونم؟ امکان ندارن نمیشه! (عجز کودک در مدیریت شرایط)
والد: دیدی بهت گفتم از اول فورجه ها شروع کن به درس خوندن؟ ( ورود والد، وقتی می بینه کودک به دردسر افتاده)
کودک: یذره هم نمیذاری تفریح کنیما! همش می خوای تفریحم رو بهم زهرمار کنی، اه!
والد: همینه دیگه! تنبلی!(برچسب می زنه)
کودک در این حال یا گریه می کند یا نا امید و افسرده می شود یا پرخاشگری می کند.
اما،
حالت دیگر آن است که:
کودک با نگرانی و ترس: ای وای بدبخت شدیم! چجوری این همه درسو بخونم؟ امکان ندارن نمیشه! (عجز کودک در مدیریت شرایط)
والد: دیدی بهت گفتم از اول فورجه ها شروع کن به درس خوندن؟ ( ورود والد، وقتی می بینه کودک به دردسر افتاده)
بالغ: خب خب! یه لحظه آروم باشید الان با هم حلش می کنیم. اجازه بدید ببینم چی شده. (بررسی و سنجیدن اطلاعات برای فهم کردن شرایط: میزان درس ها، میزان زمان باقی مانده، میزان توانایی من در بیدار ماندن و درس خواندن، ..)
بالغ (=بدون هیجان) بعد از بررسی(ادامه): خب، با وقتی که مونده به همه سرفصل ها نمی رسم. اما همه سرفصل ها هم یه یک اندازه مهم نیستن. فصل اول که مقدمه ست و احتمال سوال اومدن ازش کمه. فصل دوم تمرین هاش مهمه، فصل ... . حالا که سر شبه، انرژیم بیشتره فصل چهار رو می خونم که یکم سخت تره، بعد نمونه سوال ها رو حل می کنم که مهم تره و بقیه درس ها رو هر چقدر رسیدم می خونم.
اینجا بالغ با اطلاعات و امکانات موجود سعی در حل مسئله کرد.
این در حالیست که اگر کودک تنها به این کار می پرداخت، تا امید می شد یا استرس می گرفت و در نهایت از استفاده از همین وقت باقی مانده هم باز میماند.
پس
در واقع یادگیری و خودمراقبتی دو بال برای داشتن یک زندگی فعال و شاد هستن.
خب حالا اول از دوست دارید چه مهارتی یاد بگیرید؟
چی براتون اولویت داره؟
من این یکی دو ساله زندگیم متحول شده،
یک عالمه کتاب کشف کردم برای نیازهام
دوست دارید بدونید راه حل چه نیازهایی رو این یکی دو ساله گشتم پیدا کردم؟
پس بزن بریم به سمت اینکه
اول
مسائل رو خوب بفهمیم و ازشون سر در بیاریم.
و دوم
راه حل مناسب براشون پیدا کنیم.
یادتونه از والد و بالغ و کودک حرف زدیم؟
امروز یکم بیشتر از بالغ براتون میگم.
ایستگاه یادگیری ۲
بالغ، من اندیشه گر هست. وقتی دارید این متن رو میخونید تا یاد بگیرید این بالغ شماست که فعاله.
بالغ وقتی بزرگتر میشیم کم کم در ما شکل می گیره. هر تکنیک، روش حل مسئله و بررسی (=بدون قضاوت عاطفی) کار بالغه.
گفتگو هایی که اطلاعات رو رد و بدل می کنن گفتگوهای بین دو بالغ هستن.
اینجا والد پسرک داره حرف می زنه، والد مخاطبش کودکه.
(سرزنش همیشه از والد به کودکه.)
بالغ به کودک کمک می کنه تا مسائل رو حل کنه و از پس زندگی و مشکلاتش بر بیاد.
بالغ ما هرچقدر بزرگتر بشه و مهارت بشتر یاد بگیره زندگی ما آسون تر و حالْ بد های ما کنترل شده تر و محدود خواهد بود.
مثلا فکر کنید وقتی بتونید یکی عصبانیه آرومش کنید و بعد درباره مسئله بینتون حرف بزنید چقدر خوبه؟ دیگه بحث بالا نمی گیره و دو طرف میتونن حرفاشونو که تو دلشون بوده بزنن.
خب چیکار کنیم بالغ توانمند بشه؟
با یاد گرفتن مهارت.
چطور وقتی عصبانی میشیم چیزی نگیم و بطوری که از حقمون هم کوتاه نیومده باشیم عمل کنیم؟
چطور وقتی کلی کار داریم آرامشمون رو حفظ کنیم؟
چطور به این همه کار روزانه برسیم؟
چطور نه بگیم؟
چطور نذاریم آدمای فضول تو کارمون دخالت کنن و نظر بدن؟
وقتی یک شب به امتحان مونده و یک عالمه درس باید خوند چه کار کنیم؟
چطور وقتی عادت نداریم سحرخیز بشیم؟
چطور خواسته م رو مطرح کنم که بهش توجه بشه؟
چطور به دیگری بفهمونم ناراحت شدم؟
چطور به همسرم بگم زود بیاد خونه؟
...
می بینید؟ همه این ها مسائلی هستن که صرف مسئله شوم ربطی به عواطف نداره (با اطلاعات و اعداد و ارقام سر و کار داریم یعنی حیطه بالغ).
اما وقتی بلد نیستیم و درمونده میشیم حس و حال منفی( غم، تا امیدی، سرخوردگی پیدا می کنیم (یعنی کودک ما فعال میشه). یا مضطرب و نگران میشیم یا غمگین یا افسرده، یا نا امید.
والد هم به تبع ناراحتی کودک فعال میشه و خودسرزنشی، امر و نهی یه کودک (گریه نکن! لوس نشو! اشتباه کردی! خجالت بکش! تقصیر خودته...) مثال هایی از دخالت حالت نفسانی والد در این شرایط هست.
پس هر اندازه بالغ توانمندتر بشه زندگی شیرین تره. کودک کمتر تو دردسر میفته و بالغ، کودک رو مدیریت می کنه و در جای مناسب بهش آزادی عمل میده.
اینطوری، بالغ مسائل رو
بدون سرزنش(روش والد)،
بدون تجربه هیجانات شدید مثل داد زدن، قهر کردن، دلخور شدن(کودک)
و با مهارت حل مسئله
انجام میده.
مثلا شب امتحانه و یک عالم درس مونده.
کودک با نگرانی و ترس: ای وای بدبخت شدیم! چجوری این همه درسو بخونم؟ امکان ندارن نمیشه! (عجز کودک در مدیریت شرایط)
والد: دیدی بهت گفتم از اول فورجه ها شروع کن به درس خوندن؟ ( ورود والد، وقتی می بینه کودک به دردسر افتاده)
کودک: یذره هم نمیذاری تفریح کنیما! همش می خوای تفریحم رو بهم زهرمار کنی، اه!
والد: همینه دیگه! تنبلی!(برچسب می زنه)
کودک در این حال یا گریه می کند یا نا امید و افسرده می شود یا پرخاشگری می کند.
اما،
حالت دیگر آن است که:
کودک با نگرانی و ترس: ای وای بدبخت شدیم! چجوری این همه درسو بخونم؟ امکان ندارن نمیشه! (عجز کودک در مدیریت شرایط)
والد: دیدی بهت گفتم از اول فورجه ها شروع کن به درس خوندن؟ ( ورود والد، وقتی می بینه کودک به دردسر افتاده)
بالغ: خب خب! یه لحظه آروم باشید الان با هم حلش می کنیم. اجازه بدید ببینم چی شده. (بررسی و سنجیدن اطلاعات برای فهم کردن شرایط: میزان درس ها، میزان زمان باقی مانده، میزان توانایی من در بیدار ماندن و درس خواندن، ..)
بالغ (=بدون هیجان) بعد از بررسی(ادامه): خب، با وقتی که مونده به همه سرفصل ها نمی رسم. اما همه سرفصل ها هم یه یک اندازه مهم نیستن. فصل اول که مقدمه ست و احتمال سوال اومدن ازش کمه. فصل دوم تمرین هاش مهمه، فصل ... . حالا که سر شبه، انرژیم بیشتره فصل چهار رو می خونم که یکم سخت تره، بعد نمونه سوال ها رو حل می کنم که مهم تره و بقیه درس ها رو هر چقدر رسیدم می خونم.
اینجا بالغ با اطلاعات و امکانات موجود سعی در حل مسئله کرد.
این در حالیست که اگر کودک تنها به این کار می پرداخت، تا امید می شد یا استرس می گرفت و در نهایت از استفاده از همین وقت باقی مانده هم باز میماند.
پس
در واقع یادگیری و خودمراقبتی دو بال برای داشتن یک زندگی فعال و شاد هستن.
نقل قول: با یادگیری، بالغ توانمند میشه.
با خودمراقبتی، کودک شاد میشه.
خب حالا اول از دوست دارید چه مهارتی یاد بگیرید؟
چی براتون اولویت داره؟
من این یکی دو ساله زندگیم متحول شده،
یک عالمه کتاب کشف کردم برای نیازهام
دوست دارید بدونید راه حل چه نیازهایی رو این یکی دو ساله گشتم پیدا کردم؟
پس بزن بریم به سمت اینکه
اول
مسائل رو خوب بفهمیم و ازشون سر در بیاریم.
و دوم
راه حل مناسب براشون پیدا کنیم.