کانون

سلام قشنگا 
از کجا شروع کنم ؟ 
امروز الکی اینستا نرفتم 
اما بازهم روز مفیدی نبود 
کتاب نخوندم
ایین نامه مونده 
وکلی کار دیگه 
یه سری بیرون رفتن های الکی دارم که باید مدیریت شه ...
پاک بودم باوجود سختیش و از این بابت خوشحالم 
حرف زیاد دارم ولی خیلی خوابم میاد 
دوستتون دارم و شب بخیر 

سلام خوبین  ؟ فکر کنم سه چهار روزه چیزی نگفتم و اینکه تازه عضو گروه شدم .
مرسی از راهنمایی هاتون . 
Setareh. /آخرین روز بدم 20 مرداد بود . /4 روز خوب
دعا کنین بتونیم به سی روز برسونمش  تا حالا نتونستم ولی قبلا شمارو نداشتم

سلام

پاک هستم . 
کنترل نگاهِ خوبی داشتم . کنترلِ ذهنِ خوبی نداشتم . 

از خودم راضی هستم ، از این جهت که به خاطر کنترلِ نگاهم به برخی چیزها نه میگم . 
از نظرِ ذهنی قابل قبول نیستم چون ذهنم گریز میزنه به لغزش های سابق ، به برخی چیزهایی فکر میکنه که نباید فکر کنه و همه ی این ها روی هم رفته اذیتم میکنند . نمیتونم ذهن و افکارم و مدیریت کنم . حس میکنم استرس ناشی از درس ها و فشارهایی که باهاشون مواجه هستم هم بی تاثیر نیستند . 

نقل قول: یعنی ممکنه بهمون شیرینی بدی   

 

نگفتم احساساتم درست هستند که ختم به شیرینی بشه .درسته مسائل عاطفی هم در این درگیری دخیل هستند ولی سعی میکنم بهش توجهی نکنم و بیشتر تمرکزم و روی درس و کارم بذارم .
ببین یک چیزهایی درست نیستند ، از نظرِ منطقی و عقلانی قابل قبول نیستند اما قلب و احساساتِ ما هم پافشاری میکنند و یک کشمکش حاصل میشه . من هم از نظرِ عاطفی و هم اعتقاد و احساسات و رفتار ها در یک برهه ای قرار گرفتم که روی هم رفته نمیدونم باید چه کاری انجام بدم تا نتیجه ی خوبی حاصل بشه . اصلا نمیدونم چه راهی درسته ؟ 
به دلیل ترس از قضاوتِ دیگران و برخی دلایل دیگه هم نمیتونم این مسائل و با کسی به اشتراک بذارم و یا مشورت بگیرم .
این روزها بیشتر سعی میکنم مطالعه کنم تا به جواب برسم .  

نقل قول: سلام قشنگا 
از کجا شروع کنم ؟ 
امروز الکی اینستا نرفتم 
اما بازهم روز مفیدی نبود 
کتاب نخوندم
ایین نامه مونده 
وکلی کار دیگه 
یه سری بیرون رفتن های الکی دارم که باید مدیریت شه ...
پاک بودم باوجود سختیش و از این بابت خوشحالم 
حرف زیاد دارم ولی خیلی خوابم میاد 

منم وقتِ زیادی رو به خاطر اینستا از دست میدم . امروز برنامه ی مدیریت اپ نصب کردم تا ببینم میانگین فعالیتم چقدره و چقدر از گوشی استفاده میکنم   
آسمان جان میتونم در موردِ آیین نامه نظرم و بگم ؟ البته شاید دوست داشته باشی کتاب رو کامل مطالعه کنی ولی برای قبولی طبق تجربه میگم صفحاتِ مشخصی از کتاب رو بخون ، مثل تابلو ها و صفحه ی 1 تا 48 که بسیار مهم هست . بخش سلامت آخر کتاب و چند صفحه که مربوط به بخش فنی اتومبیل هست . بیشتر سعی کن آزمون آنلاین کار کنی . این آزمون ها رایگان هستند و حتی اگر کتاب رو نخونی و جلساتِ تئوری رو خوب گوش بدی میتونی آزمون هارو بزنی و همون دفعه ی اول قبول بشی . به امید خدا موفق میشی . 

نقل قول: دعا کنین بتونیم به سی روز برسونمش  تا حالا نتونستم ولی قبلا شمارو نداشتم  

عزیزم 
انشاءلله با اراده در مسیر پاکی پیش میری و خیلی زود به پاکی دائمی میرسی 

سلام بچه ها حالم از بدم بد تره  روزام خراب شد . 
تا حالا شده حالتون از خانوادتون به هم بخوره؟ من همون حس و دارم . عصبانیت  حس اینکه هیچ ارزشی ندارم  حس اینکه هیچ جایی تو این خونه ندارم و مثل خدمتکار فقط باید کار کنم و به بقیه سرویس بدم خودم نه حق ناراحت شدن نه حق ترسیدن نه حق اعتراض نه هیچی ندارم  هر کاری هم بکنم همینه  الانم از خودم متنفرم از عصبانیت و بی حوصلگیو هی با خودم حرف زدن به این رسیدم  نتونستم کنترل کنم هیچی همین خدافظ

سلام 


پاک هستم .
کنترل نگاه و ذهنِ خوبی داشتم . 


دیروز یکی از باطل ترین روزهای اخیر بود ، یا بی دلیل گریه کردم یا خودم و مجبور کردم بخوابم و نیمه های شب در ساعاتی که همه خواب بودند من داشتم پیام هایی میفرستادم و سعی داشتم کارهایی رو که به ذهنم میان و همون لحظات انجام بدم . 
شکرخدا امروز فقط کار کردم و به بقیه کمک کردم . یک روزِ معمولی بود . 
روزهای پرچالش و بسیار سختی رو سپری میکنم . توکل به خدا .

نقل قول: سلام بچه ها حالم از بدم بد تره  روزام خراب شد . 

تا حالا شده حالتون از خانوادتون به هم بخوره؟ من همون حس و دارم . عصبانیت  حس اینکه هیچ ارزشی ندارم  حس اینکه هیچ جایی تو این خونه ندارم و مثل خدمتکار فقط باید کار کنم و به بقیه سرویس بدم خودم نه حق ناراحت شدن نه حق ترسیدن نه حق اعتراض نه هیچی ندارم  هر کاری هم بکنم همینه  الانم از خودم متنفرم از عصبانیت و بی حوصلگیو هی با خودم حرف زدن به این رسیدم  نتونستم کنترل کنم هیچی همین خدافظ

ستاره جان چرا خدافظ؟

به نظرِ من موردی نداره ، نتونستی احساسِ خشم و سرخوردگیت و مدیریت کنی و به لغزش ختم شده .  من اگر بودم مثلا تایمِ لغزش و دلایل لغزشم و بررسی میکردم ، اگر این لغزش با تصاویرِ مستهجنی به همراه نبوده از خودم تشکر میکردم و خوشحال میشدم و هدفگذاری میکردم که دفعه ی بعدی راهی برای تحلیه ی خشم و احساساتِ منفی پیدا کنم تا یک اشتباه رو مجددا تکرار نکنم . 

منم حسِ خشم نسبت به اعضای خانوادم و تجربه کردم و این خشم و خود کم بینی ختم به لغزش شده ولی دیگه اجازه نمیدم چنین اتفاقی بیوفته . 
به نظرم هنوز اولِ راه پاکی هستی ، لطفا کمی صبور باش   کمی صبوری کنی ، اجازه بدی زمان بگذره و اراده کنی که به پاکی بلند مدت برسی اتفاقاتِ بسیار خوبی برات میوفته 

نمیدونم با خشمم چیکار کنم واقعا نمیتونم خودم ابراز کنم درست اذیتم میکنه. مرسی که هوامو داشتی پارادوکس جانم ❤️❤️
از فردا دوباره شروع میکنم. دعا کن بتونم موفق بشم. و یه راهی پیدا کنم بتونم درست خشممو ابراز کنم. مرسی ازت ❤️

سلام 
امیدوارم حالتون خوب باشه
به خودم که عضویتم تایید شده تبریک میگم
و همچنین به دوستان جدیدمون که بهمون اضافه شدن
ان‌شاءالله توی این فضا بتونیم در کنار هم به پاکی برسیم
من چون یه مدت نبودم خودم رو دوباره معرفی میکنم که با دوستای جدیدمون هم آشنا بشم ؛ من ضحی هستم و امسال کنکوری هستم و حدودا دو ساله که توی کانونم هرچند که یه مدتی رو غیبت بودم و تازه برگشتم و از آشنایی باهاتون پیشاپیش خوشبختم
و اما این روزهای من؟
درمورد پاکی توی دو حالت آخرین باری که شکستم رو یادم نمیاد ؛ یکی زمانی که مدت زمانی رو بدون اینکه اصلا درگیر فکر و وسوسه‌ای بشم پاک گذروندم و انقدری فضای ذهنیم از این موضوع دور هست که حتی گاهی یادم میره یه زمانی چنین کاری رو انجام دادم و دومی زمانی که انقدر از همه چی مستأصل شدم که برام فرقی نمیکنه چند روز گذشته باشه وقتی برنامه‌ای برای مقابله باهاش ندارم و میدونم به زودی و در فاصله‌های کوتاه قراره دوباره تکرارش کنم و انقدری بی‌معنی میشه که دیگه خودمم نمیدونم چرا انجامش دادم ؟ و الان متاسفانه به حالت دوم نزدیکترم
از نظر درسی برنامه‌ای که برای رسوندن بهش کلی زحمت کشیده بودم و تازه یک سومش جبران شده بود و در بهترین حالت تا دو سه هفته دیگه بالاخره روال می‌شد رو به کلی کنار گذاشتم و تقریبا کوچکترین راهی هرچند کمالگرایانه و خوش بینانه برای رسیدن بهش باقی نذاشتم 
و از لحاظ روحی در خودم نمی‌بینم تلاشی برای بهتر شدن رو مگر یه راه و اونم ادامه دادن جلسات تراپیه اما شرایطش برام سخته و احساس مزاحمت و دینی که بعدش به خانوادم دارم کم از حال الانم نیست خصوصا اگر حرفی هم راجبش بزنن هرچند اگه بدون هر طعنه‌ای هم باشه اما به شدت منو حساس میکنه
العبدالمرحوم / یک روز خوب

---

نقل قول: نمیدونم با خشمم چیکار کنم واقعا نمیتونم خودم ابراز کنم درست اذیتم میکنه. 

ستاره خانوم عزیز شاید بهتر باشه راجبش کتاب بخونی یا حتی دوره شرکت کنی البته من خودم درمورد کنترل خشم خیلی آدم موفقی نیستم اما خب آگاهی داشتن راجبش باعث میشه وقتی توی موقعیتش قرارمی‌گیری زودتر بتونی به اوضاع مسلط بشی

با یه اعلاو وضعیت قوی شروع میکنم

ویلو / 10 تیر/ 48 روز پاک


خب باید بگم که کنترل نگاه و ذهن و احتمالا داروهام خیلی موثر بودن توی این وضعیت.
هرچند این چند روز گذشته کنترل نگاه و ذهن خوبی نداشتم.
حال کلیمم اصلا خوب نبود. ولی خب هنوز پاک پاکم شکر خدا و به مرحمت امام حسین.

---

نقل قول: بچه ها حدود ۴۰ روز تا پایان تابستون مونده
موافقین یه برنامه بذاریم؟
چه کاری بوده که دوست داشتین تو تابستون انجامش بدین ولی تا حالا زیاد موفق نشدین؟
بیایم اون کار  رو   حداقل روزی ۱  الی ۲  دقیقه انجامش بدیم به مدت ۴۰ روز .

کیا موافقن؟ و بگن چه کاری میخوان انجام بدن؟

خب من موفق نشدم برم کلاس ورزشی و یه پروژه ی کاری رو میخواستم انجام بدم که اونم نرسیدم.
حالا امیدوارم که بشه .
برای ورزش نمیتونم این برنامه رو پیاده کنم ولی برنامه دارم توی شهریور برم سراغش
ولی برای اون یکی کارم موافقم و انجامش میدم.


یه فایل باید بنویسم. 

---

نقل قول: خب من ۱۸ سالمه رشتم تجربی و تازه کنکور دادم منتظر نتیجه هستم و میخوام دوباره برای سال بعد کنکور بخونم هدفم پزشکی دانشگاه تهران هست امیدوارم برام دعا کنید . امسال یه سری چالش ها برام ایجاد شد که نتونستم با تمرکز درس بخونم و از خودم راضی نبودم 

مبینا جان
تو خوب سنی هستی   من یکی که حتما برات دعا میکنم یه خانوم دکترِ خیلی موفق بشی 
مواظب سلامتیت هم باش توی روند درس خوندنت
اینجا در کنار هم کمکت میکنیم و دعات میکنیم که کارات خوب پیش برن و به برنامه هات برسی

---

نقل قول: امروز؟ راستش زیاد روز خوبی نبود...
و پاکی هم خراب شد
حس میکنم همه داره سخت تر میشه
ازشون متنفرم با تموم وجودم
من دارم خودمو جمع میکنم و اونا دوباره منو خراب میکنن
هرچی ساختم داره نابود میشه و فکر میکنن فقط اونان که دارن آسیب میبینن
قول میدم یه روز از این جهنم خلاص میشم و هیچوقت بهش برنمیگردم بمیرمم بر نمیگردم هیچوقت

ناحله جانم
اشکالی نداره. خوبه که دوباره ادامه میدی. همین پر قدرت ادامه دادناست که کمکمون میکنه 
بهش فکر کن و علت های شکستتو برای خودت مشخص کن.
کمکت میکنه یکم

---

نقل قول: سلام. فکر می‌کنم تازه دوساعته که اینجارو پیدا کردم اصلا نمیدونم میتونم اینجا بنویسم یا نه. ولی نمیدونم اگه تایید بشه میخواستم بگم که حرفاتون خوندم حداقل دو صفحه آخرش و خیلی حال و هوای خوبی بود میدونین اینکه کسیو پیدا کنم که اونم با این مشکل دست و پنجه نرم می کنه. میخوام فردا اولین روز پاکی م باشه و تا میتونم پاک بمونم ولی ازتون کمک میخوام. 

من همیشه تا پونزده شونزده یا ته تهش هیفده روز میتونم ولی بعدش همه چی به هم میریزه. انگار اعتقادم کم میشه انگار این کار برام بی دلیل میشه هی وسوسه میاد سراغم که حالا یه بار چیه مگه اونقدرم ضرر نداره. 

سلام ستاره   خوش اومدی 
امیدوارم اینجا بتونی پیشرفت خودتو به چشم ببینی   و بعد از رشدی که داری خوشحال بشی
منم حدودا یک ماه اولی که اومده بودم به سایت خیلی سردرگم بودم ولی کم کم راه میوفتی و فعال میشی 

اینجا رو سر بزن برای اینکه یکم مسیری که باید بری دستت بیاد.
در کل اینکه علت هایی که باعث میشن به خ.ا دچار بشی رو بررسی کن و با هربار شکست حتما اول علت ها رو بررسی کن و کم کم سعی کن که علت ها رو برطرف کنی و قدم به قدم پیش بری.

چیزی که توی این مسیر خیلی مهمه تسلیم نشدنه. من خودم تا حالا خیلی شکست داشتم. خیلیامون اینجوری هستیم. ولی مهم اینه که جا نزنیم. 

هر مسئله ای داشتی میتونی بیای و با ما راجع بهش حرف بزنی و ما تا جایی که بتونیم کمکت میکنیم.

نقل قول: یا این فکر میاد سراغم که تو توی روندی و مدت زیادی این عادت و داشتی و حالا میخوای یهو ترکش کنی حالا یه بار این کارو بکنی که بعد این همه روز چیزی نمیشه و... خلاصه که تو این قسمت کلا گیرپاژ میکنم و شپلق با کله میخورم زمین. میخواستم بدونم شما ها که خیلیاتون از این مرحله گذشتین  چه طور تونستین؟؟؟?? 

من خودم همیشه به این دقت کردم که بعد خ.ا حالم بهتر نشده. و فقط حس گناه و چیزهای دیگه حالمو بدتر میکنن. سعی کردم از کل جریان خیلی کم و قدم به قدم لذت زدایی کنم. و تاثیری که روی روحیه م میذاره رو ببینم. اما دلایل دیگه هم باید بررسی بشه . یه سری دلیل ها زمینه ای هستن و باید براشون اقدام جدی بکنی و تا اونا حل نشن ممکنه هی شکست بخوری و فکر کنی نمیتونی. من خودم افسردگی داشتم و رفتم دنبال درمانش چون حس میکردم همش از اونجا دارم ضربه میخورم.

نقل قول: یه سوال دیگه هم دارم که چه طور میشه شخصی پیام داد چون تازه اومدم و بلد نیستم ????

باید بری توی پروفایل هر شخصی که میخوای بهش پیام بدی و اونجا میتونی براش یادداشت بذاری

---

نقل قول: سلام بچه ها حالم از بدم بد تره  روزام خراب شد . 

تا حالا شده حالتون از خانوادتون به هم بخوره؟ من همون حس و دارم . عصبانیت  حس اینکه هیچ ارزشی ندارم  حس اینکه هیچ جایی تو این خونه ندارم و مثل خدمتکار فقط باید کار کنم و به بقیه سرویس بدم خودم نه حق ناراحت شدن نه حق ترسیدن نه حق اعتراض نه هیچی ندارم  هر کاری هم بکنم همینه  الانم از خودم متنفرم از عصبانیت و بی حوصلگیو هی با خودم حرف زدن به این رسیدم  نتونستم کنترل کنم هیچی همین خدافظ

ستاره جانم 
از همینجا شروع کن 
شاید باید کم کم احساسات و عصبانیت هات رو ببینی و ابرازشون کنی 
این کار خیلی کمک میکنه 
منم تقریبا همین مشکل رو داشتم 

و اینکه اره واقعا میشه آدم از خانواده ش حالش بهم بخوره! چه جورم!

خدافظی نکن با ما بابا
ما هواتو داریم 

من خدام سلطان خراب کردن های بی حدم
اصلا غم نخور
کم کم پیش میریم باهم دیگه

ینی ستاره ی چهارم من و نمیدید بهم ؟
یا اشتباه میکنم که فکر میکنم به ستاره چهارم رسیدم ؟

ویلو جان عزیزم. خیلی ممنون که انقدر بهم کمک میکنی. اره دقیقا فکر میکنم ما ادما اگه خودمون رو ابراز نکنیم حتی ممکنه از  نزدیک ترین افراد بهمون هم ضربه بخوریم.
خیلی دوستت دارم که انقدر وقت گذاشتی و برام نوشتی. من همیشه ناخودآگاه فکر میکنم اگه احساسات خودمو نشون بدم و خیلی رک و راست باشم طرف خودمو فراری میدم و گند میزنم به همه چی که اینم برمیگرده به کودکی  . 
ولی خب خوبه که اینجا همه همو داریم. من دقت کردم که من وقتی خیلی نیاز احساسی دارم و همه ناراحتم میکنن و یا نا امیدم میکنن خیلی این کارو انجام میدم.  مثل وسواس میمونه انگار مثل خوره میوفته به جونت که بیا با هم از احساسای بد فرار کنیم و بیخیال همشون و بعد میبینی که نه تنها تنها و بی کس و با احساسات نادیده گرفته شده ای بلکه حس میکنی از خدا دوری و بدبختی اینم میاد سراغت.
هیچی خلاصه اینکه بچه ها مرسی از خوش امد گوییتون و مهربونتون وقتی میام اینجا حس میکنم همه چی قراره درست شه.. نمیدنم چرا.. ولی عاشق این جمعمونم❤️^_^

اهم اهمممم
سلاممممم
ان‌شاءالله حالتون خوب باشه
اینجا کسی نیست؟ چقد سوت و کوره
ماه آخر تابستونه و معمولا استرس زاست چون همیشه واسه تابستون کلی برنامه میریزیم و فکر کردن به اینکه دو سوم تابستون گذشته و الان چند چندیم ممکنه نگران کننده باشه
من همین امشب تصمیم گرفتم یه ارزیابی از دوماهی که گذشت از تابستون داشته باشم و گفتم اینجا هم بنویسم که هم مجبور بشم انجامش بدم و هم شماهم اگه دوست داشتین بگین 
البته تاپیک برنامه‌ریزی هم هست که من چون عضو نبودم همینجا گفتم
دیگه اینکه خیلی هم چنان همون‌قدری که توی پست قبلیم نوشته بودم قر وقاطیم
_____________
ستاره جان کانون و کانونیا برای منم همیشه حس خوب داشتن و ماهم از شما و پست‌هات کلی حس خوب می‌گیریم  

سلام 

پاک هستم . 

کنترلِ نگاه و ذهنِ خوبی داشتم . کنترلِ خشم و نفسِ خوبی نداشتم . درگیرِ گناهانِ ریزِ روزمره هستم که بسیار فکرم و مشغول میکنند .
خواب های زیادی میبینم و دو بار دیدم که لغزش داشتم و بعد از بیداری فهمیدم که چنین اتفاقی نیوفتاده . 
داروهایی که مصرف میکنم سیستمِ بدنیم رو به هم ریختن و از نظر روحی بسیار حساس تر از قبل شدم اما سعی میکنم مدیریت کنم . 

باورم نمیشه که تابستون به ایستگاهِ پایانی رسید و به تیر و مرداد ماه فکر میکنم که چه دستاوردی داشتم . شاید خوب بودم ولی در کل درگیر بودم و اونطور که باید نتونستم پیشرفت داشته باشم . 


ارزیابی مرداد :

سلامت : دارو درمانی و شروع کردم و هرماه باید چکاپ بشم . 
خانواده : ضعیف تر از ماهِ قبل عمل کردم . 
روابط اجتماعی : خوب بود ولی میتونست بهتر باشه . برخی روابطم و قطع کردم و برخی روابط و شروع کردم . از نظر اجتماعی خوب بودم . 
رشد فردی : منفی 
کسب و کار : بهترین عملکرد و داشتم .
معنویات : ماهِ محرم فرصتی شد تا به معنویات توجه کنم . 
پاکی : خوب بود .

اهداف شهریور : باشگاه - اتمامِ دوره - مطالعه ی منظم - پس انداز