سلام دخترا امیدوارم حالتون خوب باشه
امروز؟ راستش زیاد روز خوبی نبود...
و پاکی هم خراب شد
حس میکنم همه داره سخت تر میشه
ازشون متنفرم با تموم وجودم
من دارم خودمو جمع میکنم و اونا دوباره منو خراب میکنن
هرچی ساختم داره نابود میشه و فکر میکنن فقط اونان که دارن آسیب میبینن
قول میدم یه روز از این جهنم خلاص میشم و هیچوقت بهش برنمیگردم بمیرمم بر نمیگردم هیچوقت
بیخیالش
ناامید؟ نیستم اصلا نیستم
ناحله/20 مرداد/ شروع روزهای خوب
سلام به همگی
ناحله جان من داشتم متن صفحه پیشتو کپی می کردم بگم آفرین که سعی کردی درکشون کنی ولی اومدم این صفحه متوجه نشدم چی شد یهو، مبهم نوشتی: «
حس میکنم همه داره سخت تر میشه» ؟؟
عارفه/۲۶ تیر/تا آخر امشب ۲۵ روز خوب
سلام. فکر میکنم تازه دوساعته که اینجارو پیدا کردم اصلا نمیدونم میتونم اینجا بنویسم یا نه. ولی نمیدونم اگه تایید بشه میخواستم بگم که حرفاتون خوندم حداقل دو صفحه آخرش و خیلی حال و هوای خوبی بود میدونین اینکه کسیو پیدا کنم که اونم با این مشکل دست و پنجه نرم می کنه. میخوام فردا اولین روز پاکی م باشه و تا میتونم پاک بمونم ولی ازتون کمک میخوام.
من همیشه تا پونزده شونزده یا ته تهش هیفده روز میتونم ولی بعدش همه چی به هم میریزه. انگار اعتقادم کم میشه انگار این کار برام بی دلیل میشه هی وسوسه میاد سراغم که حالا یه بار چیه مگه اونقدرم ضرر نداره.
یا این فکر میاد سراغم که تو توی روندی و مدت زیادی این عادت و داشتی و حالا میخوای یهو ترکش کنی حالا یه بار این کارو بکنی که بعد این همه روز چیزی نمیشه و... خلاصه که تو این قسمت کلا گیرپاژ میکنم و شپلق با کله میخورم زمین. میخواستم بدونم شما ها که خیلیاتون از این مرحله گذشتین چه طور تونستین؟؟؟??
یه سوال دیگه هم دارم که چه طور میشه شخصی پیام داد چون تازه اومدم و بلد نیستم ????
نقل قول: ناحله جان من داشتم متن صفحه پیشتو کپی می کردم بگم آفرین که سعی کردی درکشون کنی ولی اومدم این صفحه متوجه نشدم چی شد یهو، مبهم نوشتی: «حس میکنم همه داره سخت تر میشه» ؟؟
اوهوم
راستش سعیمو کردم ولی همه چی داره بدتر و سختتر میشه
قضیه ای که هست در ظاهر هیچ ربطی به من نداره ولی تنها کسی که این وسط داره آسیب میبینه منم
نمیخوام زیاد درباره اش صحبت کنم
ولی اینکه میبینم همه دارن به خودشون فکر میکنن و سعی نمیکنن با بقیه کنار بیان اعصابمو خورد میکنه
کاملا درک میکنم که اونام آسیب دیدن میفهمم
ولی چرا نمیخوان تغییر بدن چیزی رو؟
اینو نمیفهمم
و تاوانشو من دارم میدم
جدا فکر کردن حتی درباره اش اعصابمو خورد میکنه
Mobinaaa/نه مرداد/12روز خوب
سلام
پاک هستم .
کنترلِ نگاه و ذهنِ خوبی نداشتم .
متاسفانه یک هفته ای میشه نمیتونم نگاه و ذهنم و مدیریت کنم .
(1402 مرداد 20، 22:02)Setareh نوشته است: [ -> ]سلام. فکر میکنم تازه دوساعته که اینجارو پیدا کردم اصلا نمیدونم میتونم اینجا بنویسم یا نه. ولی نمیدونم اگه تایید بشه میخواستم بگم که حرفاتون خوندم حداقل دو صفحه آخرش و خیلی حال و هوای خوبی بود میدونین اینکه کسیو پیدا کنم که اونم با این مشکل دست و پنجه نرم می کنه. میخوام فردا اولین روز پاکی م باشه و تا میتونم پاک بمونم ولی ازتون کمک میخوام.
من همیشه تا پونزده شونزده یا ته تهش هیفده روز میتونم ولی بعدش همه چی به هم میریزه. انگار اعتقادم کم میشه انگار این کار برام بی دلیل میشه هی وسوسه میاد سراغم که حالا یه بار چیه مگه اونقدرم ضرر نداره.
یا این فکر میاد سراغم که تو توی روندی و مدت زیادی این عادت و داشتی و حالا میخوای یهو ترکش کنی حالا یه بار این کارو بکنی که بعد این همه روز چیزی نمیشه و... خلاصه که تو این قسمت کلا گیرپاژ میکنم و شپلق با کله میخورم زمین. میخواستم بدونم شما ها که خیلیاتون از این مرحله گذشتین چه طور تونستین؟؟؟??
یه سوال دیگه هم دارم که چه طور میشه شخصی پیام داد چون تازه اومدم و بلد نیستم ????
خوش اومدی ستاره جان
یه روال هایی داره عضویت که برای کمک بهتر بهت هست. بهت گفته میشه، قدم به قدم انجام بده حتماً.
برای همه سوالاتت اینجا جواب هست. نه ما، از سال ها پیش آدم ها اومدن و جای تو بودن، تجربه کسب کردن، نوشتن و یه روزیم آروم رفتن.
شاید جواب سوال اولت توی تجربه ده روز تا یک ماهه باشه.
اینجا کلیک کن.
سلام خواهریا خوبید ؟
(1402 مرداد 21، 21:21).پارادوکس. نوشته است: [ -> ]سلام
پاک هستم .
کنترلِ نگاه و ذهنِ خوبی نداشتم .
متاسفانه یک هفته ای میشه نمیتونم نگاه و ذهنم و مدیریت کنم .
چرا عزیزم ؟ دوست داری درباره اش بگی یا نه ؟
ناحله جان
من راستش با خانواده ام اینطوریم
سرکوب و تحقیر میکنن و منم بیش از حد درک و تحمل یه جوراییی این درک زیادم بد عادت میکنه اطرافیانمو
ببخشید که راهکار ندارم
فقط ابراز همدردی بود
(1402 مرداد 20، 22:02)Setareh نوشته است: [ -> ]سلام. فکر میکنم تازه دوساعته که اینجارو پیدا کردم اصلا نمیدونم میتونم اینجا بنویسم یا نه. ولی نمیدونم اگه تایید بشه میخواستم بگم که حرفاتون خوندم حداقل دو صفحه آخرش و خیلی حال و هوای خوبی بود میدونین اینکه کسیو پیدا کنم که اونم با این مشکل دست و پنجه نرم می کنه. میخوام فردا اولین روز پاکی م باشه و تا میتونم پاک بمونم ولی ازتون کمک میخوام.
من همیشه تا پونزده شونزده یا ته تهش هیفده روز میتونم ولی بعدش همه چی به هم میریزه. انگار اعتقادم کم میشه انگار این کار برام بی دلیل میشه هی وسوسه میاد سراغم که حالا یه بار چیه مگه اونقدرم ضرر نداره.
یا این فکر میاد سراغم که تو توی روندی و مدت زیادی این عادت و داشتی و حالا میخوای یهو ترکش کنی حالا یه بار این کارو بکنی که بعد این همه روز چیزی نمیشه و... خلاصه که تو این قسمت کلا گیرپاژ میکنم و شپلق با کله میخورم زمین. میخواستم بدونم شما ها که خیلیاتون از این مرحله گذشتین چه طور تونستین؟؟؟??
یه سوال دیگه هم دارم که چه طور میشه شخصی پیام داد چون تازه اومدم و بلد نیستم ????
خوش اومدی خواهر قشنگم
به کسی بخوای پیام بدی باید تو پروفایلش یادداشت بذاری
این فکرا سراغ همه مون میاد
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
خدا رو شکر پاک هستم .
کنترلِ نگاهِ خوبی داشتم اما از نظرِ ذهنی هنوز هم درگیرِ چالش هایی هستم و نمیتونم به درستی مدیریت کنم .
امشب شکرِ خدا بعد از مدت ها حالم خوب هست و میخوام کمی برای مجازی وقت بذارم . پست های اخیر رو نخوندم .
متاسفانه موضوعاتی پیش اومده که از نظرِ احساساتی واردِ یک دوره ی سختی شدم و بسیار تلاش میکنم تا به حال و هوای سابقم برگردم .
هیچکدوم از برنامه هام اجرا نشد . نتونستم درس بخونم و دوره هام و شروع کنم . امتحاناتم شروع شدن و من نمیتونم به درستی تمرکز کنم .
امروز یک کلاسِ زبانِ خارجی ثبت نام کردم . نمیدونم که چطور پیش خواهد رفت ولی خوشبین هستم که بتونم اندکی از این حس و حالِ رکود جدا بشم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم .
متاسفانه نظمِ خوابم به هم ریخته ، به سختی میخوابم و سخت تر بیدار میشم . تقریبا یک در میان قرصِ خواب مصرف میکنم و کم کم دارم وابسته میشم و خودم به این اشتباهم آگاه هستم .
این روزها فقط کار میکنم ، میخوابم ، گاهی فیلم میبینم و مطالعه میکنم . اصلا از خودم راضی نیستم و زمانی رو هم پیدا نمیکنم برنامه ریزی کنم . شاید هم فرار میکنم . در هرصورت روزهای خوبی رو نمیگذرونم .
نقل قول: چرا عزیزم ؟ دوست داری درباره اش بگی یا نه ؟
آسمان جان متشکرم به خاطر پرسشت .
خودم حس میکنم بیشتر به دلیلِ راحتیِ دیگران هست و من هم مشابه اطرافیانم دارم عمل میکنم . از طرفی هم از نظرِ احساساتی درگیر هستم و این هم به خودی خود باعث میشه نتونم روی ذهنم کنترل داشته باشم .
خودم میدونم دلیلم موجه نیست
چند روز پیش یک عزیزی که موقعیتِ خوبی داشت و از نظر ظاهر بسیار آراسته بود وسطِ جمع 20 نفره بلند شد و نمازش و همونجا خوند . تنها کسی که بلند شد نمازش و خوند و پای اعتقادش مونده بود اون عزیز بود و من بسیار بهش غبطه خوردم .
مشکل خودم هستم . اعتقاداتم ضعیف هست و جدی نمیگیرم . شاید ساده به نظر بیاد ولی خودم رو محدود نمیکنم .
(1402 مرداد 15، 17:52)ویلو نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها
یه سوال راجب مسابقه محرم دارم که روم نمیشه اونجا بپرسم.
من توی چارتا کار مثبتم نماز رو گذاشتم
ولی روزایی که نمیتونم نماز بخونمو جیکار کنم؟ امتیازشو نمیگیرم ینی؟؟
ویلو جان من جوابی برای این سوال ندارم
ولی با پستی که به جایگزینی تلاوت قرآن اشاره کرده موافقم
ساناز جان من هم زیاد سوارِ اتوبوس نمیشم ولی تقریبا تمامِ مواقعی که با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد میکنم با هدست به موسیقی یا پادکست گوش میدم ، یا هم دفترم همراهمه برنامه هام و مینویسم .
نقل قول: ولی اینکه میبینم همه دارن به خودشون فکر میکنن و سعی نمیکنن با بقیه کنار بیان اعصابمو خورد میکنه
با گذرِ زمان رفته رفته میفهمی که واقعا به خاطر مسائلی که به تو مربوط نیست آسیب جسمی و روحی میبینی . چقدر خوبه که زودتر به این مسئله پی بردی . به نظرم میتونی در برخی زمینه ها رویکرد اخلاقیت و تغییر بدی و کمتر آسیب ببینی .
خیلی سخته اولویت همه خودشون باشند و اولویتِ تو خودت ولی به همراهِ بقیه .
منم به مبینا جان و ستاره جان خوشامد میگم ، به امیدِ خدا با تلاش و پشتکار پله های موفقیت و طی میکنید
نقل قول: یا این فکر میاد سراغم که تو توی روندی و مدت زیادی این عادت و داشتی و حالا میخوای یهو ترکش کنی حالا یه بار این کارو بکنی که بعد این همه روز چیزی نمیشه و... خلاصه که تو این قسمت کلا گیرپاژ میکنم و شپلق با کله میخورم زمین. میخواستم بدونم شما ها که خیلیاتون از این مرحله گذشتین چه طور تونستین؟؟؟??
ستاره جان من هم درگیرِ این سدِ ذهنی بودم و نمیتونستم بیشتر از 30 روز پاک بمونم . تنها ترفندی که به کار بردم و کمکم کرد اینه که روزهای پاکیم و به صورت فشرده شمارش نمیکنم . روی پاک موندن تمرکز نمیکنم بلکه بیشتر سعی میکنم در زمینه های دیگه مثل خواب ، کار ، درس و فعالیت های روزمره مثلِ ورزش و تغذیه منظم باشم و در آخر هرماه بررسی میکنم ببینم که پیشرفتی داشتم یا نه ؟
Mobinaaa/نه مرداد/13روز خوب
دارم روز های هوبی رو میگذرونم
از برزخ سردرد گمی دراومدم ... مه کم کم داره از زندگیم کم میشه
راهم داره شفاف میشه ...
اما بین یه دوراهی موندم ...
باتمام وجودم میسپرم به خدا خودش راهو نشونم میده ...
امروز یک ساعت گذاشتم برای اینستا گردی و دیدن کلیپ های خنده دار و بی معنی و گاها به دور از ادب
راضی نبودم از این موضوع
کارهای خونه رو به کارهای خودم ترجیح میدم و این منو به عقب میبره ....
اونطور که باید و شاید از طرح ها و ایده هام نمیگم یه جورایی خودمو پایین تر از اونی میبینم که نظر بدم
و این حالتم رو هم دوست ندارم
مورد بعدی اینکه شهوت یکم دتره اذیتم میکنه و علتشو نمیدونم ...
کنترل چشم و ذهن دارم و کلا هم مشغولم باکارای خونه ...
ورزش هم میکنم
دیگه نمیدونم
نقل قول: آسمان جان متشکرم به خاطر پرسشت .
خواهش قشنگم
نقل قول: خودم حس میکنم بیشتر به دلیلِ راحتیِ دیگران هست و من هم مشابه اطرافیانم دارم عمل میکنم . از طرفی هم از نظرِ
متوجه حرفت هستم متاسفانه تو سرایط شما قرار گرفتم و ریکشنم همین بوده ...شاید چون اعتقادم به راهم به اندازه کافی قوی نیست .... از خدا میخوام خودش کمکت کنه گلی شرایط سختیه
احساساتی درگیر هستم و این هم به خودی خود باعث میشه نتونم روی ذهنم کنترل داشته باشم .
یعنی ممکنه بهمون شیرینی بدی
روزای خوبم خراب شد
مبینا/۲۲مرداد/ ۱ روز خوب
زود نوشتم که امروزم خراب نشه