کانون

به حدی از دست مامانم دلخورم
که حاضرم برای اینکه فقط یکم حس عذاب وجدانش بیدار بشه
یه چاقو بردارم و جلوی روش خودمو تیکه تیکه کنم.....
آنقدر از دستش دلخورم که فقط خود خدا میدونه..... چطور دارم جلوی خودمو میگیرم خود زنی نکنم.... آنقدر خشم و نفرت و غصه و حس های منفی از دیشب دارِ درونم جمع میشه که به طرز وحشتناک سختی جلوی انفجارم رو گرفتم...

می‌خوام مثل شادن اعتراف کنم



من اعتراف میکنم مریضم
که تعادل روانی ندارم . . .
مریض جنسی هستم
و مریض روانی . ..
من اعتراف می‌کنم به شدت مودی و غیر قابل پیش بینی و سایکوپات میشم خیلی وقت ها


چ اعتراف می‌کنم به قدری خشم و کینه درونم ذخیره دارم .. که تحت تاثیر احساسات رفتار های مزخرف و ضد و نقیضی از خودم نشون میدم....



و از 10 مهر ماه پاک
21 روز

سلام  سلام  
بنت  الهدا  ۲ روز خوب  

شادی   جان  حق با تو من باید تکلیفمو روشن کنم  یا اینوری یا نوری به قول تتلو یا ... یا روسری   
ولی  خب  مدرسه ام  خیلی  تاثیر  داره ادمای اطرافت  خب تو مدرسمون  من تنها  دختری بودم  که به فکره ریاضیو شیمی و ... بودم  بقیه همه دنبال  بی فرندو  ....  و خب  خیلی  تنها  بودم و خیلی سخت گذشت  همون تنهایی  کشیدنا  و  تلاش برای  متفاوت بودن  باعث شده الان  ادم  خفنی بشم   و با ادمای خفن  بگردم ولی خب بازم  هست  همون تلاش  کردنه  و ...  بگم  که ادمایی  مثلمن کم پیدا  میشن   و عمیقا احساس  تنهایی  میکنم   همیشه تنها همیشه همیشه  دیگ با تنهاییم  انس  گرفتم همین تنهایی  منو به طرف  تخیل  کشید و باعث  خ ا  شد   گاها  میگم  چرا من اینقد سخت گیرم  چرا  هر کسیو به عنوان  دوست انتخاب نمیکنم  از هر پسری خشم  نمیاد  اینو بگم کلن به پسرا  محل  نمیدم رو نمیدم همش دوست دارم ضایشون  کنم  میکشونم  سمت خودم بعد حالشونو میگیرم مسخرشون  میکنم   نمیدونم  چمه  واقعا  اصلا اینکه بگی  دختر احساساتی  باشم اصلا  نبودم  همیشه  منطقی  و اینکه بگی عاشق  شدن  خندم  میگیره  چون همیشه  من جایی بودم که برام سودی  داشته  باشه   همش  به فکره اهدافم   و رسیدن به پزشکی بودم  و  خیلیارو رد کردم  روشون ایراد گذاشتم که فقط با  تمرکز به سمت اهدافم  برم  بعد درون خودمم تو جنگم  همش  یکی میگ حانیه  اینجوری میکنی که  چی؟  چرا داری با زمین و زمان  کل ادما  میجنگی   ولی مطمئنم  به هدفم  برسم همه  اینا  فراموش  میشه  و  تمام  این  جنگا  تنهاییا  مسخره شدنا تموم  میشه  مطمئنم  

یاران  جان  درست من برعکس  توام  البته قبلنا  خیلی  بیشتر همش میگفتم  خدایا  چرا  خانواده  من اینشکلین  چرا همکلاسیام اینجورین  چرا من اینهمه  متفاوت دارم بزرگ  میشم  خب خانواده   من  خیلی مذهبین   و  حرس  میخوردم   
الان  که بزرگ تر شدم  یکم  شعورم  رفته  بالا  میگم  دم مامانم  گرم  که  مثلا نذاشت  اینکارو کنم  چون اون موقع  من عقلی  نداشتم  نمیفهمیدم چی  به ضررمه  چی درست   اینم بگم  که من با مامانم  کاملا  رفیق  بودم  و همه  چیو بهش  میگفتم  از ریز تا درشت  مامانمم  بهم  مشورت میداد  ولی چن وقته  اصلا  نمیتونم  دیگ باهاش  حرف بزنم  اصلا وقتشم  ندارم همش  سرم تو کتابه وقت کنم  میام  کانون  که  خ ا   تشدید  نشه  اونم  میاد  با من دعوا میکنه  میگ چرا باهام  حرف نمیزنی    الکی  دعوا راه میندازه  منم  اعثابم میریزه بهم  انتظار داره من مثل ۵  سالگیم بهش گزارش  روز بدم   میگ  اینهمه  عمرمو گذاستم جوونیم  ترو تربیت کردم  حالا  وقت نداری باهام حرف بزنی   موندم  چیکار کنم  منم که  تامیرم  باهاش  حرف میزنم  دعوامون میشه  چون مثل قبلنا حرف  گوش کن نیستم

سلام به امید خدا ۳روز پاک 
بچه ها وویس ها یا صدا های حاج اقا پناهیانو خیلی خوشم اومده .ممکنه هرکی قسمتی از حرفاشونو گوش کرد برامنم بفرسته واقعا خیلی قشنگن .
من از اون مسابقه که دانلود کردم وویسشونو هرروز دارم گوش میدم واقعیتش

نقل قول: یه چاقو بردارم و جلوی روش خودمو تیکه تیکه کنم.....

منم گاهی از این افکار سراغم میاد که دیگرانو دچار عذاب وجدان کنم
ولی تاالان درحد همون فکر باقی مونده

(1400 آبان 1، 15:31)^فاطمه^ نوشته است: [ -> ]سلام به امید خدا ۳روز پاک 
بچه ها وویس ها یا صدا های حاج اقا پناهیانو خیلی خوشم اومده .ممکنه هرکی قسمتی از حرفاشونو گوش کرد برامنم بفرسته واقعا خیلی قشنگن .
من از اون مسابقه که دانلود کردم وویسشونو هرروز دارم گوش میدم واقعیتش

سلام فاطمه بانو
این سایت استاد پناهیانه؛ میتونی کلیپ های صوتی و تصویری و سخنرانی هاشو گوش بدی ، بعضی وقتا پست عکس هم میزاره

(1400 آبان 1، 19:12)Queen نوشته است: [ -> ]

نقل قول: یه چاقو بردارم و جلوی روش خودمو تیکه تیکه کنم.....

منم گاهی از این افکار سراغم میاد که دیگرانو دچار عذاب وجدان کنم
ولی تاالان درحد همون فکر باقی مونده

منم این افکارو دارم
ولی نه در قبال خودم؛ در قبال بقیه



یه جایی خوندم از نظر رواشناسی فکر کشتن بقیه یا کشتن خودت تا یه جایی عادی و معمولیه؛ فقط نباید شدید بشه وگرن همه ادما این افکارو دارن و مشکل خاصی هم پیش نمیاد

دخترا امروز به ی چیزی پی بردم
موسیقی خیلی تمرکز آدم رو کم میکنه

من حدود دو ماه میشد که موسیقیو گذاشته بودم کنار؛ فقط وقتی بقیه گوش میدادن میشنیدم
ولی این هفته اخیر دوباره رفتم‌سراغش و الان دارم تفاوت هارو احساس میکنم  
(قابل ذکره که اکثرا رپ گوش میدادم یا میدم )


زمانی که موسیقی گوش نمیدادم شب ها با تمرکز بیشتری فکر میکردم و نتیجه میگرفتم؛ زمان درس خوندن با تمرکز بیشتری درس میخوندم 
ولی زمانی که حداقل ربع ساعت موسیقی پخش‌میشد تمام طول روز اون موسیقی توی ذهنم تکرار و تکرار میشد و در نهایت تمرکزم خیلییی پایین میومد 

و موسیقی عاشقانه هم ک حس بدی بهم میده
من روز تولد امام مهدی کادوی پاکی از خ.ا رو از امام زمانم گرفتم 
میخوام از روز تولد پیامبر هم بهره ببرم


شاید ترک موسیقی رو به طور جدی دنبال کردم 

(1399 خرداد 8، 22:00)زینبی نوشته است: [ -> ]

نقل قول: چی بگیم

از برنامه هایی که همیشه تو ذهنمون هست ولی تنبلی میکنیم برای انجامش
یا اینکه برو ی کیلو سبزی بگیر بیا غیبت کنیم

دخترا گردهمایی برگزار نکنیم؟ 
باید ب حامی بگم یا سرپرست؟ 

(1400 آبان 1، 15:06)سنــا نوشته است: [ -> ]

سلام دوستان

(ببخشید وسط حرفاتون پریدم)

همتون دعوتین اینجا 

ببینید شادی چه کرده براتون

بعدش بیاین اینجا و هرکس دوست داره بگه برنامه مورد نظر آبانش چیه و بعد تا آخر آبان برای کار مورد نظر اعلام وضعیت داشته باشید.

با تشکر

دخترا کوشین ؟؟ انتظار بیشتری داشتم ازتون
اون جاروی من کجاست ؟؟


چالش برنامه ریزی خودم :

شرکت تو چندتا کلاس پایه رو  چند وقتیه عقب میندازم یا خیلی کند انجامش میدم . این ماه میخوام ان شاء الله هر روز براش وقت بذارم . 


پس برنامم میشه: نگاه کردن ویدئوی  کلاس ها و تهیه جزوه و خلاصه نویسی و یادگیری مطالب 

امروز  چندتا ویدئو آموزشی دیدم که چطور بهتر جزوه بنویسم و چطور منظم و خوشگل و کاربردی تر بنویسم و چطور بهتر یاد بگیرم مطالب رو .
آماده ام از فردا صبح سحر شروع  کنم  ان شاء الله 

سلام  
 سوال  و چالش  !!

به نظرتون  با  خ  ا    ادم  از لحاظ عاطفی  هم   ارضا میشه؟  

اصلا  وابستگیه عاطفی یعنی چی؟  به نظرتون با تخیل  کسی ارضا میشه از لحاظ  عاطفی؟  

یه چیز عجیب تو خودم  
اونم  اینه  که   تا به حال تو رابطه  نبودم  اما  بارها تو ذهنم  فک میکنم از لحاظ عاطفی  شکستم  و نابود شدم   و  تا یه اهنگ  عاشقونه میشنوم  کلی روم تاثیر میذاره  شروع  میکنم  به خیالپردازی  اما چرا؟  دلیلشو هنوز نتونستم  پیدا کنم

(1400 آبان 1، 22:32)سنــا نوشته است: [ -> ]

(1400 آبان 1، 15:06)سنــا نوشته است: [ -> ]

سلام دوستان

(ببخشید وسط حرفاتون پریدم)

همتون دعوتین اینجا 

ببینید شادی چه کرده براتون

بعدش بیاین اینجا و هرکس دوست داره بگه برنامه مورد نظر آبانش چیه و بعد تا آخر آبان برای کار مورد نظر اعلام وضعیت داشته باشید.

با تشکر

دخترا کوشین ؟؟ انتظار بیشتری داشتم ازتون
اون جاروی من کجاست ؟؟


چالش برنامه ریزی خودم :

شرکت تو چندتا کلاس پایه رو  چند وقتیه عقب میندازم یا خیلی کند انجامش میدم . این ماه میخوام ان شاء الله هر روز براش وقت بذارم . 


پس برنامم میشه: نگاه کردن ویدئوی  کلاس ها و تهیه جزوه و خلاصه نویسی و یادگیری مطالب 

امروز  چندتا ویدئو آموزشی دیدم که چطور بهتر جزوه بنویسم و چطور منظم و خوشگل و کاربردی تر بنویسم و چطور بهتر یاد بگیرم مطالب رو .
آماده ام از فردا صبح سحر شروع  کنم  ان شاء الله 

من دو صفحه از بولت ژورنالمو اختصاص دادم به همین کار
الان کارهای عقب موندم رو تکمیل کردم، اقدام ها رو که بنویسم عکس. میزارم

شادن
من می پذیرم بیمارم و انکار نمیکنم این موضوع رو ..بیماری من با چیزایی تشدید میشه ک شاید برای بعضی از ادما اصلا ایجاد حساسیت نکنه بنابراین من با صداقت شدید با خودم روبرو میشم و با پذیرش بیماریم عوامل تشدید کننده رو شناسایی و در مرحله بعد به خودم و شما دوستان بهبودیم قول میدم این حساسیت ها رو مراعات کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

لیست حساسیتهام: 

-آهنگ عاشقانه: گوش ندادم

- مطالب زناشویی: نخوندم و ندیدم.

-شنیدن صدای بعضی از اقایون: امروز همکارم ک شهر دیگه ایه تلفنی باهاش صحبت کردم برای پیگیری ی کار. چون رو صدای آقایون حساسم یه لحظه بیماریم فعال شد که مشارکتش کردم با راهنمام و برای اون همکارم از خدا طلب خیر کردم و از خدا خواستم ب من کمک کنه بتونم در مسیر هوشیاری بمونم و بیماریم اختیار زندگیمو در دست نگیره.

-فیلمای سانسور نشده حاوی صحنه های عاطفی: ندیدم

-ول چرخیدن تو اینستا: نچرخیدم 

-دیدن پیجای زوجای جوون که از عاشقانه هاشون میذارن: ندیدم
-شب بیداری زیاد : نداشتم بیهوش میشم اخرشب 

-ارتباط با آیدا دوستم: صحبت نکردم ولی اخرامشب بهش پیام میدم یه احوالی میپرسم ازش

-حرف زدن طولانی با جنس مخالف (حتی دانشجوهایی ک برای مشاوره پیام میدن) خصوصا اخرشب ینی ساعت ۱۱ شب ب بعد: نداشتم

-چک کردن پروفایل اسبق و ردگیریش تو شبکه های اجتماعی: پیگیری نکردم
-بحث‌کردن با خواهرم: خواهرم سفره   

-ترس از آینده و فکرکردن درباره آینده و گذشته و حسرت خوردن:خداروشکر نداشتم

- تخیلات عاشقانه و حرف زدن با خودم: امروز کنترلم به نسبت بهتر از دیروز بود

-برنامه ننوشتن ینی معلوم نباشه قراره فردا چیکار کنم: نوشتم و درصد بالاییشو انجام دادم

- ص ح هم حتی د: ): داشتم و یه روز خیلی دردناک بود برام اشک ریختم هق هق گریه کردم ولی با خودم تکرار کردم شادن کار درست بعدی چیه ک باید انجام بدی؟ و با همممممه دردش اون کار درست رو انجام دادم 
.
 با لطف خدا یه روز پاک دیگه رو سپری کردم

سلام
عید همگی خییلییی مبارک  
ان‌شاءالله به حق این شب و روز مبارک پاکیامون همیشگی بشه 

هیچ=) /25مهر/6روز خوب

نقل قول: شاید ترک موسیقی رو به طور جدی دنبال کردم  

شادی جان 
تصمیم عالی‌ای گرفتی
امیدوارم موفق باشی❤

سلام سلام

عیدتون خیلی خیلی مبارک