کانون

(1401 فروردين 25، 18:23)آبی آسمانی نوشته است: [ -> ]

(1401 فروردين 24، 20:38)ایرانا نوشته است: [ -> ]سلام دختراا

ایرانا، 24 فروردین، 0 روز خوب

این روزا فکر میکنم ، خیلی ریلکس شدم
در حدی ک میگم خب شده دیگه

نه ک قبح نداشته باشه
اما کاملا برام پذیرفته اس ...

در حدی ک میگم 
با فکر کردن به عواقبش چی عوض میشه؟
فقط چند روزی از کارای دیگت هم میافتی، اگه یه کار مثبت در طول روز انجام میدادی همونم با این عذاب وجدان انجام نمیدی

حالا با این عذاب وجدان بجای یه کار اشتباه داری ۲ تا کار اشتباه انجام میدی..



خلاصه سخن فراوان است و عمل اندک‌..
‌شاید منم برسم روزی به یک رنگی...✌

1401/1/24

21:38

سلام به همه 

ایرانا جونم اتفاقا خوب میکنی که زیاد به عذاب وجدانت دامن نمیزنی ...
میدونی جان دل با این پستت یاد پارسال خودم میوفتم که عدد از یه حدی بالاتر نمیرفت ...
بعدشم هی خودمو سرزنش میکردم که کافر شدی و فلان و بهمان ...
اما بعد متوجه شدم که خیلی وقتا از سر علاقه انجامش نمیدم 
فقط یه حس تسکین داره برام ..
مخصوصا وقتی مضطربم ....
بحث اینهکه ریشه ی اصلیش رو پیدا کن .
وگرنه تو دختر خوب و معتقدی هستی ...
و مطمئنم به زودی به اون بالا بالا ها میرسی ...
حقیقتا خودپذیرشی بعد از شکستت رو دوست داشتم زیبا

:‌)
حرفت کاملا درسته...
دقیقا این نسبت دادن حرفایی ک باعث میشه تو خودتو بدتر ببینی...
کلکیه ک خ.ا و شیطان بعد از انجام، بهمون میزنن...

گناه بزرگِ خ.ا به کنار
اگه یه علت بخوان برای ترک خ.ا، عذاب وجدان بعدش، دردی ک یه ادم میتونه هضمش کنه برای ترک کافیه :‌) 
۱۰۰ برابر لذتی ک بهمون میده (که همونم خیلییی از اوقات نمیده) ، با غم و اندوه و شکستگی روحی از دماغمون درمیاره‌‌‌..


آسمان جانم :‌)
خودم فکر میکنم علت اصلیش تو بخش ناهوشیار ذهنمه...
یعنی وقتی وقایعی ک در طول روز برام افتاده رو مینویسم، و پشت سر هم پالسهایی بهم داده شده ک مثبت نبوده...
چه شنیدن یه خبر بد، چه مسائلی ک خودم درگیرشون هستم

بیشتر فکرم به چیزهای منفی و در نتیجهء کنترل نکردنشون به سمت خ.ا میره...

به قول خودت همون اضطرابه ...  
شایدم نتیجه فراموشی از یاد خداست‌‌... فراموشم میشه ک داره منو میبینه...

میدونی آسمان :‌)
هر چه قدرم ک حرف بزنی، اما به عمل نبندی ، اعتقاد و دونستن کشکه..
دونستن = با عمل کردن
من فقط در حد ۲ هفته اینا رو میدونستم در حد دوهفته علتام برام واضح و درونی بود ک بخوام جلوی وسوسه هام بیاستم...

دخترایی ک عدداتون انقدر خوشگله
شادی هانا
مشکات سارا
رعنا یآرا

و و همه دخترای قشنگ باران

مواظب باشین حس تنفرتون، از خ.ا رو از دست ندین، الان هر چههه قدر ک مقابلتون بیشتر و وسوسه هاتون کم شده
ممکنه اون تاثیرات منفی ک خ.ا رو تون گذاشته باشه هم کمتر تو ذهنتون مونده باشه


مواظب قشنگیاتون باشین ❤

اگه بتونیم نیروی عذاب وجدانو برای بررسی کارای اشتباهمون به کار بگیریم
و خودپذیرشی رو برای امید به اینده و اصلاح خودمون

از بند خ.ا 
از بند نفس رها میشیم :‌)✌


آسمان عزیزم ممنونم از حرفای انرژی مثبتت گل بانو
حالم خیلی بهتره الان :‌)
ثابت قدم باشی دلبر✌❤

ایرانای عزیزم از تنبیه گفته بودی
هوم چیو خیلی دوست داری که داشته باشی؟
همونو حروم کن بر خودت

من عااااااااااشق میوه جاتم میام بو میکنم میذارم جلو خودم نمیخورم

نقل قول: ایرانای عزیزم از تنبیه گفته بودی
هوم چیو خیلی دوست داری که داشته باشی؟
همونو حروم کن بر خودت

من عااااااااااشق میوه جاتم میام بو میکنم میذارم جلو خودم نمیخورم 

فک کنم گوشی :/
فعلا ک روزه ایم خوراکی جواب نمیده
میمونه خواب و گوشی

خیلی تنبیه سنگینه ! . .
یکم رحم و عطوفت

برکینگ جانم، بو ک کردی، بده دست بغلی نوش جان کنه
تو ک داری خودتو جریمه میکنی حداقل میوه بیچاره اسراف نشه ، دیگه قابل خوردن نباشه
یه نفر هم دلی از عزا در بیاره

دارم فکر میکنم خوشبحاله اعضای خانوادته
تند تند میوه پوست میکنی بهشون میدی
میشه بیایی همسایه ما بشی ؟

نقل قول: فعلا ک روزه ایم خوراکی جواب نمیده

داداشم روزه نمیگیره میدم به اون یعنی الان یادم اومد الان امروز وای به حالم اگر کاری کنم یه راست میرم این کارو میکنم خخ
شبشم میتونم این کارو بکنم اون موقع دیوونه میشم دیگه 

نقل قول: تو ک داری خودتو جریمه میکنی حداقل میوه بیچاره اسراف نشه ، دیگه قابل خوردن نباشه 

نه میدم بقیه بخورن حروم نمیکنم این وصله ها به ما نمیچسبه خخ
اقا تابستون کمپوت درست کردم اونو بدم کل وجودم اذیت میشه اخه خیلی زحمت کشیدم خودم نخورم اذیت میشم
حالا الان چون کنکور دارم دست و بالم برا تنبیه ها باز نیست 
یه فایل هست بعدا میدم فعلا نمیدونم کجاست یه لیست تنبیه هست 
یه سریا میگفتن چیزای تلخ بخورین
یا اگر نگاه بد کردین قرص نعناع ته مهاش که میخورید تنده خب بزنید به چشمتون خخ
من پیشنهاد اینو داده بودم گزنه بزنی به دستت دیگه این دست فک نکنم کاری کنه هیچ کل بدنت کاری نمیکنه
البته خودم جرئتش رو ندارم خخ
ولی خب کنکورم بدم چون وقتم ازاد تره تفریحاتم بیشترن و محروم کردن هام بیشتر دیگه اگر خطایی کنم

ایرانا ایرانا ایرانا
چقدر تو، منی
اون روزایی که از ترس شکست چندین ساعت تو کانون بودم و توانایی کنترل خودم رو نداشتم . . .


برای من یک چیزی واضحه..
اینکه تو آهو ی چند سال پیش کانونی . . .

ساناز ( رعنا) یادته؟؟؟؟؟
وقتایی که به صد می رسیدی؟؟؟ ولی من هنوز توی ده روز گیر بودم؟؟

یادته چقدر راجع به گناه و دین و اینکه این کار حق الناس ِِو جلوی ظهور رو میگیره و اینا حرف میزدم . . . .


هیچکدام رو من تاثییر نداشت....
نه این حرفا... نه روزه ی ماه رمضان... نه نماز خواندن و قرآن خوندن اون موقعم....
میدونید چرااااااااااااا ؟؟؟؟
چون از ته قلبم نبود... من فکر میکردم از ته قلبمه... ولی از ته قلبم نبود... اینا همش توهمات خودم بود . . .



می‌دونید بچها من بابام چندین سال بود که سر کار نمیرفتن....
اوایل خیلی وضعمون خوب بودا.... توپ بود... تا نوجوانی ام کلی مسافرت خارجی و اینا رفتم و کلی خرج کردم و مارک پوشیدم...
اما از سال 94 یهو تورم اینطوری شد و ما ورشکست کردیم و اینا..
اوضاع ریخت بهم....
و خ.ا من همون وقتا شروع شد..... شهریور 1394


از بعد از اون قضیه من هیچوقت آرامش نداشتم.. همیشه تو استرس بودم.....
رفتم دانشگاه.. استرس داشتم...
انصراف دادم... استرس داشتم....
کنکور دادم دو سال .. استرس داشتم.....
با وجود رتبه ی قابل قبولم ، قبول نشدم... استرس داشتم...
چه سال بدی بود 99.... کلا با مغز خورده بودم زمین....
منو آتریسا (یاقوت) باهم کنکور دادیم
حال روحی بدی داشتم..... به زمین و زمان فحش میدادم....
معتاد شده بودم وحشتناک به این کار.....
فقط برای اینکه چند ثانیه .. مشکلاتم یادم بره.....
تورم هی بیشتر می‌شد... اوضاع خونه بهم می‌ریخت....
یادمه برای جام جهانی گیر داده بودم بریم روسیه ( جام جهانی قبلی)
بابام نداشت که ببرتمون... چقدر غصه خوردم و بهم ریختم..

کلا آرامش زندگیم از 94ِ نکبت از بین رفته بود....

همش میخواستم خود کشی کنم .... سال 99 بدترین سال زندگیم بود........ تو خواب بیدار بودم.... چند ماه خودم رو تو اتاق حبس کرده بودم.... مامانم شبا یواشکی میومد نفس کشیدن رو چک می‌کرد که ایست قلبی نکرده باشم....
فکر میکردم زندگیم نابوده.....

1400 همه چیز عوض شد . . .
بابام بعد از سالها رفتن سر کار....( اوضاع مالی مون پیشرفت کرد : نقطه مقابل 94)
حال روحی همه خانواده بهتر شد....
منم بهتر شدم.....
خیلی بهتر.......
منی که از عالم و آدم و دوست و رفیق بریده بودم.. دوباره تو جمعای اکیپی میرفتم....
اوایل ناخود آگاه 20 روزه میشد فاصله خ.ا نکردنام....
بعد شد یک ماهه.... بعد چهل روزه.....
دیگه کمه کمه شده بود ... مثلاً ماهی یکی دوبار....
و همه‌ی. اینا از وقتی شروع شد که میزان استرس کم شد...

در واقع آرامش زندگیم چند درجه ی کوچیک بهتر شد... ولی تاثییراتش روی من لااقل خیلی زیاد بود....


نه اینکه سراغ خ.ا نرفته باشما....
اتفاقاً رفتم ولی احساس نیاز نکردم...
ولی دلم نخواستش.... متوجه میشید؟؟؟
یعنی چشمم خیلی چیزا دید..... ولی هیچکدوم و خ.ا نکشید...
نمی‌دونم چقدر دیگه می‌تونم پاک بمونم....
ولی من براش تلاش زیادی نکردم

اینا همه تاثییراتش شرایط بوده....
تا جاییکه می‌تونید استرس رو از خودتونه دور کنید.....
هرچه آرامش روانتون بیشتر باشه.. احساس نیازتون به این مسئله کمتره....

قبلاً تر... زمانیکه خیلی درگیر بودم .. همش میگفتم اگر ازدواج کنم واقعاً تمایلی به برقراری رابطه با همسرم ندارم و خ.ا رو ترجیح میدم.... یعنی خود رابطه رو بهش علاقه ای نداشتم.... ولی الآن این طور نیستم.....


اصلاً خ.ا مغز آدم رو منحل می‌کنه... مخصوصاً زیادش.....
ولی از یک ماه چهل روز کهخ بگذره یکم آدم مغزش درست میشه...‌ف ‌‌‌
خیلی وقت بود این‌جا حرف نزده بودم.....
موفق باشید....
نماز روزه هاتون قبول باشه
منو یادتونه نره تو دعاهای خیرتون



ایرانا مراقبت کن.... مراقبت کن.....
حیف از این همه افکار نابِ توعه که پوکیده بشه




یآرا
از 21 دی ماه 1400
94 روز بدون خ.ا

(1401 فروردين 26، 9:48)یآرا نوشته است: [ -> ]ایرانا ایرانا ایرانا
چقدر تو، منی
اون روزایی که از ترس شکست چندین ساعت تو کانون بودم و توانایی کنترل خودم رو نداشتم . . .


برای من یک چیزی واضحه..
اینکه تو آهو ی چند سال پیش کانونی . . .

ساناز ( رعنا) یادته؟؟؟؟؟
وقتایی که به صد می رسیدی؟؟؟ ولی من هنوز توی ده روز گیر بودم؟؟

یادته چقدر راجع به گناه و دین و اینکه این کار حق الناس ِِو جلوی ظهور رو میگیره و اینا حرف میزدم . . . .


هیچکدام رو من تاثییر نداشت....
نه این حرفا... نه روزه ی ماه رمضان... نه نماز خواندن و قرآن خوندن اون موقعم....
میدونید چرااااااااااااا ؟؟؟؟
چون از ته قلبم نبود... من فکر میکردم از ته قلبمه... ولی از ته قلبم نبود... اینا همش توهمات خودم بود . . .



می‌دونید بچها من بابام چندین سال بود که سر کار نمیرفتن....
اوایل خیلی وضعمون خوب بودا.... توپ بود... تا نوجوانی ام کلی مسافرت خارجی و اینا رفتم و کلی خرج کردم و مارک پوشیدم...
اما از سال 94 یهو تورم اینطوری شد و ما ورشکست کردیم و اینا..
اوضاع ریخت بهم....
و خ.ا من همون وقتا شروع شد..... شهریور 1394


از بعد از اون قضیه من هیچوقت آرامش نداشتم.. همیشه تو استرس بودم.....
رفتم دانشگاه.. استرس داشتم...
انصراف دادم... استرس داشتم....
کنکور دادم دو سال .. استرس داشتم.....
با وجود رتبه ی قابل قبولم ، قبول نشدم... استرس داشتم...
چه سال بدی بود 99.... کلا با مغز خورده بودم زمین....
منو آتریسا (یاقوت) باهم کنکور دادیم
حال روحی بدی داشتم..... به زمین و زمان فحش میدادم....
معتاد شده بودم وحشتناک به این کار.....
فقط برای اینکه چند ثانیه .. مشکلاتم یادم بره.....
تورم هی بیشتر می‌شد... اوضاع خونه بهم می‌ریخت....
یادمه برای جام جهانی گیر داده بودم بریم روسیه ( جام جهانی قبلی)
بابام نداشت که ببرتمون... چقدر غصه خوردم و بهم ریختم..

کلا آرامش زندگیم از 94ِ نکبت از بین رفته بود....

همش میخواستم خود کشی کنم .... سال 99 بدترین سال زندگیم بود........ تو خواب بیدار بودم.... چند ماه خودم رو تو اتاق حبس کرده بودم.... مامانم شبا یواشکی میومد نفس کشیدن رو چک می‌کرد که ایست قلبی نکرده باشم....
فکر میکردم زندگیم نابوده.....

1400 همه چیز عوض شد . . .
بابام بعد از سالها رفتن سر کار....( اوضاع مالی مون پیشرفت کرد : نقطه مقابل 94)
حال روحی همه خانواده بهتر شد....
منم بهتر شدم.....
خیلی بهتر.......
منی که از عالم و آدم و دوست و رفیق بریده بودم.. دوباره تو جمعای اکیپی میرفتم....
اوایل ناخود آگاه 20 روزه میشد فاصله خ.ا نکردنام....
بعد شد یک ماهه.... بعد چهل روزه.....
دیگه کمه کمه شده بود ... مثلاً ماهی یکی دوبار....
و همه‌ی. اینا از وقتی شروع شد که میزان استرس کم شد...

در واقع آرامش زندگیم چند درجه ی کوچیک بهتر شد... ولی تاثییراتش روی من لااقل خیلی زیاد بود....


نه اینکه سراغ خ.ا نرفته باشما....
اتفاقاً رفتم ولی احساس نیاز نکردم...
ولی دلم نخواستش.... متوجه میشید؟؟؟
یعنی چشمم خیلی چیزا دید..... ولی هیچکدوم و خ.ا نکشید...
نمی‌دونم چقدر دیگه می‌تونم پاک بمونم....
ولی من براش تلاش زیادی نکردم

اینا همه تاثییراتش شرایط بوده....
تا جاییکه می‌تونید استرس رو از خودتونه دور کنید.....
هرچه آرامش روانتون بیشتر باشه.. احساس نیازتون به این مسئله کمتره....

قبلاً تر... زمانیکه خیلی درگیر بودم .. همش میگفتم اگر ازدواج کنم واقعاً تمایلی به برقراری رابطه با همسرم ندارم و خ.ا رو ترجیح میدم.... یعنی خود رابطه رو بهش علاقه ای نداشتم.... ولی الآن این طور نیستم.....


اصلاً خ.ا مغز آدم رو منحل می‌کنه... مخصوصاً زیادش.....
ولی از یک ماه چهل روز کهخ بگذره یکم آدم مغزش درست میشه...‌ف ‌‌‌
خیلی وقت بود این‌جا حرف نزده بودم.....
موفق باشید....
نماز روزه هاتون قبول باشه
منو یادتونه نره تو دعاهای خیرتون



ایرانا مراقبت کن.... مراقبت کن.....
حیف از این همه افکار نابِ توعه که پوکیده بشه




یآرا
از 21 دی ماه 1400
94 روز بدون خ.ا

ابجی جان دقیقا استرس حفره اصلی خودمه 
استرس روزای از دست رفته خیلی خیلی خیلی تو تلاش مبارزه ام

نمیدونم چی میشه
ولی اگر من همین پاکی رو ادامه بدم یعنی جدی میتونه تاثیر منفیش تا 75 روز دیگه تموم بشه و کنکور خوبی رو بگذرونم؟

دخترااا نتونستم پیاماتونو کامل بخونم. اومدم بگم خیلی استرس دارم این چند روز و لطفاااا برای من دعا کنید این چند روز رو هم به خوبی طی کنم

سلام دخترا
اینجا چقدر کویر شده
در چه حالین؟ اوضاع رو به راهه؟ 




زنگ آخر مدرسه بارون شروع شد و بعد از مدرسه یکم با دوستم توی باران قدم زدیم و توی چمنای خیس نشستیم؛ الان حس می‌کنم سرما خوردم

(1401 فروردين 26، 13:10)Roza_r نوشته است: [ -> ]دخترااا نتونستم پیاماتونو کامل بخونم. اومدم بگم خیلی استرس دارم این چند روز و لطفاااا برای من دعا کنید این چند روز رو هم به خوبی طی کنم

سلام رزا جونم،
حتما❤️



شادی جونی چه خبرا؟
چمن خیس؟؟
خود چمن هم خوب نیست چه برسه به خیسش 

سلاام دخترا

حالتون چه طوره؟


یآرا جونم ممنونم از همدلیات :‌) 
مرسی ک اومدی ، دلتنگ حرف زدنات بودم :‌)❤
ان شاءالله هر سااااالتتت بهتر از سال قبل بشه، تو قرن جدید
بلا نبینی دلبر


°•
بعد از همه حرفایی ک بهم گفتین، نشستم فکر کردم و دیدم ک تو این مدت با مطالبی ک از محیطم دریافت کردم...
عملکردم به جای بهتر شدن داره بدتر میشه

در حدی ک دیشب خواب می دیدم چند تا بچه رو دارن میزنن و من رفتم اعتراض کردم تو حق نداریی این بچه ها رو بزنی..
 واقعیت داره رو خوابهامم تاثیر میزاره..


به این نتیجه رسیدم ک فعلا کاری از دستم بر نمیاد..
مگر اینکه در جای مناسب بخوام کمک کنم... یا مطالبی رو نشر بدم..


یا اینکه چند تا کار دیگه باید برای خودم تنظیم کنم ک ذهنم سمت افکار ناراحت کننده نره :‌)

ببینم چه میشه اگر تاثیر گزار بود میام به شما ها هم میگم، چه کردم
این ترم ک باید همینجوری پیش بریم...

• مشکات جانم
مرسی از راهکارت :‌)
ان شاءاللههههه منم هستم :‌)

• رزا جانم حاجت روا باشی عزیزم
مراقب خودت باش


• شادی با تمام بخشایی ک گفتی موافق بودم جز با نشستن رو چمن خیس
اینجا هم از دیروز بارون میاد خداروشکر ❤




• ایرانا ،،،،،، 27 فروردین ،،،،،،،،، اولین روز خوب
به امید روزی ک پاکی بشه سبک زندگیمون

چمن خیس چشه؟ 

تولد امام حسن پیش پیش مبارکا 


  امروز خیلی روز عجیبی بود. از صبح تو پست دوییدم تا بالاخره جلوی بسته پستی که قرار بود برگشت بخوره را گرفتم. البته خدا و صلواتای مامان کمک کرد
این روزا خیلی به شکست فکر میکنم   روزای سختیه.
یادمه اقای امیرعلی تو استوا یه نکته قشنگ گفتن. فکر کردن به گناه، گناه میاره 
فقط نباید بهش فکر کنم. ولی به چی فکر کنم؟
کاری که میخواستم انجام بدم نشد و بسی ناراحتم. از یکی دو نفر پرسیدم گفتن میشه ولی نشد.
دلم میخواد یکی باشه سوالامو ازش بپرسم جوابشو  بعد باشه 

مجبوری تلگرام را نصب کردم البته بدون فیلتر شکن. ولی خب بالاخره خودش عامل شکست برام. 
تو یه گروه عضو شدم . میخوام از اینا هم بپرسم شاید بلد باشن. 


پاکم. سعی میکنم محکم ادامه بدم. به قول آقا مجید هر کاری میخواهیم انجام بدیم فقط این کار را انجام ندیم.
هم این کار را انجام نمیدم هم راه های نزدیک شدن بهش را

بسی از شکست میترسم. 
شکرگذاری  را دوباره شروع کردم. بسی کیف میده امتحان کنین 
از ترس اینکه جای بدی نرم. هر روز قبل خواب با برنامه رضوان میرم امام رضا
  سر امام رضا و خدا و پیامبر درد گرفت از بس حرف زدم
  آینده هر چی میخواد بشه. دیگه نمیخوام اشتباه کنم. 
کانون هم باید بیام. که اگر نیام همه حرفا یادم میره 
تامام 

التماس دعا. بسی مراقب خودتون باشین 

نقل قول: یادمه اقای امیرعلی تو استوا یه نکته قشنگ گفتن. فکر کردن به گناه، گناه میاره 

چند روز پیش یه رمان میخوندم راجب به ی پسر بود ک ب خ‌ا مبتلا شده بود. ایرانی بود و اسمش "پلنگ زخمی" بود. پیشنهاد میشه بخونینش
دقیقا می‌گفت:

وسوسه شبیه سگ است. اگر بهش بی محلی کنی کاری با تو ندارد. اما اگر بهش بد نگاه کنی یا سنگ پرتاب کنی، پارس می‌کند و می‌افتد دنبالت آن وقت تا پاچه از را نگیرد ول کن نیست.

همانقدر ک فکر کردن ب انجامش مضره، فکر نکردن ب انجامش هم مضره. باید اهمیت ندیم.