هوراااااا
اقا ارمان و خانوم مونا هم امدن
اقا ارمان یه ارسال تو درد دل گذاشته بودن
دل منو ریش کردن
اقا رامان بیاید عروسی
شما هم رزرو سالون رو به عهده بگیرید اوکی؟
هر کی هم خواست شلوغ کنه ( منظورم مرد مجاهد نیست ها ) با شمشیر نصفش کنید
میگماااااگه این قضیه زن گرفتم بابابزرگ نبود واقعا ماها میخواستیم راجع ب چی حرف بزنیم کلا!!!!
یه صفحه درمیون این قضیه داره آپدیت میشه
....
خدا خیرش بده....بنده خدا ازدواجشم واسمون سوژه س
.....
میتوانم جون از این شکلکا یه چندتا درهمشو بذار....شاید سوژه عوض شداااااا....بلاخره اینجا خواهان زیاده.....
کی من دعوا دارم؟
من با کی دعوا دارم؟
شما گفتید اون سکه ها چی شد که حالا به من میگید دعوا دارم؟
این چه وضعیه؟
شما شدید مجلس گردون؟
چیه به من میگید سنگین باشم که خودتون ببرینو بدوزین؟
چی؟ پری برای من بگیرید؟
از همدان؟
ددم وای!
هر چی اشتیاق برا ازدواج داشتم پرید!
من کی دعوا کردم؟
اصلا دیگه نمی تونم تحمل کنم
واقعا که!
همین الان میرم.
پ.ن: شوخی کردما! وقت کانون اومدنم تموم شد، تازه 6 دقیقه هم اضافی.
میتوانم خانم، کیمیا خانم و ... سایر داغدیده های محترم،
از همتون حلالیت میطلبم
اگه اسم و رسم شوخی رو به جا نیوردم
اهلی این تاپیک نیستم!
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
التماس دعا
چی بذارم فدات ؟
امشب این موضوع رو داشته باشید
بقیه ش رو برای فردا می ذارم
خوبه ؟
تو پ خ موضوع بدید
در ضمن برای نشستن سر صندلی داغ به اقا هادی پ خ بدید
سلام
آقا دیگه چ کنم..
منم میرم قند ساییدن رو ب عهده میگیرم..
حالا دوماد کجا هست؟!؟!؟
یاعلی.
نقل قول: ددم وای!
وااااااااای فک کن
این جا ک همه ترکن! رو کنید خوب
ددم چخ ده
دیر شد باید برم
الان میان می گن چرا تو هنوز بیداری
جان من ارسال بذارید ها
ببینم چ می کنید
مرسی از حضورتون
اما در جریانش نبودید انگار مرد مجاهد ؟
عروس مال شهر پریونه
پیرم نمی شه
چون پریه دیگه
خواستیم برای شما هم یه دختر از شهر پریون خواستگاری کنیم
باشه
همون یه دونه برای اقای رند خواستگاری می کنیم
یا علی
(1391 مهر 3، 22:03)می توانم نوشته است: [ -> ]چی بذارم فدات ؟
میتوانم خانوم رو حرف بزرگتر حرف نزن:smiley-yell:
چند تا از این پریا بزار شاید یکیش چسم داداش آرمان گرفت
عروسیشونو با بیگ ددی یکی میگیریم کم خرج دربیاد
دیر رسیدم مثل اینکه همه وظایف خوبو تقسیم کردین.
حالا درسته بابابزرگمون هم بازی حضرت نوح بوده ولی مهم اینکه دلش جوونه.
باید یه عروسی براش بگیریم که جیگرش حال بیاد.
تهیه میوه و شیرنی هم با من
اگه کار دیگه ای هم باشه در خدمتیم
منم شرمنده...
این دوربینم یه کم سنگینه!منم که کلا ضعیفم....
بیش از این کاری ازم بر نمیاد...
حالا عکسای عروسی رو واستون میذارم.....;))
هه...چه عکسایی دارمااااااا.....یه انتقام گیری اساسی در راهه.....
راستی.. میتوانم .. دیرت نشه؟!؟
و
تقسیم کار خوب بود.. مشارکت هم بالا..
اما تاریخ عقد کی هست!؟؟1
بابا این داماد کوووووووووووووووووو؟!!؟؟!؟
(1391 مهر 3، 22:07)شاهین 70 نوشته است: [ -> ]میتوانم خانوم رو حرف بزرگتر حرف نزن:smiley-yell:
چند تا از این پریا بزار شاید یکیش چسم داداش آرمان گرفت
اولا کی گفته من بزرگترم!!!!
بعدم اینکه مطمئنید الان دارین راجع ب آقا ارمان صوبت میکنین
....
خدا از دلتون بشنوه
اره دیر شد
شب به خیر
یا علی
داماد رو پیدا کردید
سلام ما رم برسونید
مامان سها ببخشید ک دیر دارم می رم بخوابم
بقیه ها زود بیاید بقیه مسئولیت ها رو به عده بگیرید
من تازه میخوام برم شام بخورم که...تو داری میری بخوابی؟!!!!!
واه!!!!
چه کارا!!!!
خدا ب دور!;))
سلام
داستان چیه ؟
دلتون یه عروسی واقعی میخوااااااااااااااااااااااااااااااد ؟؟؟؟
هااااااااااااااااان ؟
......
یا حق
همه بچه ها اومدن انجمن شبانه روزی. پایین صفحه چقدر شلوغ شده
راستی ما رسم داریم داماد حتما باید ساق دوش داشته باشه.
من ساق دوش بابابزرگ