نه... با آرمین السلطنه شروع کنیم
به وجدان هم احترام بذارین... وجدان یک سرپرست نیست، یک ملت است
کتابخونه هم که حاجت به بیان نیس... قلب تپنده ی کانونه
حالا که بحث داغه، رندم بن کنیم، بخندیم
من سواد ندارم
خودتون که بلدین طبق اعتقادات قبیله ی مایا ( مایو نباشه حالا
) باید در چنین روزی از سال 95 یه رند نامی یه خونی بریزه
خودتون بیاین پیش قدم بشین تا پروفایل مرگتون نکردم
یک
دو
سه رو که گفتین جناب الخان اومد
من و کتاب های ارشدم دوست صمبمی هم هستیم
دلم میخواهد برم تو یک امامزاده در شهرستان مثلا شمال خادم بشم و از زندگی لذت ببرم
(1395 آذر 2، 21:42)آقای ضربتی نوشته است: [ -> ]من و کتاب های ارشدم دوست صمبمی هم هستیم
دلم میخواهد برم تو یک امامزاده در شهرستان مثلا شمال خادم بشم و از زندگی لذت ببرم
خب داداش این کار خوبیای خودشو داره بدی های خودشم داره
بدیش اینه که نذری کم اومد باید از ده هزار نفر کتک بخوری
(1395 آذر 2، 21:52)رند نوشته است: [ -> ]خب داداش این کار خوبیای خودشو داره بدی های خودشم داره
بدیش اینه که نذری کم اومد باید از ده هزار نفر کتک بخوری
اولین چیزی که چشم تیز یه اصفهانی میبینه
(1395 آذر 2، 21:54)روزبه نوشته است: [ -> ] (1395 آذر 2، 21:52)رند نوشته است: [ -> ]خب داداش این کار خوبیای خودشو داره بدی های خودشم داره
بدیش اینه که نذری کم اومد باید از ده هزار نفر کتک بخوری
اولین چیزی که چشم تیز یه اصفهانی میبینه
نه خوشم اومد
یادم باشه اومدی اصفهان یه بار مجانی ببرمت پل خواجو رو ببینی
چیه نگاه می کنی
اگه فک کردی بلیط اتوبوسا من میدم کور خوندی
شنبه ای داشتیم خانوادگی می رفتیم امامزاده عینعلی و زینعلی در پونک تهران .
یک جا مجبور شدیم آدرس بپرسیم یه پسر بود اصفهانی بود اشتباهی آدرس بهمون داد رفتیم تو بن بست .
چرا بعضی از اصفهانی ها اینجوری.هستند
(1395 آذر 2، 22:21)آقای ضربتی نوشته است: [ -> ]شنبه ای داشتیم خانوادگی می رفتیم امامزاده عینعلی و زینعلی در پونک تهران .
یک جا مجبور شدیم آدرس بپرسیم یه پسر بود اصفهانی بود اشتباهی آدرس بهمون داد رفتیم تو بن بست .
چرا بعضی از اصفهانی ها اینجوری.هستند
وقتی ازاین بعضی اصفهانی ها آدرس رو می پرسید ، اگر کاملا در خلاف جهت حرکت کنید ، احتمالا به مقصد می رسید.
یک بار می خواستیم توی اصفهان آدرس پیدا کنیم بعد از کلی پرس و جو رسیدیم به همان مکان اولی که توش بودیم.
(1395 آذر 2، 22:21)آقای ضربتی نوشته است: [ -> ]شنبه ای داشتیم خانوادگی می رفتیم امامزاده عینعلی و زینعلی در پونک تهران .
یک جا مجبور شدیم آدرس بپرسیم یه پسر بود اصفهانی بود اشتباهی آدرس بهمون داد رفتیم تو بن بست .
چرا بعضی از اصفهانی ها اینجوری.هستند
خب اخوی بر اعصابت مثلث باش تا توضیح بدم
اولا
تو شهر خودتون وایسادین از یه اصفهانی آدرس پرسیدین؟
یعنی پرچم در حد منچستر بالاست
الان حال کردم
بعد شما نپرسیدین از خودتون اون غریبه خودش از کجا بلده
دوما
خدا رحم کرد بن بست بود .
آدم خوبی بوده معمولا آخر آدرس باید به اندونزی ختم بشه
سوما
خب شاید شما درست متوجه توضیحاتش نشدی
میگفتی سه بار برات بگه
خب شما لهجه داری اون بنده خدا چه گناهی کرده
چهارما
خب مثال میزنم براتون
دیدین یه موقعی تو تابستون چشمت به بستنی فروشی میوفته میری دوتا بهستنی میزنی کیف می کنی
خب شاید اصلا یه نفر حال نکنه با بستنی
خب یه نفر هم آدرس اشتباه هم که میده حال می کنه خب چیکار مردم داری؟
کیفشو میبره متوجهی؟
اگه قانع نشدی بگو بازم توضیح بدم
از خلاف آمد عادت، با رند موافقم
(1395 آذر 2، 22:44)روزبه نوشته است: [ -> ]از خلاف آمد عادت، با رند موافقم
خواهش می کنم
من متعلق به مردم و کانونم
من وامدار کانونم
من اگه الان میبینین که به قله های افتخار و سر بلندی رسیدم
خودم رسیدم
به هیچ کسی هم تکیه نبوده
یادم باشه بیام این قسط وام کانون عقب افتاده بدم حالا بابا بزرگ از ضامنم کم می کنه