سلام
اومدم اینجا پستای مهتابو خوندم اصن اینطوری شدم
مهتاب جوناصن نمیخوام بگم کیو انتخاب کن و چیکار کن و اصلا قصد جسارت ندارم ولی اینو واسه کل مراحل زندگیت میگم
عزیزم هیچ وقت دمدمی مزاج نباش و البته دهن بین.......
با حرف آقا هادی هم موافقم
قبلنم بهت گفتم به اون آقایی ک دوسش داری فکر نکن و به این خواستگاره هم عقلانی فکر کن
اصن به اینکه 3سااه داره میره و میاد فکر نکن
به این فکر کن ک یه عمر میخوای باهاش زندگی کنی
با یه جلسه صحبت کردن ک آدم نمیتونه بگه فهمیده و خوبه
تو جلسه های بعدی ببین چقدر حرفاش با حرفای قبلش همانگه و مطابقت داره
یا اینکه چقدر عوض شده
خلاصه اینکه به قول روانشناسا
انتخاب عاقلانه ،زندگی عاشقانه
داشته باش
موفق باشی
آقا سلام
خیلی جالبه این بحث ازدواج پیش اومده تو شبانه روزی
خلاصه که ما هم سخت باهاش مواجح هستیم این روزا !
نمیشه یه حرفایی رو زد ولی خیلی سخت شده ... یه طور غیر قابل پیش بینی شده همه چی !
از یه طرف سر کله یکی پیدا شده :smiley-yell:
از یه طرف معلوم نیست مادر محترم ـشون کلا فازش چیه
خلاصه که فردا قراره خواهرام و مادرم برن عملیات ویژه رو انجام بدن و اگر اوکی بود بریم
خلاصه که اگر دیدید آنلاین نشدم بدونیند اوکی نشده یه بلایی سرم اومده
(1392 تير 14، 23:15)lucky boy نوشته است: [ -> ] (1392 تير 14، 20:55)Hadi نوشته است: [ -> ]اون اقا پسرم شاید فهمیده که ازدواج شما سر نمی گیره به خاطر مخالفت خانواده هاتون. وگرنه اون جوری رفتار نمی کرد.
پسرا در حالت کلی بی نهایت نامردن مگه اینکه خلاف ثابت بشه!!!
اصلا هم اینطور نیس ... خلافش منم :smiley-yell: هرچی بیشتر میگذره بیشتر زندگیم تحت تاثیر وجودش قرار میگیره فقط بخاطر اینکه شرایط اولیه ازدواج رو ندارم فعلا محکوم به صبرم ... اگه ازدواج کنه میمرم نمیدونم واقعا اگه اینطور شه چیکار میکنم ... ولی میخوای قبول کن میخوای قبول نکن با اینکه نیستش ولی من دارم باهاش زندگی میکنم با یادش ... شاید هیچ وقت ندونه یا نبینه ولی من باهاش حرف میزنم براش مینویسم هر روز براش دعا میکنم صلوات واسه آرامشش موفقیتش سلامتیش مرتب میگم ... آره داداش من ، من با یادش زنده ام بخاطر اون خودمو حفط کردم از خیلی چیزا ... همیشه تو دلم خواهد ماند
نه لاکی لوک جان . من منظورم یه چیز دیگست
تو همین دختر خانومی که میگی رو دوست داری، اگه بهت بگه داره میره جراجی کنه محلش نمی دی؟! خوب یه زنگی چیزی میزی! در هر صورت ادم نگران میشه دیگه! من میگم شاید این پسرم می دونه محالفت خانواده هاشون هست بی خیال شده. و کلا بهتره که بدون در نظر گرفتن اون اقاه برای ادامه زندگیشون تصیمیم بگیرن.
در مورد جمله ی دوم
کلا بهتره بگم جامعه ی اطراف ما بی نهایت نامرده مگه اینکه خلافش ثابت بشه
دخترام کم ندارن زیاد از پسرا.
یکی از دوستای دختر خواهرم، شش تا دوست پسر داره همزمان
:21: چه جوری منج می کنه این همه ادم رو سواله برام :21:
اکثریت جامعه ی ما نامردن!!
شاید دیده سیاهی باشه ولی فکر نمی کنم زیاد دور باشه از واقعیت های موجود در جامعه
آقا میگن این حمید علیمی تو سرویه شهید شده !!
(1392 تير 14، 23:29)سـُـها ^‿^ نوشته است: [ -> ]سلام
اين صبر شما ب چ درد اون ميخوره؟
اون دختره!!
انتخاب خيلي دست خودش نيست.. اعتمادش ب شما خدشه دار ميشه..
حساسه!
برين جلو تو روخدا..
ب روح خودتون و اون دختر ضربه هاي وحشتناك نزنين.. اگه دوستتون داره با توكل ب خدا برين اقدام كنين...
نگين محكوم ب صبرين....
ياعلي.
سلام ... نه اون از حال و روز من خبر نداره اصلا
قبلا در ارتباط بودیم ... ولی یه چند ماهی میشه دیگه همه چیرو تموم کردیم و هیچ خبری از هم نداریم ولی اون شکر خدا الان روحیش خوبه دورادور از اطرافیان از حالش میپرسم
منم به همون دلیل که الکی نمیخواستم بهش قول ازدواج بدم چون واقعا نمیدونستم چه اتفاقی در آینده میوفته خوانواده ها میزارن نمیزارن... گفتم همه چیرو تموم کنیم که خدایه نکرده اگه به هر دلیلی نشد آسیبی بهش وارد نشه ، همه چیرو تموم کردم که انتخاب کنه که آزاد باشه که ضربه نخوره ...
اولاش واسم خیلی سخت بود و حتما واسه اونم سخت بوده خیلی سخت تر از من ... خدارو صد هزار مرتبه شکر که الان دوباره به وضعیت قبلش برگشته و روحیش خوب شده ... ولی من هر روز که میگذره واسم سخت تره هر روز که این روزگار میچرخه من بیشتر و بیشتر نبودش رو حس میکنم
نه اینکه کاری نکرده باشما چندین و چند بار با پدر مادرم صحبت کردم در این ضمینه ولی ... نتیجه نداشته
آخه من وقتی نمی تونم خودمو کنترل کنم که خ.ا نکنم اصلا میتونم یه زندگی رو کنترل کنم !
زندگی خرج داره منم میخوام واسش همه کاری کنم ... با دست خالی برم بگم چی باید یه کاری درآمدی داشته باشم یا نه !
توی خانوادمون اکثرا دکترا دارن یعنی چنتاشون فقط فوق لیسانس دارن ... این جو باعث شده که پدر مادرم همچین توقعی داشته باشن .... سربازی هم که نرفتم میشه 6 سال دیگه حداقلش
فعلا که راضی شدن با ارشد ببینیم خدا چی میخواد ...
ولی من داغونم روحیم داغونه...
هادی ناامید کردی همه رو :smiley-yell:
نقل قول: یه پسرم که تا دانشگاهش تموم بشه، دو سالم که خدمت مقدس! سربازی، میشه 25 سال. تازه شروع زندگی. خوش شانس باشه کار گیرش بیاد سریع! خوب کسی که باباش هم اون پول اولیه رو نداشته باشه چند سالم باید کار کنه و چیزی نخوره تازه!! فرض کنیم خونه باباش باشه کار کنه و فقط جمع کنه. یه دو سالی هم باید کار کنه دیگه نه؟ تازه با این تورم تا اون موقع پولی هم که جمع کرده دیگه فقط میشه همون پول حلقه ی عروس :دی تازه اگه دختر قانعی باشه. وگرنه که هیچی دیگه
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است
دقیقا همینه
البته الان خیلی ها عروسی نمیگیرن
من دوستم عکاس اتلیه بود
اینقد عروسی کم شده اومد بیرون گفت اصن مشتری نداریم !
به نظرم عروسی خوبه ولی نه عروسی گرون !
من خودم اگر یه روز قسمت شد
دوست دارم یه چیزی باشه در حد ـه 2 ساعت ملت بیان میره شیرینی بخورن برن
والا آخه چرا ایقندر بریز بپاش آخرشم حرف میزنن میگن فقط 6 نوع غذا داشت
اعتبار من کو ؟