(1397 مهر 20، 23:09)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]نقل قول: امشو شوشه لیپک ری هیرونه
دوستان یکی به من بگه معنی این بیت چیه؟
از قرار اینطوریه:
امشو شوشه لي پك ليلي لونه؟!!!
نخير!
صحيحش اين است:
امشو (امشب)
شوشه(شبشه)
ليپك(عقربه قطب نما، قطب نما)
ري ( روي)
هيرونه( هيرون در گويش جنوبي معادل شمال و مقابل كهباد بمعناي جنوب است)
يعني امشب شبشه و دارم ميرم به سمت شمال
حالا چرا؟!
شاعر در مصرع بعدي دليلش را مي گويد: يارم برازجونه!
و ميدانيم كه برازجان در موقعيت شمال بوشهر قرار دارد!
پ ن:
چقدر جالب بود این مصراع!
شاعر چه عمق و دقت نظری داشته
(1397 مهر 21، 0:10)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]چقدر جالب بود این مصراع!
شاعر چه عمق و دقت نظری داشته
آره انصافا
شعر سنگینه ... ما که شعر های سبک رو پلی نمیکنیم .
درسته کمی به سبک جلف خونده شده ولی خیلی پر محتواست
بخصوص اونجایی که میگه :
رفته بودم بازار تو رو دیدم چقدر تو نازی ؛ گردن لیمویی ؛ مثل هلویی ؛ سینه اناری
خب اگه ادم دقت نظر داشته باشه با توجه به مصرع دوم میتونه متوجه بشه که منظور شاعر از بازار همون بازار میوه و تره بار بوده.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــتت
ــــــــــــــــــــــــــتتت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه من واقعا نمی دونستم [...] کجاست
از اینجایی که من هستم کیلومترها فاصله است
جالب بود آتریسا جان مرسی از توضیحاتت
(1397 مهر 20، 23:46)atrisa نوشته است: [ -> ] (1397 مهر 20، 23:09)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]نقل قول: امشو شوشه لیپک ری هیرونه
دوستان یکی به من بگه معنی این بیت چیه؟
از قرار اینطوریه:
امشو شوشه لي پك ليلي لونه؟!!!
نخير!
صحيحش اين است:
امشو (امشب)
شوشه(شبشه)
ليپك(عقربه قطب نما، قطب نما)
ري ( روي)
هيرونه( هيرون در گويش جنوبي معادل شمال و مقابل كهباد بمعناي جنوب است)
يعني امشب شبشه و دارم ميرم به سمت شمال
حالا چرا؟!
شاعر در مصرع بعدي دليلش را مي گويد: يارم برازجونه!
و ميدانيم كه برازجان در موقعيت شمال بوشهر قرار دارد!
عمرا فکر نمی کردم که همچین چیزی مد نظر شاعر باشه
ا واااااااااااااااااااااااااااااا
اعتبارهای من و کی دزدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اعتبارهااااااااام کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اعتبااااااااااااااااااااااااااااار هام پریدن چرا؟؟؟
پارساباد را با ذکر مثال توضیح دهید.دو نمره
__________
اقای رامین چند ستل پیش این مسئله ی نونوایی وجود داشت ک...ساعت 4صبح اینا میرفتی نوبه میگرفتی بعد میومدی میخوابیدی 5میرفتی با دعوا و اینا 200تا نون میگرفتی میومدی..تازه خوبشم این بود هروروز برا اینکه بیشتر نون بگیری ی بار تو میرفتی ی بار یکی دیگه جمعا سه تا اینا نوبه میگرفتی
تو کوچه ی ما ی نونوایی بود نون کل خاندان ما رو تامین میکرد..هرشب مهمون داشتیم تا صبح نونشو بگیره..
_____
تاحالا انقدر عمیق در مورد پارساباد بحث نکرده بودم
_________
ی خاطره ای از این ترک بودن بگم..
من 5سال گذشته رو تو اردبیل بودم و چند سال بچگی هم نبریز بودم..ی سال هست ک برگشتم شهر خودم..این شهر ها لهجه های متفاوتی دارن..منکه رفته بودم اردبیل مدرسه روزهای اول لهجه م معلوم میشد اونا ی رو خیلی استفاده میکنن..بعد یکی تو زنگ ورزش ب شهرم و لهجه م توهین کرد منم خیلی لحظه ای پریدم و گردنش و گرفتم بزنمش ک دبیر اومد و گفت فلانی ی نیم زنگ دور حیاط و بدو ک آروم شی
چقدر ک پیش اومده ب لهجه ی من خندیدن یا من خندیدم بهشون...دقت کنید تبریزی ها آخر هر کلمه (دا) میارن..بناب و خوی و اینا کلا بعضی کلمه هاشون متفاوته..پارساباد هم (گ) رو غلیظ میگن..
مشکلیه خودش
_______
چه جالب بود
خوشمان آمد
ولی من اگه از گشنگی هم بمیرم عمرا ساعت 4 برم نونوایی
باور کنید گرسنگی کشیدن آسون تره
سلاااااااااام
انشاالله بعد از اذان ی خبر خوب به همه میدم