اوووه اوووه...X_X
آقا ما بی خبر بودیم...
خو ی ندایی میدادی...
می توانم خیلی ذوق کردم پست گذاشته خوب....
شوهرش کوووووو.../
خودم برم پیداش کنم...
پلیز مرا عفو نمایید...
من به شغلم در اینجا نیازمندمممم...
خرج این 6 تا بچه رو چطور بدم:13:(
ببینید چیکا کردید بامن!!!دچار بحران شخصیت شدم!!)
بله اقا مهدی
جیمه ی نازی خانوم هیچ هما رها رو بگوووووووووووووووو
:d
:x
نازی
التماس نکن
وگرنه جفت گوشاتو می برم میذارم کف دستت خین بیاد
مخلصیم نازی خانوم
شوخی کردیم
اخه این بی معرفت ...
عیب نداره همه همین طورین
خدایا زودتر این رفقای ما رو بی معرفت کن
مخصوصا .....
:d
می توانــــــــــــــــــــــــم
من بی گوش شم رو دستتون می مونمـــــــــــا
بعد دعات برآورده نمیـــــــــــشه....
ایشالا به زودی بی معرفت شدن خودتو ببینیـــــــــم
:x
گفتم انشالله ... یاد اقای رهایی 59 افتادم
کم پیدا بود اما دیگه خیلی کم پیدا تر هم شدن
انشالله خبر بی معرفت شدنشونو همین روزای عزیز بیارن
بحث بی معرفتی شد سر دسته بی معرفتا سر و کلش پیدا شد
.
.
.
.
.
.
.
.
خودمو عرض میکنم
سرم درد میکرد
دلم
پاهام
دستام
لوزالمعدم
اثنی عشرم
همشون درد میکردن
میگفتم خدایا یعنی چم شده!
.
.
.
.
.
الان اومدم کانون کامل خوب شدم!
نگو کانونه خونم اومده پایین
(1392 تير 18، 23:39)ترلان نوشته است: [ -> ]
اندر حکایت بعضیا 2 دقیقه مانده به اذان صبح در ماه مبارک رمضـــــان
:21::21:
توو این چند وقته ی ماه رمضون بار ها شاهد این صحنه بودم
هر وقت این پست ترلان خانوم یادم میفته خندم میگیره
خیلی باحال میخوره
خوب دقت کنید
نه جون من یه کم بیشتر دقت کنید
به چشاش خوب دقت کنید
داره ساعتو نگاه میکنه ببینه وقت اذان شده یا نه
بهههههههههههههههههههه سلام حسيننننننننننننننننننننننن، ( به سبك الون خانوم)
كوجا بيدي نبيدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(1392 تير 27، 17:36)mahdi نوشته است: [ -> ]بهههههههههههههههههههه سلام حسيننننننننننننننننننننننن، ( به سبك الون خانوم)
كوجا بيدي نبيدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهههههههههههههه سلام مهدیییییییییییییییییییی (به سبک ایشون
)
دادا یه چند روز اجرای برنامه "هفته عسل" داشتم
آره بچه ها درس حدس زدید
من حسین علیخانی داداش کوچیکه احسان علیخانی ام
میخواین براتون ثابت کنم؟
نگا کنید
احسان ح س ن داره
حسین ح س ن داره
پس در نتیجه ما برادریم
سلام
سلامی به گرمی دستان به دعا برداشته شده الانتون
سلامی به گرمی آش رشته تو سفرتون
سلامی به گرمی مرغ بریانی توی فرتون
سلامی به گرمی دیزی سنگی با پیاز و نان سنگک داغ
سلامی به گرمی چلو کباب بختیاری با ترشی لیته
سلامی به گرمی اون ژله سر سفره افطارتون(هههه ژله ک گرم نیس)
خلاصه سلام دیگه
(ستاد آب به دهن انداختن روزه داران عزیز)
همههه رفتن افطاررررر... التماس دعااا
سلام
اي بابا..
ي وقتا دلم ميخواد بخوابم.. بعد ك همه اتفاق ها تموم شد بيدارم كنن...
الان ازون وقتاس!
كاش ي جوري ميشد ميرفتيم دو ماه ديگه! يا يكي يواشكي ب من ميگفت ك تهش چي ميشه!
هـــــــــــــــــــــــــــــــــي...
يعني اين سريال ها اينقدر جذابن؟
يا همه ب صله ارحام پرداخته اند؟!؟
يا دعا و مناجات!؟؟
كاش دعامون كنن..هر كي هر جا هست..
ياعلي.
یه لحظه اومدم تو رنگا یه نمه عوض شده ؛ فکر کردم همه مدیر شدن
به قول رکسانا :
خعلی حس جالبیه همه مدیر شن و فقط من عادی بمونم
بعد 5000 نفر یه نفرو مدیریت میکنن
(1392 تير 27، 21:29)سـُـها ^‿^ نوشته است: [ -> ]كاش ي جوري ميشد ميرفتيم دو ماه ديگه! يا يكي يواشكي ب من ميگفت ك تهش چي ميشه!
يعني اين سريال ها اينقدر جذابن؟
آخرش با هم ازدواج میکنن
کلا فیلمای ایرانی تهش همینه
پ.ن : اعتراف میکنم فقط همین دو خط رو متوجه شدم ؛ البته اگه این دو تا خط به هم ربط داشته باشن ؛ وگرنه همینم متوجه نشدم
البته یه روایت دیگه هم تو ذهنم به وجود اومد اومد که خط بالایی منظورتون این بود که برین آینده تونو بفهمین ؛ اگه این باشه که دیگه من فعلا نمیتونم نظر بدم ؛ نظر خودمو در مورد سریال دادم دیگه ذهنم خسته شده
اگه روایت دوم صحیح باشه از بچه ها مشاوره بگیرید من دیگه ذهنم نمیکشه
كلا متوجه نشدين پس!
آقا پست من س بخش بود.. شما ي خط از بخش اول و ي خط از بخش دوم رو چسبوندين ب هم!!!
خو چ توقعي دارين از خودتون؟؟؟
نقل قول: ي وقتا دلم ميخواد بخوابم.. بعد ك همه اتفاق ها تموم شد بيدارم كنن...
الان ازون وقتاس!
كاش ي جوري ميشد ميرفتيم دو ماه ديگه! يا يكي يواشكي ب من ميگفت ك تهش چي ميشه!
الان از اون وقتايي هست ك دلم ميخواد هيچي رو نفهمم.. و فقط بدونم تهش چي ميشه!
ته اتفاقي ك توي زندگيم در جريان هست..
و
اون سوال هم استفهام انگاري بود!
چون دقيقا فيلم فارسي ان! اصلا داغون..
يا با هم ازدواج ميكنن.. يا اينقدر بدبختن آدم نميدونه بخنده يا گريه كنه.. يا شوت شوتانه و اصلا معلوم نيست چي ب چيه...
و
بخش سوم هم ك آرزو بود و طلب دعا..
ياعلي.
نه منظورتونو متوجه شدم ؛ یعنی نیمه متوجه بود الان یبار دیگه که خوندم متوجه شدم
آخه همیشه حرفاتونو سه چهار بار میخوندم تا بفهمم ؛ اینسری بار اول که خوندم فکر کردم فهمیدم ؛ پیش خودمم شک کردم که حتما مشکلی هست که بار اول فهمیدما !!!
زیاد جدی نگرفتم ؛ آخرش این شد
نقل قول: الان از اون وقتايي هست ك دلم ميخواد هيچي رو نفهمم .. و فقط بدونم تهش چي ميشه!
منم دقیقا از اون وقتاست که دوست دارم تا اطلاع ثانوی همه چیو تعطیل کنم و هیچی نفهمم
البته مشکل هیچی نفهمیدن من وقتی پستای شما رو میخونم ؛ خود به خود حل میشه ؛ دیگه در این باب مشکلی ندارم
ولی این چند وقته انقدر اتفاقات جور وا جور برام افتاده و انقدر حرف شنیدم که چند بار تا حالا خواستم شوت کنم زیر همه چی تموم شه بره ... کاش دو ماه دیگه میومد و اوضاع و احوال آروم میشد