(1400 تير 13، 19:21)karma نوشته است: [ -> ]نقل قول: عجب !!!!
بعله دیگه اینجوریاس
نقل قول: پ ن پ کارت صد آفرین با امضای مدیر کل میدیم ،جمع میکنین ده تا ک شد میشن هزارآفرین و جایزده میگیرین
اصلا دوست ندارم بدونم جایزش چی میتونه باشه
نقل قول: امشب مسابقه میذاریم
مسابقه چی هست؟ آواتار؟
شما چی میخواین؟
بگین من فکر میکنم اما قبول نمیکنم
----
میخوام مسابقه نقاشی بذارم .ب نظرم کم هنرمند نداریم
ولی با موضوع جدید .
عکاسی هم خوبه ،الان ک تابستونه سوژه زیاده برای آماتورها .
آواتار هم میتونیم داشته باشیم
نظر سنجی بذارم یا خودم شروع کنم؟
من نظرم رو آواتاره
ولی به نظرم نظر سنجی بزارید خوب میشه
نقل قول: شما چی میخواین؟
جایزه یا مسابقه؟
سلام
میخوایید جشن بگیرید؟!
ولی من اعتصاب غذا گرفتم
چند ماهه حقوقمو پرداخت نکردن، خودم موندم و سه تا بچه قد و نیم قد؛ یعنی چی؟!
این چه وضعشه؟
من تا وقتی که حقوقمو ندین غذا نمیخورم
قبلاً آرمین به دلار حقوقمو میداد اما حالا ریالشو هم نمیده
هعی؛ یه زمانی سرپرست دوتا گروه و پنج تا تاپیک بودم
ولی فرسوده شدیم رفت
حالا که اصرار میکنید، باشه یه کم کیک و شیرینی و نوشابه و یه کم از اون چلو کباب و ناخنکی به کم اون کوفته میزنم ولی همچنان به اعتصابم ادامه میدم
ولی جدای از شوخی این صحنه ها خیلی ترسناکه
یه لحظه این حس به آدم دست میده که یه در چوبی قدیمی رو باز میکنه و صدای حرکت لولا های در میاد و وارد یه جای تاریک میشه و یه هویی چند جفت چشم توی اون تاریکی باز میشه و دنبالش میکنن و.... انا لله و انا الیه راجعون
سلام
همیشه به این انجمن نگاه میندازم
نمیدونم چرا یهو ساکت میشم و نمیدونم چی بگم
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند
(1400 تير 14، 9:50)شازده کوچولو نوشته است: [ -> ]
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند
وقتی آقای شازده کوچولو مسیرتاپیک مشاعره رو با شبانه اشتباه میگیرند
گفتم شازده کوچولو یاد ی چیزی افتادم ، مهران مدیری ی مسابقه ای گذاشته سوال ادبیاتش خیلی زیاده ی سوالی پرسید که ترجمه شده ترین و خوانده شده ترین کتاب فرانسوی چیه ما همه چ و گفتیم ولی در کمال تعجب کتاب شازده کوچولو جواب بود . اونموقع یاد آقای شازده کوچولو افتادم .
و من پی بردم ب ی چیزی ، بعضی از دوستان تو ذهنم ی جوری موندن ک با ی چیزهایی یادشون میوفتم .
مثلا هرموقع دنت میبینم یاد آقای آرمین میوفتم.
هرموقع صندلی داغ میشه مهرخدا جانم.
هرموقع شعر و کتاب شازده کوچولو میبینم یاد آقای مدیر ارشد .
تاج من و یاد کویین میندازه .
دانشگاه شهید بهشتی من و یاد آقای تاج و اون سوتی ک داشتم.
املا و سوتی املایی اقای مجید 78.
پیتزاها و غذاهای شبانه روزی اقای اراده .
کوه آقا هادی .
سوسک میبینم همش میخوام فیلم بگیرم بفرستم زینبی ببینه بترسه
یاد رضوانه جانم بخیر باشه ، دلم براش تنگ شده
حالا عجالتا بیاین ی بستنی و معجون ب دعوت شادشاد ک امروز هوا گرمه فکر کنم
البته آقای مهدوی حساب نمیشن