(1399 فروردين 18، 18:25)majid78 نوشته است: [ -> ]منم به نوعی اینطورم ولی دیگه بلند نمیشم از سرجام فقط تغیر وضعیت میدم مثلا ممکنه یه جا نشسته باشم بعد ههمون جا یهو میگیرم میخوابم یا مثلا ممثل این بابابزرگای قدیم با یه دستم میوفتم روی یه بالشت بزرگ یک کیفی میده
کلا از جام بلند نمیشم زیاد
من دیپلمما معارف گرفتم
بعد خوب طبیعتا درسای عربیو دینی و این جور چیزا زیاد داشتیم و من از بس زده شده بودم از اینجور دروس یادمه دیگه سال سوم و چهارم مخصوصا سال چهارم یا کلاسارو غیبت میکردم یا سر کلاس ردیف اول میگرفتم میخوابیدم یادمه یه بار معلم اومد بالای سرم فک کرد کاملا خوابم یه نگاهی بهم کرد دید من ادم بشو نیستم ولم کرد رفت
البته یه بارم اولای سال بود سر کلاس جغرافی بود زنگ اولم بود
من همینطور هی چشمام می رفت رو هم داشت خوابم میبرد اخر سر معلم داشت درس میداد در حین درس دادن نمیدونم چطور شد اومدم بالا سرم با دو تا دستاش یه جوری بهم دو متر پریدم باالا
چجوری با صدا می خوابین
من خیلی سعی کردم ولی هیچ وقت سر کلاس خوابم نبرده
از بس معلمه صدا میده
(1399 فروردين 18، 19:00)123Sanaz123 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 18:25)majid78 نوشته است: [ -> ]منم به نوعی اینطورم ولی دیگه بلند نمیشم از سرجام فقط تغیر وضعیت میدم مثلا ممکنه یه جا نشسته باشم بعد ههمون جا یهو میگیرم میخوابم یا مثلا ممثل این بابابزرگای قدیم با یه دستم میوفتم روی یه بالشت بزرگ یک کیفی میده
کلا از جام بلند نمیشم زیاد
من دیپلمما معارف گرفتم
بعد خوب طبیعتا درسای عربیو دینی و این جور چیزا زیاد داشتیم و من از بس زده شده بودم از اینجور دروس یادمه دیگه سال سوم و چهارم مخصوصا سال چهارم یا کلاسارو غیبت میکردم یا سر کلاس ردیف اول میگرفتم میخوابیدم یادمه یه بار معلم اومد بالای سرم فک کرد کاملا خوابم یه نگاهی بهم کرد دید من ادم بشو نیستم ولم کرد رفت
البته یه بارم اولای سال بود سر کلاس جغرافی بود زنگ اولم بود
من همینطور هی چشمام می رفت رو هم داشت خوابم میبرد اخر سر معلم داشت درس میداد در حین درس دادن نمیدونم چطور شد اومدم بالا سرم با دو تا دستاش یه جوری بهم دو متر پریدم باالا
چجوری با صدا می خوابین
من خیلی سعی کردم ولی هیچ وقت سر کلاس خوابم نبرده
از بس معلمه صدا میده
از بس خسته میشدم از درسایی ک برام هیچ فایده ای ندارن اینطوری میشدم اصلا چشمام از هم باز نمیشد
(1399 فروردين 18، 19:25)majid78 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 19:00)123Sanaz123 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 18:25)majid78 نوشته است: [ -> ]منم به نوعی اینطورم ولی دیگه بلند نمیشم از سرجام فقط تغیر وضعیت میدم مثلا ممکنه یه جا نشسته باشم بعد ههمون جا یهو میگیرم میخوابم یا مثلا ممثل این بابابزرگای قدیم با یه دستم میوفتم روی یه بالشت بزرگ یک کیفی میده
کلا از جام بلند نمیشم زیاد
من دیپلمما معارف گرفتم
بعد خوب طبیعتا درسای عربیو دینی و این جور چیزا زیاد داشتیم و من از بس زده شده بودم از اینجور دروس یادمه دیگه سال سوم و چهارم مخصوصا سال چهارم یا کلاسارو غیبت میکردم یا سر کلاس ردیف اول میگرفتم میخوابیدم یادمه یه بار معلم اومد بالای سرم فک کرد کاملا خوابم یه نگاهی بهم کرد دید من ادم بشو نیستم ولم کرد رفت
البته یه بارم اولای سال بود سر کلاس جغرافی بود زنگ اولم بود
من همینطور هی چشمام می رفت رو هم داشت خوابم میبرد اخر سر معلم داشت درس میداد در حین درس دادن نمیدونم چطور شد اومدم بالا سرم با دو تا دستاش یه جوری بهم دو متر پریدم باالا
چجوری با صدا می خوابین
من خیلی سعی کردم ولی هیچ وقت سر کلاس خوابم نبرده
از بس معلمه صدا میده
از بس خسته میشدم از درسایی ک برام هیچ فایده ای ندارن اینطوری میشدم اصلا چشمام از هم باز نمیشد
بله
شما که همش خواب بودی
کی فهمیدی درسا به درد نمیخوره
(1399 فروردين 18، 19:38)123Sanaz123 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 19:35)majid78 نوشته است: [ -> ] ۲۴ ساعت که تو مدرسه نبودم درسا رو ناچارا باید تو خونه میخوندم ولی خوب مجبوووور بودم مجبوووور جزوه هارم از درس خونای کلاس اخر هر جلسه میگرفتم مینوشتم
خب باشه قبول
واقعا چ دوران مزخرفی بود اصلا از اون دورانم خوشم نمیاد
زندگی در اصل از دانشگاه شروع شد قبلشو دوست ندارم
(1399 فروردين 18، 19:41)majid78 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 19:38)123Sanaz123 نوشته است: [ -> ] (1399 فروردين 18، 19:35)majid78 نوشته است: [ -> ] ۲۴ ساعت که تو مدرسه نبودم درسا رو ناچارا باید تو خونه میخوندم ولی خوب مجبوووور بودم مجبوووور جزوه هارم از درس خونای کلاس اخر هر جلسه میگرفتم مینوشتم
خب باشه قبول
واقعا چ دوران مزخرفی بود اصلا از اون دورانم خوشم نمیاد
زندگی در اصل از دانشگاه شروع شد قبلشو دوست ندارم
من از دوم دبیرستان به بعدشو دوست دارم
همش فراری از مدرسه
یه راه فرار پیدا کرده بودیم دم به دقیقه میزدیم بیرون
یادمه یه بار اومده بودن بیرون
دیگه نمی خواستیم برگردیم
خستمون شد گفتیم بریم خونه
خونمون دور بود
برای همین زنگ زدم آژانس
همیشه یه راننده میومد بلد بود
این دفعه یکی اومد نمیدونست
من برای اینکه کسی پیدامون نکنه رفته بودم پشت درخت قایم شده بودم
بدبخت وقتی پیدام کرد
اینجوری بود
مردم پارتی دارن
اخبار اعلام میکنه سرپرست شدن
اونوقت به من اصلا نگفتن اسمت سرپرست میشی
گفتن بیا دو هفته ای یه بار لیست را به روز کن
تا دو روز نمیدونستم سرپرست میشم
شوخی کردم
ناراحت نشید
(1399 فروردين 18، 22:36)رهگذر1 نوشته است: [ -> ]سلام
دوستانی که امشب آمادگی خواندن نماز شب رو دارن تشریف بیارن اینجا
بچه ها چرا این تایپیک اینقدر خلوته نماز شب با این همه فواید دنیا و اُخروی که داره...
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: « فإنّ صلاة الیل مِنهاةٌ عنِ الاثم؛ نماز شب انسان را از گناه باز می دارد.»
نماز شب خیلی قویه.
طبق تجربه شبایی که نماز شب خوندم، روزش بیمه بودم از وسوسه
سلام دوستان
در حال حاظر دوتا صندلی داغ نیمه باز داریم
یکی اقای ارمین که هنوز سوالات رو هم جواب ندادن ولی کلا ایشون هیچی از حضورشون تو صندلی داغ قطع امید کردیم
یکی هم خانوم اتریسا که صندلی داغشون نصفه مونده ؛ اگه دوست دارید صندلیشون رو باز کنم سوالاتون رو بپرسین
یا اگه کسی دیگه رو مد نظر دارید بگید که براش صندلی داغ بگیریم