(1392 آذر 25، 19:49)XρɛRia.ReZa نوشته است: [ -> ] (1392 آذر 24، 23:02)mahdi نوشته است: [ -> ]قضيه ما هم شده، عين چوپان دروغگو،
وقتي راستشم ميگي، كسي باور نميكنه
جدا باید چوپان دروغگو رو از کتاب درسی حذف کنن(اگه حذف نشده باشه) نمونه مدرنش که شما باشین رو بذارن
جدیدا کتاب داداشم رو نگاه میکردم ، کلاس دومه
یه درس داشتن به اسم "چوپان درست کار" !!!
نقل قول: نقل قول: نوشته است:یه درس داشتن به اسم "چوپان درست کار" !!!
واقعا؟
خداییش درسای ما خیلی بهتر بود . چوپان دروغگو خیلی پر مفهوم بود . نمونه ی بارزشو چندین بار تو کانون دیدیم
آره درس ما خیلی بهتر بود
چوپان درست کار بیشتر شبیه کلید اسرار بود!
خب الان وقت خوابم که هست ، داستانش رو براتون میگم
چوپان درست کار
روزی بود روزگاری بود .مردی بود که گوسفندان زیادی داشت. او آدم درست کاری نبود. اما چوپانی داشت که از گوسفندهای او نگه داری می کرد و مرد درست کار و راست گویی بود. چوپان هرروز شیر گوسفندان را می دوشید و به خانه ی صاحب گوسفندها می برد. او هم آب در آن می ریخت و شیر را دو برابر می کرد و به مردم می فروخت. چوپان هربار او را نصیحت می کرد و می گفت: «این کار درست نیست». اما او به حرفهای چوپان گوش نمی داد و لبخندی می زد و می گفت: «تو چوپانی ات را بکن و مزدت را بگیر!»
یک روز که چوپان، گوسفندان را به چرا برد، باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد. چوپان برای نجات خود، بالای درختی رفت اما سیل همه ی گوسفندان را با خود برد. چوپان، هیچ کاری نتوانست بکند. ناچار، پیش صاحب گوسفندان رفت و گفت : «سیل گوسفندان تو را برد.»
مرد گفت: «من باور نمی کنم، آخر این همه آب، ناگهان از کجا آمد؟»
چوپان گفت:«شنیده ای که می گویند قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. این سیل همان آب هایی است که تو در شیر می ریختی و به مردم می فروختی.»
مرد با شنیدن حرفهای چوپان در فکر فرو رفت.
http://alef.ir
اینم چوپان دروغگوی خودمون!!
شب همگی بخیر
یا علی
نقل قول: http://alef.ir
من فکر کردم این آدرس ی سایت آموزشیه
:21:
گفتم خب چ خوب برم ببینم نکته ای هست ک به خواهرم بگم
از ظهر دارم با خودم کلنجار میرم که بگم یا نگم...
دارلینگ جان
اون پستی بود که من با همه ی احساسم زدم..
حس خوبی بود
دقیقا دیروز تولد برادرم بود و من یک هفته ای دنبال یه هدیه مناسب کل تهران و گشته بودم
با اون انرژی مثبت اومدم و خبر دامادی ... (دیگه نمیدونم باید چی صداشون کنم فقط میدونم دیگه برادر نیستن ) رو شنیدم
نمیتونی تصور کنی چقدر خوشحال شدم .
من تک تک بچه های کانون و از ته قلبم دوست دارم .
حس اینکه شوخی بوده باعث خندم نمیشه...فقط باعث سکوتم میشه
اعتباری که خرج شده دیگه بر نمیگرده.
****
مسافر عزیزم خوش اومدی
همیشه جات خالیه :*
چرا با احساسات مردم بازی میکنید
من اعتبار ندادم بهشون ،ولی واسه دل دخترا گل نسیم یه اعتبار منفی به این دوماد های تقلبی بدیم ؟نظرتون چی؟
نه ابجی حساس نشدیم
من میگم تبریک های دیشب رو دلشون میمونه واسشون خوب نیس
با یه اعتبا رمنفی خنثی اش کنیم
(1392 آذر 26، 1:32)می توانم نوشته است: [ -> ]حساس نشین
اینا سابقه دارن
اینهاش
http://www.ktark.com/Thread-%D8%A7%D9%86...1#pid98211
هادي
واقعا كه، از همون اول توو نخ عزدواج بودي،
ولي هنوز كسي نيومده كه خبر ازدواج حسينو تكذيب كنه ها،
اوندفه هم كه باروني خانم اومده بود، توو پ پ گفته بود كه نفس مسيحاييتون كارگر شده،
ايشالا كه واقعا زن گرفته.
آبجي بي نام، من از طرف بچه هاي ديگه از شما و بقيه دوستان عذر ميخوام،
اينا همش تقصير رنگياس.
(1392 آذر 25، 22:50)سنــا نوشته است: [ -> ] (1392 آذر 25، 19:49)XρɛRia.ReZa نوشته است: [ -> ] (1392 آذر 24، 23:02)mahdi نوشته است: [ -> ]قضيه ما هم شده، عين چوپان دروغگو،
وقتي راستشم ميگي، كسي باور نميكنه
جدا باید چوپان دروغگو رو از کتاب درسی حذف کنن(اگه حذف نشده باشه) نمونه مدرنش که شما باشین رو بذارن
جدیدا کتاب داداشم رو نگاه میکردم ، کلاس دومه
یه درس داشتن به اسم "چوپان درست کار" !!!
عه آجی منم کلاس دومه
اتفاقا همین پریروز بود دیدم مامانم بهش میگه بیا درس چوپان درستکارو کار کنیم
تعجب کردم، کنجکاو هم شدم ولی حال نداشتم برم درسشو ببینم
خب دیدن قبلا درس چوپان دروغ گو بوده، کسی عبرت نگرفته چندان
گفتن شاید چوپان درستکار تاثیر داشته باشه
کاش قرص خورده بودم الان خوابم برده بود
خوابم میاد از ساعت 12 تو رخت خوابم پس چرا بیدارم؟
ای بابا
الان دیگه دیره واسه قرص خوردن چون باید فردا تا لنگ ظهر بخوابم
عجیبه
من تا همی چند وقت پیش
سرم رو بالش می اومد خوابم برده بود
اما حالا ...
فک کنم از بس گفتم راحت خوابم میبره
چشم زدم خودمو