امروز داشتم کتاب "زمین انسان ها" از آنتوان دوسنت اگزوپری با ترجمه ی سروش حبیبی رو می خوندم.
نویسنده یک هوانورد و خلبان بوده و توی این کتاب از سفرهای هوایی ش می گه.
نمی شه گفت داستان، بلکه کوتاه نوشته ها و خاطرات پراکنده ای از پرواز و آسمان و زمین؛
بله زمین، البته وقتی که از بالا به اون نگاه می کنی!
بخشی که امروز می خوندم، داشت از هوانوردی به سوی تنگه ی ماژلان و پرواز بر فراز جنوبی ترین خشکی پیوسته به آمریکای جنوبی می گفت،
Punte Arenas و دهانه های آتشفشانی متعدد نه چندان بلند که از بالا چون خمپاره اندازهایی گسترده بر دشتی می مانند.
رفتم سراغ نقشه های گوگل ببینم این دهانه های آتشفشانی چه شکلی اند از بالا؛ منطقه رو پیدا کردم، دهانه های آتشفشانی رو هم دیدم.
ی کم درباره تنگه ی ماژلان خوندم. این تنگه اولین بار در سال های 1520 میلادی توسط دریانورد پرتغالی به اسم فردیناند ماژلان، دریانوردی می شه.
در واقع مسیر کوتاه تری بوده برای ارتباط بین اقیانوس آرام و اطلس بدون این که نیاز باشه جزیره های جنوب آمریکای جنوبی رو دور زد که خطرات زیادی داشته مثل صخره های پنهان زیر آب و جریان های قوی دریایی.
بعد از این که در سال های 1914 میلادی کانال پاناما ساخته می شود و ارتباط راحت و کوتاه بین دو اقیانوس برقرار،
استفاده از تنگه ی ماژلان محدود به دریا نوردی بین کشورهای اطراف در آمریکای جنوبی می شود.
بعد گفتم ببینیم تنگه ی ماژلان چه شکل هست و رسیدم به عکس های یک دریانورد از عبورش از این تنگه.
می تونید اونا رو
اینجا The Magellan Strait ببینید.
در نوک تنگه ماژلان و بر فراز صخره ای سیاه و مه آلود، یک صلیب قرار داره.
نویسنده اونجا رو می گه "آخر دنیا" (End of the World) چه در جنوبی ترین نقطه ی تمامی قاره ها قرار داره.
عکس ها و نوشته های پای آن ها دعوت می کرد به ماندن و خواندن.
دریانوردی در مقایسه با هوانوردی یک عملیات آهسته به حساب میاد، منظورم سرعت شون هست.
همین آهستگی باعث می شه آدم ها فرصت داشته باشند بیشتر فکر کنند و برا همین ه که ناخدا های کشتی عمومن آدم های عمیقی هستند؛
پر از تجربه، خاطره و داستان.
ی جای وبسایت ش از طوفانی ترین دریا و دریانوردی ش گفته بود مربوط به سال 1977 (
اینجا The Storm).
سفری که از سنگاپور شروع می شد و با عبور از اقیانوس آرام در بندر Portland آمریکا خاتمه می یافت.
هنگام عبور از عرض اقیانوس، ایستگاه های هواشناسی به اونا از وقوع طوفانی شدید در روزهای آینده خبر می دهند و ازشون می خواهند که برای اجتناب از "چشم" طوفان فلان مسیر رو در پیش بگیرند.
کاپیتان کشتی براساس تجربه ش گفته بوده که اون مسیر داده شده، اتفاقن ما رو به سمت مرکز طوفان می بره؛ ولی خب در نهایت تصمیم می گیره به ماهواره ها و نرم افزارهای هواشناسی اعتماد کنه!
کشتی 170 متری شون در طوفانی گرفتار می شه که به گفته ی نویسنده بزرگ ترین طوفانی بوده است که در چهل سال دریانوردی ش دیده،
امواجی به بلندی بیش از 20 متر و بادهای سهمگین با بزرگی بالای 50 نات،
آن چنان که در اوج طوفان هوا پر می شه از قطرات بسیار ریز آب که توسط باد شدید پراکنده می شوند و انگار که مه سنگینی هست و هیچ نمی شه دید.
می گه که هنگام عبور از کوه های آب، کل کشتی می رفت زیر آب، از پنجره ها فقط آب دیده می شد و نمی دانستیم زیر آب رفته ایم یا که هم چنان شناوریم،
و بعد که آب از پنجره ها شسته می شد و میومد پایین، می فهمیدیم که هم چنان امید هست.
عکس هایی که نویسنده، سر مهندس کشتی، از داخل پل فرماندهی گرفته بسیار زیبا و در عین حال ترسناک هستند.
آخر ش می گه:
چیزای ندیدنی توی نوشته اینا هستند: غرش های بلند کشتی، زوزه های باد و امواج خرد کننده، تکان های شدید، خستگی بی اندازه،
و مهم ترین ش احساس خیلی خیلی کوچک و ناچیز بودن در این نمایش به راستی بزرگ و باشکوه "مادر طبیعت".
از خواندن و دیدن تصویرهای اون طوفانی ترین دریا، کیف کردم. پیشنهاد می کنم بخونید یا حداقل عکس ها رو ببینید.
عکس اولی، کاپیتان کشتی رو نشون می ده در شادمانی های قبل از شروع سفر دریایی: ی مرد هست، ی مرد.