نقل قول: امشب بابام فهمیدم من کجا میام
به من گفت سجاد این سایتا چیه تو میری؟
منم که مونده بودم در آن واحد یک دورغ گفتم خدا منو ببخشه
قاعدتا مادرم هم میدونه
به هر حال خداروشکر دروغه جواب داد و پدرم چیزی نگفت و فقط رفت بیرون
البته از سایت دفاع کردم و ساکت ننشستم
گفتم این سایت برای ترک جوون هارو دور هم جمع کرده و مسابقه میزاره ، سایت بدی نیست
منم یک مدت هستم مشکلاتشون حل بشه بعد میرم
تجربه خنده دار و در عین حال ترسناکی و خجالت آوری بود
من تقریبا یک ماهه پدر,مادرم میدونن
گفتنش واقعا سخت بود..اما گفته بودم یه مشکلی دارم که مشکلهای روانی و اینایی که مثلا تو خونه بی حوصله ام به خاطر اونه..
می گفتن بگو ولی خجالت می کشیدمو گریم می گرفت حتی!
خلاصه برخورد خاصی نداشتن..خیلی عادی و خوب..
سلام
دیشب با دوستان داشتیم میرفتیم حرم حضرت عبدالعظیم(ع) برا زیارت حدود ساعت 12 شب
یه دفعه برادرم برگشت گفت :
نکنه برید اونجا برا عزاداری و دیر برگردید و موقع نماز صبح خواب بمونید!!!!
خلاصه رفتیم برا زیارت ولی تو تمام زمان رفت و برگشتم فقط حواسم به همین جملشون بود
سلام.
اومدم يك چي بگم برم.
اين همه مشهدي ها از شله صحبت كردند.نصيب ما شيرازي ها شد
وسط تست. زدن ديدم بوي خوبي مي اد ديدم مادر گرام دارند يك ظرف بزرگ شله براي خودمون و همسايه ها درست مي كنند.
جاي همتون خااي .خيلي چشبيد
تو روستا دسته می رفتیم
دسته روی های روستا از یه روستا بین روستاهای دور و اطرافه
تو مسیر به هر روستا که میرسیدیم غذا و چایی و شربت و آش و ... خلاصه خوردنی و نوشیدنی بسیار تو ظرف های یه بار مصرف که تو دیس ها بزرگ بین عزاداران پخش میشد
یه کاسه آش خوردم و دنبال دستمال بودم که لبمو تمیز کنم که چشمم افتاد به یکی که داشت وسط جمعیت بعد اونایی که غذا میدادن دستمال کاغذی میداد !برام خیلی جالب بود ، بعضی ها حواسشون به چه چیزهایی هست ! خدا خیرشون بده !
و دیگه این که
بوته های هرز باغشو جنگل کرده بودن
درختای پرتقالش خسته و بی رمق بودن . خستگیو تو تک تک برگاشون میشد دید
میگفتن خودش که مرد ،بعدش باغش هم مرد ...
زمیناش چندین هکتار بودن
مباشر بود ، مباشر خان !
سنگ قبرش شکسته بود و تقریبا رفته بود تو قبر ، امروز دیدم یه سنگ قبر نو گذاشتن براش !
سنگ قبر نو ...
ندیدم هیچ کس فاتحه ای براش بخونه ، بیشتر از رو قبرش رد میشدن !
و چه عزّتی داشت قبور شهدا !
و دیگه این که برام جالبه که چطور موعد عزای امام حسین ، همه ، حتّی اون آقای دکتر تحصیل کرده تو آلمانو میشه تو مسجد ده پیدا کرد
حتّی یه پسر عموی پایتخت نشین که سال به سال به شهرستان سر نمیزنه رو میشه شب عاشورا تو مسجد ده دید !
و دیگه این که خوشحال بودم از این که میدیدم مو به سرشه و ریش به صورتش
امیدوارم بتونه مغلوب کنه سرطان رو
حس می کنم آواتارم تغییر کرده
(1391 آذر 5، 22:14)می توانم نوشته است: [ -> ]اقا امووور احوال شما؟
اقا ما این همه تبلیع=غ کردیم بیاید تو کاپ اعلام وضعیت
سه ماهه داریم خودمونو می کشیم
چرا نیومدید؟
اسمتونو چند شب پیش حذف کردم
انقدر دلم سوزید اسم بچه ها رو حذف کردنی
خدا ازتون نگذره، چرا با احساسات جوون مردم بازی میکنید؟
جاتون خالی بعد 5 سالی که آبودانم اولین بار اینقدر بارون بارید، دیشب هوا طوفانی بود
ینی ساعت 3 تا 6 اینقدر رعد و برق زد که بیا و بیبن، فکر کنم سیل اومده باشه یا بهمن شیر یا اروند سر ریز کرده باشه
اما خدارو شکر که بازم به ما بنده ها نگاه نمیکنه( خودم رو میگم) و نعمتهاش میفرسته
خدایا شکر
سلام
ان شاء الله ك عزاداريهاتون مقبول باشه و باعث رشد و تعالي روح و جان بشه..
خيلي ها ميگن شور مهم نيست. بايد شعور باشه..
من ميگم.. شور ك نباشه شعورت فايده نداره.. و شعور ك نباشه شور!
خدا نصيب كنه گريه ها و عزاداريهامون نتيجه شعورمون باشه و شور و غم و حزنمون منجر ب شعور بشه.. لبريز حسين(عليه السلام) بشيم..
و
رفقا يك التماس دعا دارم..
چنديست جسم ما دچار عارضه اي شده..
دعا بفرماييد اين عارضه منجر ب استراحت مطلق بودن ما نشود ك محروميت از سيستم را در پي خواهد داشت و ب تبع آن دوري از كانون!
همين..
در پناه خدا..
ياعلي.
سلام دوستان
بلاخره مجبور شدم برم دکتر
یه دکتر معمولی بود متخصص نبود
گفت سینوزیت فعال داری
یه سری قرص داده که تا الان خیلی تاثیری نداشته
بسیار نگرانم از این موضوع هر روز بعد از ظهر سردردم و سرم سنگینی میکنه
یکی میگفت به خاطر اینه که تو مغازه کفش نمیپوشی آخه مغازه ام موکته
ممنون میشم اگه تجربه ای دارین راهنمایی کنید
سها خانوم التماس دعا دارم براتون
انشالله که هر چه زود تر خوب بشید
(1391 آذر 6، 17:10)حمید خان نوشته است: [ -> ]سلام دوستان
بلاخره مجبور شدم برم دکتر
یه دکتر معمولی بود متخصص نبود
گفت سینوزیت فعال داری
یه سری قرص داده که تا الان خیلی تاثیری نداشته
بسیار نگرانم از این موضوع هر روز بعد از ظهر سردردم و سرم سنگینی میکنه
یکی میگفت به خاطر اینه که تو مغازه کفش نمیپوشی آخه مغازه ام موکته
ممنون میشم اگه تجربه ای دارین راهنمایی کنید
سها خانوم التماس دعا دارم براتون
انشالله که هر چه زود تر خوب بشید
سلام.
حميد خان خوبي؟
نگران نباش اگر سينوزيت هست لااقل 4 يا 5 روز طول مي كشه تا سرت سبك شه و رو ب بهبودي بره.(احتمالا انتي بيوتيكت اموكس كلاو باشه؟)
و اقا اين جا باروني داره مي اد(رسما با اين شدت و مدت ب ياد ندارم جز سال 83) رودخانه خشك انقدر پر اب شده بود. و هر از چندي صاعقه اي محيي رعشه بر دل نازك ما مي اندازد....
سها خانونم خير ....
یه چیزی تو نت خوندم خیلی ترسیدم
سینوزیت اگه حاد بشه باید جراحی....
دقیقا تمام علایمی که گفته بود در من هستش
وای خدا دارم روانی میشم