1396 مهر 10، 23:28
سلام به پشتکار عزیز حامی قدیمی
این آقا پشتکار ما، اون زمان ها حامی من بود. خدا خیرش بده.
خوبی؟ چه کارها می کنی؟ زندگی به راهه؟
رضا جان این تیکه از حرف های من رو نخوندی یا سرسری رد شدی:
نمیشه آدم 4 سال نیاز جنسی و عاطفیش رو نگه داشته باشه، 4 سال عاقلانه زندگی کنه، 4 سال تصمیم های درست بگیره، 4 سال تلاش شبانه روزی کنه، بعد به هیچ جا هم نرسه.
چنین آدمی چاره ای جز برنامه ریزی نداره و نتیجه ی چنین برنامه ریزی هم قطعا برآورده شدن حداقل ها هست.
من آدم می شناسم ظرف 2 سال تمام زندگیش رو عوض کرده. 4 سال خیلی بیشتر از چیزیه که تو فکرش رو می کنی.
ما اون قدر تمام سالیان عمرمون رو هدر دادیم که سال به سال برمی گردیم به سختی می تونیم تغییر مثبتی تو خودمون ببینیم. به همین خاطر فهم درستی نسبت به زمان نداریم. خودمون خودمون رو بیچاره کردیم.
واسه همین وقتی به یکی بگی تو ظرف چند ماه می تونی یه برنامه نویس اندروید بشی، مسخره میکنه. وقتی بهش بگی چند ماهه یه فتوشاپ کار میشی، فکر می کنه داری شوخی می کنی. بهش بگی با نصب یه نرم افزار رو کامپیوتر و تمرین یک ساعت در روز یک ماهه تبدیل به یه تایپیست حرفه ای میشی، فکر می کنه دیوونه ای.
دختره اگه تو جلسه ی خواستگاری در مورد شغل پسر سوال نکنه، در مورد چی سوال کنه پس؟
صحبت من این بود حالا 4 سال تلاش کردی و خونه دار هم نشدی، اون قدرا هم مهم نیست.
من صحبت از تنبلی و بی برنامگی و شغل خوب نداشتن نکردم.
جهت اطلاع تو پدر من 72 سالشه، هنوز خونه ای برای خودش و ما نداره. اما کاش تمام مشکل ما یه چهاردیواری اختصاصی واسه خودمون بود. کاش تنها درد زندگی ما اجاره نشینی بود. از کجای این زندگی دوست داری برای تو تعریف کنم؟
یادت باشه پسری که 4 سال زحمت می کشه و عاقلانه زندگی می کنه، حقش هر دختری نیست. قرار نیست با دختر سر کوچه مون ازدواج کنیم.
چنین آدمی حقشه که با یه دختر فهمیده و باعقل و شعور ازدواج کنه و ملاک های چنین دختری هم قاعدتا با ملاک های بقیه دخترها متفاوته.
یه مردی که تو این سال ها به خودش رسیده:
خودآگاهی داره. می دونه چی خوشحالش می کنه چی ناراحت.
از اون بهتر، مهارت گفت و گو داره. می تونه و بلده که اینا رو به همسرش بگه.
بلده طرف مقابل رو بفهمه. همسرش رو از فرط بی توجهی، دیوانه نمی کنه. این قدر فهمیده است که نگفته حرفش رو از چشماش می خونه.
برای محبت کردن به همسرش وقت میذاره. نفقه رو فقط نفقه ی مادی نمی دونه، می دونه نفقه ی روحانی هم جزء چیزهایی هست که باید به خونه بیاره. اون قدر همسرش رو مملوء از محبت می کنه که همسرش هیچ کمبودی رو حس نمی کنه.
کنترل خشم داره. موقعی که چیزی ناراحتش می کنه مثل انسان عمل می کنه، نه اینکه مثل حیوان غرش کنه.
مدیریت و مسائل خونه رو می دونه چطور به دست بگیره که هیچ کس آسیب نبینه.
برای آموزش خودش و همسرش وقت میذاره تا رشدشون کنار همدیگه همیشگی باشه.
وجودش کنار همسرش سراسر آرامش بخش و دوست داشتنیه.
اهل تلاشه. دست رو دست گذاشتن تو کارش نیست.
اون قدر بااخلاقه که همسرش خیالش راحته می تونه دغدغه هاش رو باهاش مطرح کنه. عزت نفس و اعتماد به نفس همسرش رو نمی گیره. نمیذاره عقده تو دل زن باقی بمونه.
عاقلانه فکر می کنه. عاقلانه حرف می زنه. عاقلانه عمل می کنه.
حالا مردای این دوره زمونه ی اطراف مون این مدلی ان؟
تو بهترین حالت، با یه موجودی شبیه ربات طرفیم که هر روز صبح از خونه بیرون میره، شب می گرده.
فقط مشکلش اینجاست که دیگه بقیه اش شبیه ربات ها نیست. چون ربات که به کسی آسیب نمی زنه. درست شده تا کمک حال بقیه باشه.
مرده از سر کار که برمی گرده، عینه برج زهر مار. حرف که نمیشه باهاش زد. سمتش که نمیشه رفت. اون قدر خسته و داغونه که کاری هم نمیشه باهاش انجام داد.
مسائل خونه که دیگه بهش ربط نداره. از صبح بیرون بوده، شب اومده. بعد بیاد حالا واسه مسائل خونه هم تدبیر کنه؟
زنه بال بال می زنه که یه ذره بهم توجه کن. مرده مثل دیوار می مونه.
محبت کردن که کلا حسش نیست. واسه یه وقتیه که حوصله اش بیاد و اون وقتم هیچ موقع نمیاد.
تربیت فرزند اصلا ربطی به مرد نداره. همین که پول میاره خونه و بچه ها گرسنه نمی مونن هم لطف می کنه. نهایتش سال به سال به زنه بگه بچه رو ببر دکتر ببینه رشد قدی و وزنیش متعادل هست یا نه. کی گفته بچه باید تربیت عاطفی بشه؟ کی گفته هوش اجتماعی مهمه؟ کی گفته هوش هیجانی نداشتن بچه رو بیچاره می کنه؟ تربیت دینی مگه وظیفه ی پدره؟ مهم اینه که متر و ترازو شاخص های جسمی بچه رو نرمال تشخیص بدن. شاخص عقلی بچه اهمیتی نداره.
اصلا کی گفته باید بچه دار شد؟ تو این شلوغ پلوغی زندگی که ما واسه خودمونیم هم وقت نداریم، بچه هم بیاریم؟ کی حوصله اش رو داره؟ کی گفته بچه شیرینی زندگیه؟ ته تهش یه دونه. اونم واسه اینکه نگن اجاقش کور بود.
حالا فکر کن یه همچین مردی که کلی هم کار می کنه، ثروتمنده. هر شب هم چند تراول میذاره رو میز برای خانمش و میخوابه. تو یه خونه ی یک میلیاردی هم زندگی می کنن. یه ماشین مرده داره یه ماشین زنه.
تو بگو این زندگی به چه درد می خوره؟
تهش قراره به کجا برسه؟
آدم بمیره بهترش نیست تا بخواد این مدلی زندگی کنه؟
همین خودمون بچه های کانون.
پدرای چند تا از ما درست به وظایف شون عمل کردن؟ اگه درست عمل می کردن، نتیجه اش ما می شدیم؟ پدرای چند تا از ما می دونن چه به روز ما اومده؟ عمق این فاجعه رو می تونن درک کنن؟
می توانم خانم چند شب پیش یه جمله تو درد و دل نوشتن و من نمی دونستم براشون چی بنویسم.
باور کن یه وقتا چیزهایی من از بچه های همین جا می شنوم که شاخ در میارم. می خوام فریاد بزنم یعنی پدرت این رو هم نمی فهمه؟ اینو نمی فهمه، چی رو می فهمه؟ وقتی تو این قضیه این قدر بی تفاوته، بقیه چیزا چی پس؟ اینکه بداخلافه و بی اعصابه و هیچ ویژگی مثبتی نداره که تو بخوای ازش یاد بگیری مسئله ای نیست. ولی اینکه الان می خوای این کار درست رو انجام بدی و مانعت میشه دیگه فاجعه است.
پول خیلی خوبه. هر کی گفت چرک کف دسته دروغ میگه. با پول خیلی کارا میشه کرد. چقدر احادیث و روایت هست که باید کار کرد و دستت هیچ موقع نباید جلوی کسی دراز شه. اینکه چقدر پول آدم رو توانا می کنه این قدر واضحه که نیاز به گفتن من نیست.
ولی واقعا همه چیز هم نیست. این که فکر کنی پول دار باشید خوشبخت میشید خیال خامه. عاقلانه نیست اول به همه چی برسی و بعد بخوای ازدواج کنی.
اصلا با همسرمون قرار بذاریم 5 سال اول نمی خوایم به هیچ جا برسیم. تو این 5 سال می خوایم فقط سلامت زندگی کنیم. تن مون سالم باشه. روان مون سالم باشه. روح مون سالم باشه. می خوایم مدام از کنار همدیگه بودن مون لذت ببریم. تا آخر عمر وقت واسه چیزهای دیگه هست.
و
واقعا هم خدا روزی رسونه. ما یه ذره تلاش کنیم تا ببینیم خدا برامون چه ها نمی کنه. تا ببینیم وضعیت مالی مون چقدر عجیب غریب و غیرقابل پیش بینی میشه. ما عرضه ی همون یه ذره تلاش رو هم نداریم.
پ.ن: اون قدر زیاد شد که کمتر کسی رغبت می کنه چنین پست طویل و عریضی رو بخونه.
برای شما نبود.
حیفم اومد یکی که دغدغه داشته و چندین بار ازم سوال کرده رو نصفه نیمه جواب بدم و برم.
این آقا پشتکار ما، اون زمان ها حامی من بود. خدا خیرش بده.
خوبی؟ چه کارها می کنی؟ زندگی به راهه؟
(1396 مهر 9، 19:36)rezaKy نوشته است: [ -> ]آرمین موافقم باهات. ولی خب بالاخره نمیشه بدون برنامه و بدونِ یه حداقلی رفت سراغ ازدواج. بالاخره دختر هم حق داره با یه خاطرِ نسبتا جمع بخاد بره سر زندگیش. چیزی که توش افراط شده، اینه که اون حداقل ها برای بعضیا در حدِ یه خونه توی زعفرانیه و ماشینِ بنز S500 بالا رفته.. که اون شخص هم ارزشش رو نداره بنظرم. در بقیه موارد، اکثرا توی جلسه خواستگاری، از چیزای مهمی که سوال میشه، اول شغل پسر و بعد خونه ی مستقل هست.
رضا جان این تیکه از حرف های من رو نخوندی یا سرسری رد شدی:
نقل قول: من بهت پیشنهاد می کنم این نیازها رو نگه داری. اونم با جدیت و با قدرت
و زمان درست برآورده شدن اون ها رو به خودت نزدیک کنی.
این نوع نگاه باعث میشه تنبلی کنار بره، تلاشت بیشتر بشه، هوشیار بشی. زندگی واست جدی تر بشه.
اگه لازمه کارت رو عوض کنی. لازمه مهارت یاد بگیری. لازمه دوره ببینی. کتاب، سی دی، کلاس و ...
خودت رو قوی کنی تا هر چه زودتر بتونی تشکیل خانواده بدی.
هر مانعی هست دست به کار شی تا موانع برطرف بشه و زودتر ازدواج کنی.
زیاده خواهی و کمال طلبی های احمقانه برای شروع یه زندگی کنار میره.
اگه عاقلانه زندگی کنی، تا همین چند سال دیگه اون قدری پول برای شروع یه زندگی رو داری که بتونی پا پیش بذاری.
نمیشه آدم 4 سال نیاز جنسی و عاطفیش رو نگه داشته باشه، 4 سال عاقلانه زندگی کنه، 4 سال تصمیم های درست بگیره، 4 سال تلاش شبانه روزی کنه، بعد به هیچ جا هم نرسه.
چنین آدمی چاره ای جز برنامه ریزی نداره و نتیجه ی چنین برنامه ریزی هم قطعا برآورده شدن حداقل ها هست.
من آدم می شناسم ظرف 2 سال تمام زندگیش رو عوض کرده. 4 سال خیلی بیشتر از چیزیه که تو فکرش رو می کنی.
ما اون قدر تمام سالیان عمرمون رو هدر دادیم که سال به سال برمی گردیم به سختی می تونیم تغییر مثبتی تو خودمون ببینیم. به همین خاطر فهم درستی نسبت به زمان نداریم. خودمون خودمون رو بیچاره کردیم.
واسه همین وقتی به یکی بگی تو ظرف چند ماه می تونی یه برنامه نویس اندروید بشی، مسخره میکنه. وقتی بهش بگی چند ماهه یه فتوشاپ کار میشی، فکر می کنه داری شوخی می کنی. بهش بگی با نصب یه نرم افزار رو کامپیوتر و تمرین یک ساعت در روز یک ماهه تبدیل به یه تایپیست حرفه ای میشی، فکر می کنه دیوونه ای.
دختره اگه تو جلسه ی خواستگاری در مورد شغل پسر سوال نکنه، در مورد چی سوال کنه پس؟
صحبت من این بود حالا 4 سال تلاش کردی و خونه دار هم نشدی، اون قدرا هم مهم نیست.
من صحبت از تنبلی و بی برنامگی و شغل خوب نداشتن نکردم.
جهت اطلاع تو پدر من 72 سالشه، هنوز خونه ای برای خودش و ما نداره. اما کاش تمام مشکل ما یه چهاردیواری اختصاصی واسه خودمون بود. کاش تنها درد زندگی ما اجاره نشینی بود. از کجای این زندگی دوست داری برای تو تعریف کنم؟
یادت باشه پسری که 4 سال زحمت می کشه و عاقلانه زندگی می کنه، حقش هر دختری نیست. قرار نیست با دختر سر کوچه مون ازدواج کنیم.
چنین آدمی حقشه که با یه دختر فهمیده و باعقل و شعور ازدواج کنه و ملاک های چنین دختری هم قاعدتا با ملاک های بقیه دخترها متفاوته.
یه مردی که تو این سال ها به خودش رسیده:
خودآگاهی داره. می دونه چی خوشحالش می کنه چی ناراحت.
از اون بهتر، مهارت گفت و گو داره. می تونه و بلده که اینا رو به همسرش بگه.
بلده طرف مقابل رو بفهمه. همسرش رو از فرط بی توجهی، دیوانه نمی کنه. این قدر فهمیده است که نگفته حرفش رو از چشماش می خونه.
برای محبت کردن به همسرش وقت میذاره. نفقه رو فقط نفقه ی مادی نمی دونه، می دونه نفقه ی روحانی هم جزء چیزهایی هست که باید به خونه بیاره. اون قدر همسرش رو مملوء از محبت می کنه که همسرش هیچ کمبودی رو حس نمی کنه.
کنترل خشم داره. موقعی که چیزی ناراحتش می کنه مثل انسان عمل می کنه، نه اینکه مثل حیوان غرش کنه.
مدیریت و مسائل خونه رو می دونه چطور به دست بگیره که هیچ کس آسیب نبینه.
برای آموزش خودش و همسرش وقت میذاره تا رشدشون کنار همدیگه همیشگی باشه.
وجودش کنار همسرش سراسر آرامش بخش و دوست داشتنیه.
اهل تلاشه. دست رو دست گذاشتن تو کارش نیست.
اون قدر بااخلاقه که همسرش خیالش راحته می تونه دغدغه هاش رو باهاش مطرح کنه. عزت نفس و اعتماد به نفس همسرش رو نمی گیره. نمیذاره عقده تو دل زن باقی بمونه.
عاقلانه فکر می کنه. عاقلانه حرف می زنه. عاقلانه عمل می کنه.
حالا مردای این دوره زمونه ی اطراف مون این مدلی ان؟
تو بهترین حالت، با یه موجودی شبیه ربات طرفیم که هر روز صبح از خونه بیرون میره، شب می گرده.
فقط مشکلش اینجاست که دیگه بقیه اش شبیه ربات ها نیست. چون ربات که به کسی آسیب نمی زنه. درست شده تا کمک حال بقیه باشه.
مرده از سر کار که برمی گرده، عینه برج زهر مار. حرف که نمیشه باهاش زد. سمتش که نمیشه رفت. اون قدر خسته و داغونه که کاری هم نمیشه باهاش انجام داد.
مسائل خونه که دیگه بهش ربط نداره. از صبح بیرون بوده، شب اومده. بعد بیاد حالا واسه مسائل خونه هم تدبیر کنه؟
زنه بال بال می زنه که یه ذره بهم توجه کن. مرده مثل دیوار می مونه.
محبت کردن که کلا حسش نیست. واسه یه وقتیه که حوصله اش بیاد و اون وقتم هیچ موقع نمیاد.
تربیت فرزند اصلا ربطی به مرد نداره. همین که پول میاره خونه و بچه ها گرسنه نمی مونن هم لطف می کنه. نهایتش سال به سال به زنه بگه بچه رو ببر دکتر ببینه رشد قدی و وزنیش متعادل هست یا نه. کی گفته بچه باید تربیت عاطفی بشه؟ کی گفته هوش اجتماعی مهمه؟ کی گفته هوش هیجانی نداشتن بچه رو بیچاره می کنه؟ تربیت دینی مگه وظیفه ی پدره؟ مهم اینه که متر و ترازو شاخص های جسمی بچه رو نرمال تشخیص بدن. شاخص عقلی بچه اهمیتی نداره.
اصلا کی گفته باید بچه دار شد؟ تو این شلوغ پلوغی زندگی که ما واسه خودمونیم هم وقت نداریم، بچه هم بیاریم؟ کی حوصله اش رو داره؟ کی گفته بچه شیرینی زندگیه؟ ته تهش یه دونه. اونم واسه اینکه نگن اجاقش کور بود.
حالا فکر کن یه همچین مردی که کلی هم کار می کنه، ثروتمنده. هر شب هم چند تراول میذاره رو میز برای خانمش و میخوابه. تو یه خونه ی یک میلیاردی هم زندگی می کنن. یه ماشین مرده داره یه ماشین زنه.
تو بگو این زندگی به چه درد می خوره؟
تهش قراره به کجا برسه؟
آدم بمیره بهترش نیست تا بخواد این مدلی زندگی کنه؟
همین خودمون بچه های کانون.
پدرای چند تا از ما درست به وظایف شون عمل کردن؟ اگه درست عمل می کردن، نتیجه اش ما می شدیم؟ پدرای چند تا از ما می دونن چه به روز ما اومده؟ عمق این فاجعه رو می تونن درک کنن؟
می توانم خانم چند شب پیش یه جمله تو درد و دل نوشتن و من نمی دونستم براشون چی بنویسم.
باور کن یه وقتا چیزهایی من از بچه های همین جا می شنوم که شاخ در میارم. می خوام فریاد بزنم یعنی پدرت این رو هم نمی فهمه؟ اینو نمی فهمه، چی رو می فهمه؟ وقتی تو این قضیه این قدر بی تفاوته، بقیه چیزا چی پس؟ اینکه بداخلافه و بی اعصابه و هیچ ویژگی مثبتی نداره که تو بخوای ازش یاد بگیری مسئله ای نیست. ولی اینکه الان می خوای این کار درست رو انجام بدی و مانعت میشه دیگه فاجعه است.
پول خیلی خوبه. هر کی گفت چرک کف دسته دروغ میگه. با پول خیلی کارا میشه کرد. چقدر احادیث و روایت هست که باید کار کرد و دستت هیچ موقع نباید جلوی کسی دراز شه. اینکه چقدر پول آدم رو توانا می کنه این قدر واضحه که نیاز به گفتن من نیست.
ولی واقعا همه چیز هم نیست. این که فکر کنی پول دار باشید خوشبخت میشید خیال خامه. عاقلانه نیست اول به همه چی برسی و بعد بخوای ازدواج کنی.
اصلا با همسرمون قرار بذاریم 5 سال اول نمی خوایم به هیچ جا برسیم. تو این 5 سال می خوایم فقط سلامت زندگی کنیم. تن مون سالم باشه. روان مون سالم باشه. روح مون سالم باشه. می خوایم مدام از کنار همدیگه بودن مون لذت ببریم. تا آخر عمر وقت واسه چیزهای دیگه هست.
و
واقعا هم خدا روزی رسونه. ما یه ذره تلاش کنیم تا ببینیم خدا برامون چه ها نمی کنه. تا ببینیم وضعیت مالی مون چقدر عجیب غریب و غیرقابل پیش بینی میشه. ما عرضه ی همون یه ذره تلاش رو هم نداریم.
پ.ن: اون قدر زیاد شد که کمتر کسی رغبت می کنه چنین پست طویل و عریضی رو بخونه.
برای شما نبود.
حیفم اومد یکی که دغدغه داشته و چندین بار ازم سوال کرده رو نصفه نیمه جواب بدم و برم.