(1397 فروردين 16، 22:55)engineer نوشته است: [ -> ]حرف غذا درست کردن شد یاد خابگاه افتادم که من مسئول غذای پنج شنبه و جمعه بودم!!!
کلا آشپزی بلد نبودم، خودمو مسئول آشپزی کردم که یاد بگیرم،
اولاش هم فقط ماکارونی درست میکردم
بار اول سویا اینقد سوخته بود سفت شده بود انگار سنگ ریخته بودن توی ماکارونی!
بار دوم رب گوجه نداشتیم و نریختم و اینقدر سفیده شده بود مثل برنج
بار سوم اصلا نمک نداده بودم اینقدر بیمزه شده بود که نمیشد خورد اصلا
بار چهارمم داره دیگ نمیگم
ولی عوضش یادگرفتم
این رفیقامونم هر دفعه میخوردن و میگفتن به به چه ماکارونی و منم کلی ذوق میکردم
احیانا دفه چهارم به جای ماکارونی، رشته آشی به خوردِ بچه ها ندادی؟ چون دیگه هیچ چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه
(1397 فروردين 17، 5:54)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]سلام
صبح جمعه همگی بخیر
ممنون عاشق جان از حرفات
منم این غذاها رو تا بحال پختم:
برنج کته ای، کباب تابه ای، گوجه پلو، مرغ، خوراک مرغ، ماهی، نیمرو، املت
البته زمینه تخصصیم، سالاده
پارسال با بر و بچه ها زده بودیم تو کار سالاد برای نهار،
انقدر که موادش متنوع بود، خودش یه پا کله پاچه بود
منو که واقعا سیر میکرد؛ حالا دیگه بقیه شاید بدشون نمیومد برن اون پشت مشتا یه پرس کوبیده هم بزنن
غروب جمعه ی شما به خیر باشه مهدیارجان
بچه ها ماشاالله همه متخصص در غذا درست کردن و البته خراب کردن غذا هستن
چقدر آرمین خوب از آدم تعریف می کنه.
یعنی آدم یه لحظه می ره توی فضا.....
چند جایی که آرمین از من تعریف کرده، واقعا احساس خوشایندی بهم دست می ده.
هی بهش می گم آخه برادر ما ظرفیتش رو نداریم، گوش نمی کنه که....
کسی هم نیست یه سوزن بزنه به آدم، این باد بخوابه
جناب خان توی درد و دل یاد گذشته کرد و خاطرات خوبی که اون موقع داشتیم.
واقعا هم من خیلی خاطرات خوبی دارم.
یادش بخیر
یه چیزی بگم....
فکر می کنم قبلا ها کاربرها خیلی بیشتر هوای تازه وارد ها رو داشتن.
ولی الان این طوری نیست.
یه مشکل دیگه هم این هست که الان تالارهای شاد شاد و سرگرمی فعال نیستن.
اون دوره ی قبل از من و اوایل ورود من این تالارها به نسبت خیلی فعال تر بود. اون جا بود که بچه ها با هم گرم می گرفتن و آشنا می شدن
خیلی از همه شما ممنونم
به خدا شرمنده م کردین
واقعا از تک تک کسانی که بهم دید به این مثبتییییی داشتن ممنون
آقا آرمین میدونم این پست حدود یک ساعت زمان برده واقعا قدر تلاشتون رو میدونم
دست خودم درد نکنه عجب کیکی پختم خیالتو
ن راحت با دست کش پختیم با وسیله های استریل شده
الان باید قهرمانی رو تبریک بگیم یا برنده شدن رو یا حضور مفید تو کانون و...
خلاصه که هرچی هست من به این 4نفر تبریک میگم
به بقیه هم تبریک میگم بابت حضور این 4نفر
از بقیه ی اشپز ها ونوازندگان و رقصنده ها ودونده ها و..هم تشکر میکنم بابت حضورشون
سلااام به همگی
آقا آرمین خیلی زحمت کشیدید لطف کردید برادرخوب
ان شاالله هیچوقت چراغ کانون کم سو نشه
الهی همیشه پررونق باقی بمونه و محفلی بشه برای امیدبخشی برای همه اونایی که از همه جا بریدن
جایی بشه برای تغییر مسیر زندگی اعضاش و نقطه عطفی تو زندگی معنوی و مادی اونا
خداقوت به همه تون
تنتون سالم باشه الهی و ثابت قدم تو مسیر و هدفتون باشید
ممنون از دوستانی که به من لطف داشتند ان شاالله ک بتونم درست و بوقت انجام وظیفه کنم
بچه ها همه نگران بهداشتی نبودن کیک بودن که خانم زینبی خیال ما رو راحت کردن.
با خیال راحت بکشید. زیاده. تموم نمیشه.
اینم چای که نگید از گلومون پایین نرفت:
یه روزه کل بودجه سال 97 کانون رو خرج کردیم.
و
این طور که بوش میاد کباب برگ آخراشه.
می توانم خانم و چیکا خانم در لحظات نخست سکان دار کباب شدن و از باقی اون هنوز خبری در دست نیست.
واقعا چه پستی عریض و طویلی بابا دست خوش... مرسی آرمین جون برای وقتی که گذاشتی و این پستِ بسیار خاص رو گذاشتی.
خوشحالم که این افتخار نصیب من شد و خوشحالم که از دید بچه ها من لایق این بودم که تاثیر گذار باشم. از خدا ممنونم که به من توفیق داد.
به شازده ی عزیز، خودِ آرمین عزیز و میتوانم جان تبریک میگم. واقعا اثری بزرگتر مساوی با زندگی بخشیدن دارین برای بچه های اینجا. ایشاالاخدا توی زندگیتون جبران کنه.
پ.ن: بیارم ناپلئونی ره؟
پ.ن 2: اشکمونو دراوردین دیگه.
پ.ن 3: به همه بچه های کانون تبریک میگم چون خدا دعای مارو شنیده که میگیم : "اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم"