(1395 شهريور 12، 23:47)پارادایس نوشته است: [ -> ]گفتین بیسیم یاد سربازی افتادم اخه من بیسیمچی بودم
یادش بخیر چه دورانی بود
هاجر هاجر نسیم
هاجر هاجر شیش
هاجر از مهدی
علی از علی هفت
یبار من حواسم نبود دستم رو بیسیم مرکزی شاسی بیسیم گیر کرده بود
بعد بیسیمها هم طوریه که هرکدومو فشار بدی صدای اونی میاد که فشار دادی
خلاصه من و دوستم دستمون رفت رو بیسیم و کلی شوخی و خنده به مدت ده دقیقه
در نهایت صدامونو کل کلانتریها شنیده بودن
فقط شانس اوردیم فرمانده منطقه نشنید وگرنه یه ماه اضافه خدمت میزد
کلی ام از دستمون عصبانی شد رئیس مرکز بیسیم
شرط میبندم کلی موتور گرفتی از مردم
آقا نکن از این کارا آخه موتور سیکلت مردم چیه آخه می گیری میبری پارکینگ
دردمو به کی بگم من
کیه داره ضد رهروان حرف میزنه
آقا چوبارو بیارین دعوا شد
عیب نداره پارادایس خان
طفلکیا روحشون تازه شده وقتی شوخی و خوش و بش شنیدن
نجواي_شبانه
زانوی غم بغل گرفته ای !
مگر صدایش را نمی شنوی؟!
راهش مده غم را به دلت
استشمام کن !
عطرش همه فضا را گرفته است،
بیرون بیا و تنی به باران بزن
مگر بهانه نمی خواهی !
بهانه جور نمودست برایت
از آسمان آمده اند برای واسطه گی !!!
دل دل مکن که خوب می دانم دلتنگیت را
راهش مده غم را به دلت
القلب حرم الله...
بغضت گرفته است ؟!
خجالتت می آید ؟!
بیرون بیا و تنی به باران بزن
کمی که خیس شوی خجالتت می ریزد
همه آمده اند...
تمام بهانه ها
امشب.
مگذار خالی بماند جایت !
که نمی ماند ،
دست تو نیست ، صاحبت تو را خوانده است
دلت بی قرار اوست ...
راهش مده غم را به دلت
زیر باران کسی اشکهایت را نمی بیند جز او !
بیرون بیا و تنی به باران بزن!
بگذار سراسر خیس شوی
آغوش باز دار و بگذار به نوازش آیند گونه هایت را
استشمام کن زلالترین لحظات را ...
بگذار سراسر خیس شوی از اشک
رها کن بغضت را
فریاد کن :
ربی !
دلم برایت تنگ شده است...
سلام
شب بر شبانه روزی ها خوش...
حالتون خوبه؟
این روزها کانون براتون چه رنگیه؟
کلی فکر کردم چی بنویسم اینجا...
از خودم بگم... از کار... از خونه... ماشین... یا دغدغه هایی که شبیه دغدغه نیست...
به نتیجه نرسیدم!
هیچی دیگه...
همین یه سلام و احوال پرسی رو پذیرا باشید...
حرف ها باشه برای بعد....
ایام به کام...
من توی برنامه ریزی روزانه ام دچار مشکل شدم کسی هست کمک کنه
(1395 شهريور 15، 1:22)pirooz95 نوشته است: [ -> ]من توی برنامه ریزی روزانه ام دچار مشکل شدم کسی هست کمک کنه
سلام
پیروز جان
اکثر دوستان دستی در برنامه ریزی دارن...
مشکلت رو مطرح کن حتما کمک می کنن...
من هم اگه کمکی از دستم بربیاد دریغ نمی کنم...
(1395 شهريور 15، 1:22)pirooz95 نوشته است: [ -> ]من توی برنامه ریزی روزانه ام دچار مشکل شدم کسی هست کمک کنه
سلام
چطوره یه سر به تاپبک برنامه ریزی روزانه بزنین و مشکلتونو مطرح کنید؟
من برنامه ریزی می کنم ولی حوصله انجام دادنش رو ندارم .
الان اولویت من مطالعه درسی هست تا بتونم توی کار تخصصی بعدا ازش استفاده کنم یا توی آزمون های استخدامی شرکت کنم
مثلا برنامه می ریزم روزی حداقل یکساعت مطالعه درسی داشته باشم ولی چند دقیقه که می گذره از مطالعه خسته میشم میرم سراغ کار دیگه سراغ تفریح میرم موبایل بازی می کنم یا میرم نت و مطالب یک وبلاگ رو می خونم ... بعد از تفریح خسته می شم و حوصله مطالعه را اصلا ندارم و کلا روزم رو حروم می کنم .
یکی دیگه اینکه اگه این برنامه رو هم بتونم پیاده کنم اصلا برام خوشایند نیست نمی دونم چرا شاید چون من همیشه توی خونه و تنها هستم اینجوری هستم یعنی تفریح درست و درمونی ندارم نمی دونم چکار کنم بعضی وقت ها میزنم از خونه بیرون ولی اصلا بهم انگیزه کافی نمی ده که بتونم این برنامه ریزی رو دنبال کنم ...
آخییییییییش
دچار لختی مفرط در عمل به مرامهای کانونی اعم از پاسخ به پ پ ها، تشکر از اعتبارها، مشارکت در گروه و ... شده بودم.
الان همه بدهیهامو صاف کردم؛
همچین سبک شدم؛
وقتی یه کارایی رو نکردم، میام کانون، یه جوری ام؛ انگار نمیتونم سبک بال بچرخم توش و یه التهاب وجدانی دارم
و اما بعد...
مخلصیم
(1395 شهريور 16، 0:31)pirooz95 نوشته است: [ -> ]من برنامه ریزی می کنم ولی حوصله انجام دادنش رو ندارم .
الان اولویت من مطالعه درسی هست تا بتونم توی کار تخصصی بعدا ازش استفاده کنم یا توی آزمون های استخدامی شرکت کنم
مثلا برنامه می ریزم روزی حداقل یکساعت مطالعه درسی داشته باشم ولی چند دقیقه که می گذره از مطالعه خسته میشم میرم سراغ کار دیگه سراغ تفریح میرم موبایل بازی می کنم یا میرم نت و مطالب یک وبلاگ رو می خونم ... بعد از تفریح خسته می شم و حوصله مطالعه را اصلا ندارم و کلا روزم رو حروم می کنم .
یکی دیگه اینکه اگه این برنامه رو هم بتونم پیاده کنم اصلا برام خوشایند نیست نمی دونم چرا شاید چون من همیشه توی خونه و تنها هستم اینجوری هستم یعنی تفریح درست و درمونی ندارم نمی دونم چکار کنم بعضی وقت ها میزنم از خونه بیرون ولی اصلا بهم انگیزه کافی نمی ده که بتونم این برنامه ریزی رو دنبال کنم ...
با کسب اجازه
بلی... به نظر میرسه شما تعهدی به برنامه تون ندارین... بخاطر همینم نیمه کاره ولش میکنین
اگه بخوام خیلی خلاصه و شسته رُفته بگم... شما اول باید یه نگاه دوباره به هدف مبارک بندازین
و از خودتون به ترتیب دو سوال "چرا" و "چطور" رو بپرسین...
من چرا باید به این هدف برسم؟!
ببینید اصلا دلیل قانع کننده ای دارین؟!... قراره به چه دردتون بخوره این چیزی که میخواین
بعد لطف کنید و اینا رو یادداشت کنید
و شروع کنید به مطالعه
هر وقت که دیدین قصد بیخیال شدن دارین... یادداشت هاتونو مرور کنید تا انگیزه بگیرید
اگه این کارو یه مدت انجام بدین، عادت میشه
(1395 شهريور 16، 0:31)pirooz95 نوشته است: [ -> ]من برنامه ریزی می کنم ولی حوصله انجام دادنش رو ندارم .
الان اولویت من مطالعه درسی هست تا بتونم توی کار تخصصی بعدا ازش استفاده کنم یا توی آزمون های استخدامی شرکت کنم
مثلا برنامه می ریزم روزی حداقل یکساعت مطالعه درسی داشته باشم ولی چند دقیقه که می گذره از مطالعه خسته میشم میرم سراغ کار دیگه سراغ تفریح میرم موبایل بازی می کنم یا میرم نت و مطالب یک وبلاگ رو می خونم ... بعد از تفریح خسته می شم و حوصله مطالعه را اصلا ندارم و کلا روزم رو حروم می کنم .
یکی دیگه اینکه اگه این برنامه رو هم بتونم پیاده کنم اصلا برام خوشایند نیست نمی دونم چرا شاید چون من همیشه توی خونه و تنها هستم اینجوری هستم یعنی تفریح درست و درمونی ندارم نمی دونم چکار کنم بعضی وقت ها میزنم از خونه بیرون ولی اصلا بهم انگیزه کافی نمی ده که بتونم این برنامه ریزی رو دنبال کنم ...
سلام
پیروز جان
من اگه کارم رو دوست داشته باشم، نه تنها یک ساعت زودتر محل کارم حاضر میشم، بلکه اون قدر درگیر کار میشم که به خودم میام می بینم 2 ساعت از تایم کاری هم گذشته و من هنوز اداره ام... چون از کارم لذت می برم...
من اگه تو کانون حس مفید بودن داشته باشم، شاید تا پاسی از شب هم مشغول انجام کارها باشم... وگرنه ممکنه چند هفته به چند هفته در حد یه سر زدن بیام و شاید همون رو هم نه...
اینکه من نمازهام رو اول وقت بخونم به این بستگی نداره که از یه برنامه ریزی تخصصی بهره مند شده باشم... بیشتر به این بستگی داره که جایگاه نماز برای کجا باشه...
با روزبه کانون موافقم...
به نظرم به جای اینکه به دنبال راهی برای عمل کردن به برنامه ریزیت پیدا کنی، به دنبال این باش که چرا بی انگیزه ای؟ چرا بی حوصله ای؟ اگه کسی شور و شوق تو وجودش باشه، اون قدر 24 ساعت روز واسش کمه، که واسه نیم ساعت بیشتر بودنش هم چونه میزنه... چرا من این طور نیستم؟
آدم های زیادی هستن که 6 7 ساله دارن واسه آزمون های استخدامی مطالعه می کنن و هنوز استخدام نشدن... چه دلیلی داره من وقتم رو به مطالعه اختصاص بدم؟
کاری که بعدا مشغول میشم که معلوم نیست چی باشه... و هر چی هم باشه، یاد گرفتن اون کار وابسته به درس نیست... پس این درس خوندن چه سودی داره؟
چند پرسش برای خودت مطرح می کنی...
و چند پاسخ هم رو به روشون می نویسی...
وقتی به اندازه ی کافی، به هدف پیش روت مصمم شدی، اون موقع تازه شروع کن به برنامه ریزی...
سحرخیزی با برنامه ریزی شروع نمیشه... با آگاهی از فواید سحرخیزی شروع میشه...
وقتی این آگاهی حاصل شد، بدون اینکه تو بفهمی و بدون اینکه تصمیمی راجع به اون بگیری، خودت رو سحرخیز می بینی...
(1395 شهريور 16، 15:09)مهدییار نوشته است: [ -> ]آخییییییییش
دچار لختی مفرط در عمل به مرامهای کانونی اعم از پاسخ به پ پ ها، تشکر از اعتبارها، مشارکت در گروه و ... شده بودم.
الان همه بدهیهامو صاف کردم؛
همچین سبک شدم؛
وقتی یه کارایی رو نکردم، میام کانون، یه جوری ام؛ انگار نمیتونم سبک بال بچرخم توش و یه التهاب وجدانی دارم
و اما بعد...
مخلصیم
مهدی یار بدهی ها شاید از نظر خودت تسویه شده باشه...
ولی از نظر ما نه!
این همه نبودن های چند ماهه رو با چند پیام و پست نمیشه جبران کرد...
به اندازه ی تمام جای خالی که ایجاد کردی، به ما بدهکاری....