سلام سلام
شنیدم از خونه هادی دزدی شده
گفتم لباس کارآگاهیمو به تن کنم
و شدم این
خیلی تحقیقات انجام دادم و به نتایج خوبی رسیدم
دم در خونه هادی بقایای پلو با ماهیچه دیده شد
و عکس هایی از هادی که در حال برگذاری جشن بود
از شاهدان محلی پرس و جو کردم
و همچنین از هادی ( قیافه هادی در امروز صبح
)
فهمیدم که تو ی خونه ای هست و هم خونه ای هایی هم داره
طبقه پایین دوتا دختر و طبقه بالا ی پسر هستن
این هادی
این پسر طبقه بالایی با اسم محمد
اینم همسایه های طبقه پایین
این دختر شماره 1 با اسم آنجلیکا
اینم دختر شماره 2 با اسم ماریان
فهمیدم هادی فارغ التحصیل شده
و جشنی هم گرفته و ماهیچه پلو خورده
پس از بررسی فراوان ابتدا به این نتیجه رسیدم
که هادی فارغ التحصیل شده و درجا از طرف دانشگاه بهش پیشنهاد کار به همراه ماشین و شهروندی هلند رو دادن برای همین جشنی ترتیب داده بود همسایگان طبقه بالا و پایین رو دعوت کرده بود
اون محمد به هادی حسودیش شد چون هادی مرکز توجه بود
برای همین که ی ضربه بزنه به هادی دست به این کار زد
تا اینکه هادی رو در این شکل و شمایل دیدم خیلی خونسرد و شاد
به فکر فرو رفتم تحقیقات رو از سر گرفتم و فهمیدم که هادی از یکی از دو از دخترای طبقه پایینشون خوشش اومده بود (ماریان)
و محمد رو رقیب خودش میدید
در مرحله اول سعی کرد تا جشنی رو ترتیب بده تا این موفقیت ها رو بکوبه تو سر محمد اینم عکسی از هادی درین باب
تا حدود زیادی موفق شد سپس خواست اون رو به طور کامل حذفش کنه از سر راهش
برای همین صحنه سازی کرد و ترتیب این حادثه رو داد تا هم جلب توجه و دلسوزی همسایگان طبقه پایین بخصوص ماریان روداشته باشه
و هم دست به کار خبیث بزنه
ضربه نهایی رو وارد کنه و کاری کنه تا همه شواهد برعلیه محمد باشه و اون رو از راه برداره
و خودش باشه و ماریان
در نتیجه قاتل همون مقتوله
(تیتراژ پایانی هرکول پوآرو )