1402 شهريور 9، 19:25
سلااام
امیدوارم حالتون خوب و خوش باشه
ـــــــــــــــــــــــــ
من میخوام اهرم رنج و لذت و بنویسم . اون موقع هم یادمه خیلی فکرم و مشغول کرده بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی چیزها میخواستم بنویسم ولی چون ذاتا با ذهنیت و قول هایی ک ب خودم دادم آنلاین شدم ننوشتم .
ولی خب انشالله ک خیره و کانون تموم نمیشه .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جدی نوشت : دوستان میشه عکس و نگاه کنید ؟ من ذخیرش کردم و بارها خوندمش . همون سال 99 هم دیدمش یادمه جمله هاش و نوشته بودم .
جملاتی ک نوشته شده درست هست و با رعایت همین نکات عکس میشه ب پاکی رسید . بعد فلان سایت فلان دوره رو بهمان هزینه میفروشه اسمشم گذاشته 100 نکته برای ترک خ ا
آقا آرمین دستتون درد نکنه ، خدا حفظتون کنه . واقعا یکی از بهترین پست های کانون هست و خیلی مفیده
پی نوشت : الان داشتم فکر میکردم اگر الان بود ی دونه پیام ب هوش مصنوعی ارسال میکردیم و نقاشی مغز و چشم تحویل میگرفتیم . چقدر همه چ با چن سال پیش فرق کرده
پی نوشت 2 : من هرجا خواستم بگم شما خیلی خوب و با نشاط و همه چ تمام هستین و در کل ی دونه مدیرکل داریم ک تو دنیا پیدا نمیشه شما اونجا انرژی منفی دادین ک دیگه اون آقا ارمین سابق نیستین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ب نظر من بیشتر از خوندن و اگاه شدن باید با ترس هم ک شده تو دل مشکلات رفت و عملگرایی خیلی مهمه .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی ممنون از شما متاسفانه سیل اومد و تمام زحمات کشاورزان و شالیکاران بر باد رفت .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببینید زندگی خیلی کوتاه تر از اون هست ک شما با ترس و نگرانی بگذرونید . من انقدر نگران بودم ک مثلا بقیه در موردم چ فکر میکنند ؟ ی روزی جسارت کردم ی رابطه ی دوستانه ی سمی رو ب همین خاطر تموم کردم و بعدش رابطه های سمی بعدی خودشون تموم شدن و دیدم من چقدر ب خودم ظلم میکردم . رابطه ی خودم رو هم با خودم کمی هم ک شده درست کردم . مثلا قبول کردم ی کارهایی دست من نیست و بیخیال شدم . کمتر خودم و سرزنش کردم و با خودم ب ی صلحی رسیدم . کسی نبود درکم کنه و دلداریم بده و خیلی تنها موندم و خودم همه ی این کارها رو انجام دادم . بالاخره ک دیر و زود باید از این منطقه امن بیرون برید . پس چ خوبه ک زودتر عمل کنید . موندن تو منطقه امن باعث میشه تا در برابر تغییرات بیرونی بی دفاع باشیم و ی دفعه با شکست و بحران عمیقی روبرو بشیم . کتاب ان سوی ترس ها در مسیر رویاها در این زمینه نوشته های خوبی داره .
ب نظرم وقتش رسیده ک ذره ای هم ک شده ی حرکتی کنید .
مثلا برید امتحان رانندگی و همون جا رد بشید ، اینکه منتظر هستین تمرین کنید خودش کلی ضرر هست و اهمیت موضوع رو کم میکنه . حداقل برید محیط ازمون و ببینید و اون استرس و تجربه کنید
اگر نمیتونید از کسی ماشین قرض بگیرید از آموزشگاه رانندگی درخواست کلاس فوق داشته باشید . با هزینه ی کم ی روز قبل از ازمون برید دو ساعت رانندگی کنید و یاد بگیرید تموم بشه . اینکه تو این سن گواهینامه ندارید هم اصلا موردی نداره . خیلی ها گواهینامه ندارن . من خودم ی ساله گواهینامه گرفتم و 4 بارم رد شدم تازه ب نظرم با گواهینامه شروع کنید و قبول شدین ی شیرینی هم ب ما بدین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر حالتون خوبه پس چرا تردید ب دوستی دارید ؟
در کل من برای حفظ پاکیم محبور شدم در سکوت از چندین دوستم دور بشم و رابطم کمرنگ شد .
ب نظرم دوستی ها باید ادم و ب مسیر درستی هدایت کنند . نظر بقیه چیه ؟ معیار برای دوستی باید چ باشه ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی هم عالی
شما چرا اینهمه ناامید هستین ؟ اصلا ب گذشته و اینده فکر نکنید . همین کارتون و انجام بدین و تمام
ـــــــــــــــــــــ
.
.
.
بازم زیاد نوشتم
امیدوارم حالتون خوب و خوش باشه
ـــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: سراغ نوشتن اهرم های رنج و لذت
من میخوام اهرم رنج و لذت و بنویسم . اون موقع هم یادمه خیلی فکرم و مشغول کرده بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: اتفاقا امروز یکی از مدیران میگفتن که انگار کانون برای خیلیها تبدیل شده به یه شبکه مجازی مثل خیلی شبکههای مجازی دیگه و این اصلا خوب نیست.
چقدر بده که یادمون بره چرا اینجا اومدیم و ثبت نام کردیم و قرار بوده به چی برسیم.
اگه ما به کانون صرفاً به شکل یه شبکه مجازی نگاه کنیم، این دید رو ناخودآگاه با فعالیتهامون به اعضای جدیدی که کانون میان هم منتقل میکنیم.
اعضای جدید هم به همون سرنوشتی دچار میشن که ما شدیم.
و
چقدر حیف میشه وقتی کانون رسالتش رو از دست میده و تموم میشه.
خیلی چیزها میخواستم بنویسم ولی چون ذاتا با ذهنیت و قول هایی ک ب خودم دادم آنلاین شدم ننوشتم .
ولی خب انشالله ک خیره و کانون تموم نمیشه .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: اینجا بود.
خودمونیم ها. اون زمان چه حوصلهها داشتم.
جدی نوشت : دوستان میشه عکس و نگاه کنید ؟ من ذخیرش کردم و بارها خوندمش . همون سال 99 هم دیدمش یادمه جمله هاش و نوشته بودم .
جملاتی ک نوشته شده درست هست و با رعایت همین نکات عکس میشه ب پاکی رسید . بعد فلان سایت فلان دوره رو بهمان هزینه میفروشه اسمشم گذاشته 100 نکته برای ترک خ ا
آقا آرمین دستتون درد نکنه ، خدا حفظتون کنه . واقعا یکی از بهترین پست های کانون هست و خیلی مفیده
پی نوشت : الان داشتم فکر میکردم اگر الان بود ی دونه پیام ب هوش مصنوعی ارسال میکردیم و نقاشی مغز و چشم تحویل میگرفتیم . چقدر همه چ با چن سال پیش فرق کرده
پی نوشت 2 : من هرجا خواستم بگم شما خیلی خوب و با نشاط و همه چ تمام هستین و در کل ی دونه مدیرکل داریم ک تو دنیا پیدا نمیشه شما اونجا انرژی منفی دادین ک دیگه اون آقا ارمین سابق نیستین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول:نقل قول: شهریار جان تلاش رو چه جوری میشه بیشتر کرد؟ بگو تا ما هم یاد بگیریم.
نمیدونم
شاید اینکه سعی کنیم در مورد مشکل بیش تر بخونیم و بدونیم.
شاید اینکه قبل از انجام کار ها کمی بیشتر فکر کنیم و یاد عواقبش باشیم.
سعی کنیم اهمیت موضوع رو برای خودمون بالاتر ببریم.
ب نظر من بیشتر از خوندن و اگاه شدن باید با ترس هم ک شده تو دل مشکلات رفت و عملگرایی خیلی مهمه .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: اوه اوه. خدا بخیر بگذرونه
مراقب خودتون باشین
خیلی ممنون از شما متاسفانه سیل اومد و تمام زحمات کشاورزان و شالیکاران بر باد رفت .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: این اواخر سعی کردم بیرون رفتن و دید و بازدید فامیل رو اضافه کنم به برنامه ام. ولی اینها هم فایده ای نداشتن.
خیلی ترس هام بیشتر شده.
دوست ندارم از منطقه امنم خارج شم.
دوست ندارم چیز های جدید رو امتحان کنم.
۲۱ سالم شده، هنوز گواهینامه نگرفتم. هی واسه امتحانش امروز فردا میکنم.
روم نمیشه به یه نفر بگم وسیله ات رو ۱ روز قرض بده باهاش تمرین کنم(با اینکه میدونم حتما میده)
اصلا نمیدونم چیکار کنم.
مدام با خودم فکر میکنم اگه فلان کار رو کنم، بقیه راجع بهم چه فکری میکنن.
اصلا عزت نفسم کامل داغون شده.
ببینید زندگی خیلی کوتاه تر از اون هست ک شما با ترس و نگرانی بگذرونید . من انقدر نگران بودم ک مثلا بقیه در موردم چ فکر میکنند ؟ ی روزی جسارت کردم ی رابطه ی دوستانه ی سمی رو ب همین خاطر تموم کردم و بعدش رابطه های سمی بعدی خودشون تموم شدن و دیدم من چقدر ب خودم ظلم میکردم . رابطه ی خودم رو هم با خودم کمی هم ک شده درست کردم . مثلا قبول کردم ی کارهایی دست من نیست و بیخیال شدم . کمتر خودم و سرزنش کردم و با خودم ب ی صلحی رسیدم . کسی نبود درکم کنه و دلداریم بده و خیلی تنها موندم و خودم همه ی این کارها رو انجام دادم . بالاخره ک دیر و زود باید از این منطقه امن بیرون برید . پس چ خوبه ک زودتر عمل کنید . موندن تو منطقه امن باعث میشه تا در برابر تغییرات بیرونی بی دفاع باشیم و ی دفعه با شکست و بحران عمیقی روبرو بشیم . کتاب ان سوی ترس ها در مسیر رویاها در این زمینه نوشته های خوبی داره .
ب نظرم وقتش رسیده ک ذره ای هم ک شده ی حرکتی کنید .
مثلا برید امتحان رانندگی و همون جا رد بشید ، اینکه منتظر هستین تمرین کنید خودش کلی ضرر هست و اهمیت موضوع رو کم میکنه . حداقل برید محیط ازمون و ببینید و اون استرس و تجربه کنید
اگر نمیتونید از کسی ماشین قرض بگیرید از آموزشگاه رانندگی درخواست کلاس فوق داشته باشید . با هزینه ی کم ی روز قبل از ازمون برید دو ساعت رانندگی کنید و یاد بگیرید تموم بشه . اینکه تو این سن گواهینامه ندارید هم اصلا موردی نداره . خیلی ها گواهینامه ندارن . من خودم ی ساله گواهینامه گرفتم و 4 بارم رد شدم تازه ب نظرم با گواهینامه شروع کنید و قبول شدین ی شیرینی هم ب ما بدین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: راستش فکر میکنم دوستایی دارم که از نظر پیشرفت و قدم بلند برداشتن و اینا زیاد کمک کننده نیستن. ولی خب خوبی ای که دارن اینه که جزو معدود کسانی هستن که میتونم راحت تر از بقیه (به غیر از کانونی ها) باهاشون صحبت کنم و کمی از دنیا و مصیبت هاش فارغ بشم و یکم بخندم و ...
واسه همین نمیدونم در کل ادامه دوستیم باهاشون خوبه یا نه
نظر شما چیه؟
اگر حالتون خوبه پس چرا تردید ب دوستی دارید ؟
در کل من برای حفظ پاکیم محبور شدم در سکوت از چندین دوستم دور بشم و رابطم کمرنگ شد .
ب نظرم دوستی ها باید ادم و ب مسیر درستی هدایت کنند . نظر بقیه چیه ؟ معیار برای دوستی باید چ باشه ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: در مورد موضوعات دیگه بگم که فکر میکنم تنها کار مفیدی که توی این تابستون انجام دادم، تموم کردن دوره کارآموزیم و استخدام تو یه شرکت باشه. امروز هم دومین روز کاریم بود(واسه همین وقت نشد زودتر جواب بدم تو کانون، ببخشید)
فعلا این کار یکم باعث شده که کمتر فکر کنم به شکستن.
ولی طبق سابقه ام، احساس میکنم در نهایت بی فایده میشه و باز برمیگردم به اون دور باطل
خیلی هم عالی
شما چرا اینهمه ناامید هستین ؟ اصلا ب گذشته و اینده فکر نکنید . همین کارتون و انجام بدین و تمام
ـــــــــــــــــــــ
.
.
.
بازم زیاد نوشتم