1399 ارديبهشت 12، 2:35
امشب بعد از ورزش رفتم حموم
در حال استحمام یاد این پست آتریسا خانم افتادم
بعد دیدم چقدر ذهنم باز شده.
نتیجه افکارم هم این که دیدم چه جالب
تمام پروژه هایی که از مهر سال گذشته شروع کرده بودم دارن به انتها می رسن.
به عبارت دیگه ماه اینده خیلی سرنوشت سازه توی زندگی من.
پنج پروژه ی مهم زندگیم که تقریبا از مهر پارسال یکی یکی وارد زندگی من شدن
و سر من رو حسابی شلوغ کردن، طوری که به سختی می تونستم سر خودم رو بخارونم این وسط.
البته نگاه که می کنم، وسط همین شلوغ پلوغی ها کلی هم تلف کردن وقت و اینها دیده می شه.
اما خدا رو شکر چون کارها گروهی بوده، کارها داره به سرانجام می رسه.
کار گروهی خیلی خوبه، به شرطی که گروه خوبی وجود داشته باشه.
خدا رو شکر که دور و برم آدم های خوب زیادن.
از خانواده بگیر تا رفقا.
آدم هایی که دنبال این نیستن که تو رو بکشن پایین تا خودشون رو اثبات کنن.
همین خود خیلی نعمت بزرگیه.
البته یه جاهایی هم قطعا حرص آدم از دستشون درمیاد.
داشتم می گفتم که ماه آینده خیلی سرنوشت سازه.
برای این که دستتون بیاد، از این پروژه های مختلف یکیش ازدواجه.
یعنی پنج تا پرژوه در حد ازدواج. یعنی در همین حد می تونه زندگیم رو تغییر بده.
انصافا سالی یه دونه از این پروژه ها برای آدم کافیه.
اینم لطف خداست به من حقیر، کاش که قدر بدونم و حداقل با وقت تلف کردنهام، به باد ندم.
یه مشکل اساسی هم همینه دیگه، چون تعدادش زیاده، پنج تا هندونه رو که نمی شه با یه دست برداشت.
پس خدا من زورم رو می زنم دیگه، خودت هم برکت بده، همون طور که تا الان برکت دادی به کارها.
اصلا خودت دستم رو بگیر که کار کنم، به زمانم برکت بده، به انرژیم.
غیر از این باشه نمی شه. خیلی امیددارم بهت.
همه این ها رو گفتم که بگم برام حسابی دعا کنید دوستان.
یه ماه بعد میام خبر می دم که چه گذشت بر من توی این ماه رمضون پربرکت
در حال استحمام یاد این پست آتریسا خانم افتادم
بعد دیدم چقدر ذهنم باز شده.
نتیجه افکارم هم این که دیدم چه جالب
تمام پروژه هایی که از مهر سال گذشته شروع کرده بودم دارن به انتها می رسن.
به عبارت دیگه ماه اینده خیلی سرنوشت سازه توی زندگی من.
پنج پروژه ی مهم زندگیم که تقریبا از مهر پارسال یکی یکی وارد زندگی من شدن
و سر من رو حسابی شلوغ کردن، طوری که به سختی می تونستم سر خودم رو بخارونم این وسط.
البته نگاه که می کنم، وسط همین شلوغ پلوغی ها کلی هم تلف کردن وقت و اینها دیده می شه.
اما خدا رو شکر چون کارها گروهی بوده، کارها داره به سرانجام می رسه.
کار گروهی خیلی خوبه، به شرطی که گروه خوبی وجود داشته باشه.
خدا رو شکر که دور و برم آدم های خوب زیادن.
از خانواده بگیر تا رفقا.
آدم هایی که دنبال این نیستن که تو رو بکشن پایین تا خودشون رو اثبات کنن.
همین خود خیلی نعمت بزرگیه.
البته یه جاهایی هم قطعا حرص آدم از دستشون درمیاد.
داشتم می گفتم که ماه آینده خیلی سرنوشت سازه.
برای این که دستتون بیاد، از این پروژه های مختلف یکیش ازدواجه.
یعنی پنج تا پرژوه در حد ازدواج. یعنی در همین حد می تونه زندگیم رو تغییر بده.
انصافا سالی یه دونه از این پروژه ها برای آدم کافیه.
اینم لطف خداست به من حقیر، کاش که قدر بدونم و حداقل با وقت تلف کردنهام، به باد ندم.
یه مشکل اساسی هم همینه دیگه، چون تعدادش زیاده، پنج تا هندونه رو که نمی شه با یه دست برداشت.
پس خدا من زورم رو می زنم دیگه، خودت هم برکت بده، همون طور که تا الان برکت دادی به کارها.
اصلا خودت دستم رو بگیر که کار کنم، به زمانم برکت بده، به انرژیم.
غیر از این باشه نمی شه. خیلی امیددارم بهت.
همه این ها رو گفتم که بگم برام حسابی دعا کنید دوستان.
یه ماه بعد میام خبر می دم که چه گذشت بر من توی این ماه رمضون پربرکت