اول ا که اومده بودم کانون، یه چیزی شبیه این عکس پروفایل م بود.
این حالت ه یعنی نمیدونم i dunno
اون دو تا دَش بالایی مثلن دست هستند!
¯\(º_o)/¯
بعد یه مدت کوتاه تغییرش دادم به همینی که هست.
من سالم م یعنی!؟
چند روز پیشا یکی از بچه های اقوام با مامان ش اومدن خونه که با پسرش ریاضی کار کنم.
کلاس اول دبیرستان بود و فرداش هم امتحان داشت.
سر ظهر هم رسیدند، همون 2 شروع کردیم و تا نه و نیم رفتیم.
آخراش دیگه رو زمین بند نبود، گفت دیگه نمی کِشم! هاها
اول کار ازش پرسیدم از مطالب نیمه ی اول مشکلی داری؟
گفت: نه زیاد، خودم اونا رو می خونم. این آخرا بیشتر میاد.
شروع کردیم.
تقریبن می شه گفت آخرین باری که کتاب رو باز کرده بود، امتحان قبلی ش بوده!
وسط های کار به یه مشکل فاندامنتال پی بردم که این علی آقا اصلن جمع و تفریق جبری رو درست بلد نیست!
همه رو به عبارتی می پروند.
مثلن (6-)+2- رو تا 6-2- می اومد بعد دوباره سریع می گفت منفی در منفی می شه مثبت؛ پس 8+
براش هم توضیح می دادم که اون منفی در منفی اینا برا ضرب و نقسیم ه، ولی هیچ افاده نمی کرد.
بعد گفت اینا رو ول کن، بریم مباحث جلوتر!
تو دلم می گفتم تو این ا رو ندونی، جلو چه فایده. آخر هر سوال ی ممکنه به همین برسی.
خواستم مثل دکترها جواب ش کنم، ولی گفتم نَسِزَد این روز قبل امتحان ی!
خواستند برند به مامان ش گفتم این علی آقا رو باید ده جلسه ی دو-سه ساعتی میاوردی تا با قطعیت بگم پاس می شه
شب رسوندم شون خونه شون.
نگو گوشی مادرش جا مونده بود. فردا رفتم بهش دادم.
می گفت صبحی قبلِ امتحان دوست علی اومده بوده پیش ش که علی یه چیزایی یادش بده!
کلی خندیدیم.
اون دیگه چه اعجوبه ای باید باشه، احتمالن باید برا اون با جدول ضرب شروع کرد!
البته نا گفته نماند که علی هم جدول ضرب رو تر و فرز بلد نبود، خیلی وقتا بهم نیگا می کرد با ابهام!
مشخصن این علی و دوست ش، چیزی از باقی بچه ها کم ندارند.
ولی خب محیط خونه، جو مدرسه، محیط روستا و ... ، همه و همه باعث شده که اینا درس نخونند.
چه می شه گفت