نقل قول: چند ماه هست خانم *دختر پاک* رکورد پستها رو در دست دارن.
من دارم تلاش میکنم ببینم چهجوری میشه به رکوردهای ایشون رسید. هنوز کشف نکردم.
اتفاقا این چند روز هم حواسم هست شما همش در رتبه اول هستید
چندتا سوالم برام پیش اومد
اینکه در رتبه بندی تعداد پیام هایی که تو پروفایل می گذاریم هم حسابه؟
ویرایش پست ها چطور؟؟
بنظرم شما از طریق این ویرایش پست اول میشید
البته صادقانه بگم
خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم که شما اول هستین
پست های شما خیلی بیشتر از خیلی از پست های من تاثیر گذارن
یاقوت خانم جان
اخبارتون خیلی قشنگ بود
خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی
خواهشنی بازم برامون اخبار بگید
من که کلی کیف کردم
سلام
این سری رفتم پیش یه جراح مغز دیگه.
برخلاف اون یکیها علاوه بر یه سری ام آر آی، آنژیوگرافی مغز برام نوشت.
عکس رو امروز بردم پیشش.
نشونم داد.
گفت فقط این رشته رگهای دور مغزت، توشون جریان خون وجود داره. با این یه رشته وسط مغز.
بقیه مغزت توش جریان خونی نمیبینم. کمترین جریان خون ممکن.
یه عکس طبیعی بهم نشون داد. خیلی با مال من فرق داشت.
گفت تو این سن چه جوری این طور شده.
من هی به دکترها میگفتم تو سرم حس انفجار دارم نمیفهمیدن. میگفتم سردرد وحشتناک دارم میگفتن چیز خاصی نیست.
دکتر این یک روز در میون سردردی که دارم، تمام اعصاب بدنم از کار میافته. نمیفهمیدن.
بهم یه سری دارو برای رقیق کردن خون و برطرف کردن انسدادها داد.
یه آمپول هم که هر روز باید خودم بزنم تو شکمم. این یکی خیلی بده. یکیش رو امروز رفتم تزریقات زد کلی درد داشت. این رو چطور من هر روز به خودم بزنم؟ ظاهرا انسولین رو هم همین مدلی میزنن. ولی من حس خوبی نسبت بهش ندارم.
گفت روزی 10-12 لیوان آب ولرم بخور.
حمام هم فقط آب گرم. در طول روز و نه شبها.
از هر چیزی که عصبیت میکنه دور شو. (لذا از کانون باید دور شم.
)
شبها هم زود بخواد.
هر یه روزی که از عمرم میگذره مثل شکنجه و عذابه.
ولی بالاخره حتما یه روز خوب میاد.
(1399 خرداد 5، 23:04)یاقوت نوشته است: [ -> ]جان اون ۴تا روزانه پنج دقیقه هم برا صندلی وقت بذارین آخه نفر بعدی صندلی داغ خیلی نظرمان را جلب کرده
به روی چشم.
(1399 خرداد 6، 4:43)*دختر پاک* نوشته است: [ -> ]چندتا سوالم برام پیش اومد
اینکه در رتبه بندی تعداد پیام هایی که تو پروفایل می گذاریم هم حسابه؟
ویرایش پست ها چطور؟؟
هیچ کدوم اینها حساب نیست.
فقط تعداد پستهای جدید تو آمار ارسالها میاد.
(1399 خرداد 6، 21:43)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام
این سری رفتم پیش یه جراح مغز دیگه.
برخلاف اون یکیها علاوه بر یه سری ام آر آی، آنژیوگرافی مغز برام نوشت.
عکس رو امروز بردم پیشش.
نشونم داد.
گفت فقط این رشته رگهای دور مغزت، توشون جریان خون وجود داره. با این یه رشته وسط مغز.
بقیه مغزت توش جریان خونی نمیبینم. کمترین جریان خون ممکن.
یه عکس طبیعی بهم نشون داد. خیلی با مال من فرق داشت.
گفت تو این سن چه جوری این طور شده.
من هی به دکترها میگفتم تو سرم حس انفجار دارم نمیفهمیدن. میگفتم سردرد وحشتناک دارم میگفتن چیز خاصی نیست.
دکتر این یک روز در میون سردردی که دارم، تمام اعصاب بدنم از کار میافته. نمیفهمیدن.
بهم یه سری دارو برای رقیق کردن خون و برطرف کردن انسدادها داد.
یه آمپول هم که هر روز باید خودم بزنم تو شکمم. این یکی خیلی بده. یکیش رو امروز رفتم تزریقات زد کلی درد داشت. این رو چطور من هر روز به خودم بزنم؟ ظاهرا انسولین رو هم همین مدلی میزنن. ولی من حس خوبی نسبت بهش ندارم.
گفت روزی 10-12 لیوان آب ولرم بخور.
حمام هم فقط آب گرم. در طول روز و نه شبها.
از هر چیزی که عصبیت میکنه دور شو. (لذا از کانون باید دور شم. )
شبها هم زود بخواد.
هر یه روزی که از عمرم میگذره مثل شکنجه و عذابه.
ولی بالاخره حتما یه روز خوب میاد.
کی باعث شده مدیر کل ما این جوری بشه
اصلا نگران نباشید همه اولش از اون آمپول ها خوششون نمیاد
بعد بهتر میشه
ولی پیش هر تزریقاتی که رفتین
بهش بگید یه سری نکات را بهتون بگه که راحت تر باشه براتون
انشالله زود زود زود اون رگ ها باز میشن
مدیر کل ما خیلی قدرتمند تر از این حرف ها است
فقط دیگه هر اتفاق بد و نسبتا بدی افتاد خواهشا غصه اشو نخورید
من اگر روزی بد باش اینو به خودم میگم
همه روزای بدی که تا الان بودن تموم شدن و روزای خوب اومدن
پس این روزای بدی که الان توش هستمم تموم میشه مثل بقیه اشون
ولی فکر کنم ۱۰ ،۱۲ لیوان آب خیلی سخت باشه
بنظرم براش برنامه ریزی کنید
چطوری میشه آخه
من در روز خیلی آب بخورم روزی ۳ لیوان
نقل قول: باس یه چن دوره بیاید پیش من انرژی درمانی
من موافقم
جواب میده به جان خودم
کلا دنیات رنگی میشه
کای هم میخندی
اصلا احساس سبکی هم میکنید
نقل قول: هر یه روزی که از عمرم میگذره مثل شکنجه و عذابه.
ولی بالاخره حتما یه روز خوب میاد.
این قسمت خیلی غم توش داشت
حتی از پشت صفحه ی لپ تاپ هم قابل حس بود
اما به نظرم خیلی خوبه که بعد از این همه دکتر رفتن بالاخره یه دکتر مشکل تون رو تشخیص داد، پس قطعا درمان ها می تونه بهتر و کارسازتر باشه
این طور نیست؟
نقل قول: یه آمپول هم که هر روز باید خودم بزنم تو شکمم. این یکی خیلی بده. یکیش رو امروز رفتم تزریقات زد کلی درد داشت. این رو چطور من هر روز به خودم بزنم؟ ظاهرا انسولین رو هم همین مدلی میزنن. ولی من حس خوبی نسبت بهش ندارم.
منم حس خوبی نسبت بهش ندارم
ولی به قول دخترپاک حتما یک سری نکات و تکنیک ها هست که درد رو کاهش بده
یه سرچی هم تو نت بزنید برای کاهش درد تزریق
اقا ارمین می دونید اینجا چند نفر از حال بد شما حالشون بد میشه و ناراحت میشن و چقدر آرزوی سلامتی و حس خوب برای شما دارند
اگه آدم قابلی باشم حتما برای سلامتی تون دعا می کنم
مدیر جان
زیاد با شعار دادن حال نمیکنم
فقط لطفا خوب شید......
کانون مثل یه بدنه.....
مگه بدن بدون تپش قلبش میتونه زنده باشه؟؟؟
نقل قول: از هر چیزی که عصبیت میکنه دور شو. (لذا از کانون باید دور شم.
به نظرم قلب هم خارج از بدن کاراییشو از دست میده
. . . . .
نقل قول: یه آمپول هم که هر روز باید خودم بزنم تو شکمم
مبارزه
نقل قول: یکیش رو امروز رفتم تزریقات زد کلی درد داشت. این رو چطور من هر روز به خودم بزنم؟ ظاهرا انسولین رو هم همین مدلی میزنن. ولی من حس خوبی نسبت بهش ندارم.
بخاطر خوب شدن.......
بخاطر سلامتی
نقل قول: ولی من حس خوبی نسبت بهش ندارم.
ولی من دارم.......
نسبت به هرچیزی که باعث بشه سالم تر باشم حس خوبی دارم...
شماهم باید داشته باشید... نسبت به چیزی که باعث بهبودتون میشه حال خوبی داشته باشید هرچند درد داشته باشه....
از وقتی یادم میاد میگفتن پسرا شیرن مثل شمشیرن....
این دردا که واسه یه پسر چیزی نیست
نقل قول: هر یه روزی که از عمرم میگذره مثل شکنجه و عذابه.
ولی بالاخره حتما یه روز خوب میاد.
خب قطعا اینکه بشنوم یکی به سن و سال شما این حس رو داره برام عذاب اوره
ولی یه روز خوب میاد.. اصلا چرا یکی؟؟؟ کلی روز خوب میاد
بــــــه خــــدا راست میــــــگم
(1399 خرداد 6، 22:15)یاقوت نوشته است: [ -> ]از این پست ناراحت شدم و دلم میخواد ک زوده زود ی پست بزنید ک اون روز خوب اومده
براتون دعا میکنم،خواهش میکنم مواظب خودتون باشین
خیلی ممنون از لطفتون.
محبت دارید.
(1399 خرداد 6، 22:29)*دختر پاک* نوشته است: [ -> ]اصلا نگران نباشید همه اولش از اون آمپول ها خوششون نمیاد
بعد بهتر میشه
ولی پیش هر تزریقاتی که رفتین
بهش بگید یه سری نکات را بهتون بگه که راحت تر باشه براتون
انشالله زود زود زود اون رگ ها باز میشن
بله امروز رفتم تزریقات. بهم گفت که زاویه ۴۵ درجه بزن. نیاز به هواگیری نداره و این چیزها.
ممنون از انرژی مثبتی که به من دادید.
(1399 خرداد 6، 22:35)هومان نوشته است: [ -> ]باس یه چن دوره بیاید پیش من انرژی درمانی
ممنون برادرم.
(1399 خرداد 6، 22:50)Queen نوشته است: [ -> ]اما به نظرم خیلی خوبه که بعد از این همه دکتر رفتن بالاخره یه دکتر مشکل تون رو تشخیص داد، پس قطعا درمان ها می تونه بهتر و کارسازتر باشه
این طور نیست؟
بله دقیقا.
اگر این طور باشه که عالیه.
منم بالاخره از سردرگمی در میام.
(1399 خرداد 6، 22:50)Queen نوشته است: [ -> ]ولی به قول دخترپاک حتما یک سری نکات و تکنیک ها هست که درد رو کاهش بده
یه سرچی هم تو نت بزنید برای کاهش درد تزریق
الان که گفتید سرچ کردم.
این آمپول هست. یه سری توضیحات هم واسه تزریق داده.
ممنونم ازتون.
نقل قول: اقا ارمین می دونید اینجا چند نفر از حال بد شما حالشون بد میشه و ناراحت میشن و چقدر آرزوی سلامتی و حس خوب برای شما دارند
اگه آدم قابلی باشم حتما برای سلامتی تون دعا می کنم
خدا نکنه که کسی حالش به خاطر من بد بشه.
و شما بزرگوارید. هم شما و هم سایر دوستان دیگه که دعا میکنید واقعا محبت میکنید در حق من.
ممنونم ازتون.
(1399 خرداد 6، 23:11)Aurora نوشته است: [ -> ]مدیر جان
زیاد با شعار دادن حال نمیکنم
فقط لطفا خوب شید......
کانون مثل یه بدنه.....
مگه بدن بدون تپش قلبش میتونه زنده باشه؟؟؟
کانون که بدون من هم زنده میمونه. همون طور که ماهها موند.
اما این قلبه حس میکنم کمکم داره از کار میافته.
شما لطف دارید.
نقل قول: ولی من دارم.......
نسبت به هرچیزی که باعث بشه سالم تر باشم حس خوبی دارم...
شماهم باید داشته باشید... نسبت به چیزی که باعث بهبودتون میشه حال خوبی داشته باشید هرچند درد داشته باشه....
از وقتی یادم میاد میگفتن پسرا شیرن مثل شمشیرن....
این دردا که واسه یه پسر چیزی نیست
میدونید چیه؟ الان جای اون آمپول بعد چند ساعت هنوز درد داره. دلدرد گرفتم. تازه این رو یه تزریقاتی زده بود. نمیدونم چه بلایی سر بدنم میاد بعد از ۳۰ تا آمپول.
اما خب از جنبه مثبتش نگاه کنیم، عوضش یه تزریقاتی حرفهای میشم.
بله درست میگید و حتما موقع تزریق سعی میکنم این حس خوب رو داشته باشم.
نقل قول: ولی یه روز خوب میاد.. اصلا چرا یکی؟؟؟ کلی روز خوب میاد
بــــــه خــــدا راست میــــــگم
بسیار ممنون از دلگرمیتون.
به امید خدا.
از همگی خیلی ممنونم.
من خیلی حالم بد بود و دلم گرفته. ولی با پیامهای شما شاد شدم.
دیشب خواب دیدم داشتم سیگار میکشیدم
یه پک زدم گذاشتم کنار
معتاد نشم
سلام
اومدم بگم این عکس را خیلی دوستش دارم
نمیدونم ولی دلم می خواست اینو یه جایی بگم
با دیدنش کیف میکنم
اینو یاقوت خانم گذاشته بودن
فکر کنم تو تاپیکی بود که جک و اینا میگذارن