(1394 مهر 12، 23:00)می توانم نوشته است: [ -> ]آهاااااااااااااااااااااای
بچه ها کجایییییییییییییییییییید؟
سلام
تو نسیم حیات حرف نقاشی و امضا و اوااتار و اینا بود
دیشب نشستم امضای خانم خدا همراهمونه رو نگاه کردم
این نقاشی رو سعی کردم با شباهت به صورت خوشگل اون نقاشی بکشم
بعدش که کشیدم و اپلود کردم و گذاشتم تو کانون
همین جور که نگاهش می کردم
گفتم اااااااااااا
اینکه اقای همساده است!
دقیقا یاد اون پستشون افتادم که تلگرام رو حذف کردن تا دچا گناه نشن
خیلی پست اثر گذاری بود
از اونا که تو ذهن میمونه
بعدم به اون پست یه اعتبار دادم و نقاشی رو هم لینکشو واسشون گذاشتم
الان اومدن پرسیدن
نقل قول: وای جدی واقعا به نیت خودم بوده از اول؟
یا قبلا اینو داشتین الان حس کردین شبیه منه؟
حالا هر چی رفت پس زمینه دسک تاپ
مرسی واقعا حالم خوب شد بهتر از این نمیشد
خب این بود داستانش
کشیدمش بعد دیدم اع این اقای همساده است که!
ولی من محرومم از پ پ گذاشتن واسشون
این شد که اینجا کل داستان رو گفتم
اقوی همساده پ پ رو نمی گشایی؟آیا؟عایا؟
سلام
خدا رو شکر پیام پروفایل درست شد..
صمیمانه ممنونم از آقای پایلوت..
و
خانوم لبخند.. قبلا همینطور بود ک جناب خان میگن..
یعنی هر کی میخواست مدیر بشه خودش رنگش رو انتخاب میکرد..
(یادمه من کد رنگ رو از پست یکبار برا همیشه پیدا کردم..چ ذوقی هم کردم.. اون موقع ها جدول رنگمون فک کنم 12 یا 16 تا بود..کد رنگ ها رو با تغییر عدد ها میساختم من... با چ امکاناتی روزگار گذروندیم..
)
اما بعدش ک تعداد مدیرا زیاد شد دیدیم رنگین کمون میشه اینه ک برای هر تالار ی رنگ تعریف کردیم..
حالا هم اگه مدیر تالاری بخواد رنگش تغییر کنه و با همکاراش هماهنگ باشه مشکلی نیست..
و
جناب خان چرا ک نه؟؟؟
اما خب شرایط داره دیگه..
ان شاء الله احراز ک کردین مدیر هم میشین..
و
باد صبا فدای سرت..
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار..
در پناه خدا..
یاعلی.
سلام
امروز رفتم تو فکر دیدم الان دقیقا از زمانی که وارد دانشگاه شدم هیچ هدف مشخصی ندارم هیچ آرمانی ندارم. تمام اون افکار و رویاهایی که برا زندگیم داشتم رو فراموش کردم و دارم به این فکر میکنم آیا میتونم یه زندگی معمولی، یه شغل معمولی، یه درامد معمولی واسه خودم دست وپا کنم و مستقل بشم یا از انجام اینم عاجزم؟!
ناامیدی از آینده باعث یک تردید و رخوت در من شده. طوریکه توی دانشگاه افت تحصیلی داشتم و تا حدودی هم افسرده شدم.
الان بزرگترین مشکلم نداشتن هدف قطعی و مشخصه و اینکع قراره چکار کنم؟؟
فقط میدونم اگه بخام اینجوری ادامه بدم اینده تاریکی خواهم داشت.
هعععییی
بچه ها امروز خظر از سرم رفع شد
چی کشیدم
یه جنگ کامل بود
داداش دریل تا حدودی درک می کنم شرایطت رو
ی کتاب موفقیت برایان تریسی هست صوتیشم هم هست. به لحاظ مادی و زندگی دنیایی کاملا سردرگمی رو حل می کنه اما برا این که بتونی کلی تصمیم بگیری و به معنویت هم بیندیشی هم می تونه کمکت کنه.
شرط این که از کتاب بهره ببری اینه که رو راست باشی با خودت
ولی بهتره بنشینی و یکبار سر کلاف رو پیدا کنی تا اینکه همش سر درگم باشی
ی نماز باصفا ی صفحه قران و این که چه وظایفی داریم و بقیه وقتمون رو چه باید بکنیم
ببخشید رفتم رو منبر اما
نگران نباش کار هم نباش
جنگجوی تنها اینبار تنها نیستی
منم امروز یه کوچولو درگیر شدم.
روز چهاردهمه و انتظارش می رفت.
یه چیزی فهمیدم این که انگیزه خیلی مهمه کلا تو هرکاری
ترس از لحظه ها
هیچوقت رهام نکرد ...
همش استرس
و نگرانی
تشویش خاطر
باید سعی کرد که در حال زندگی کرد
دوستان لطفا راهنمایی کنید
زندگیم داره نابود میشه
آدم از هر چی بترسه سرش میاد
بهترین راه حل برای غلبه بر ترس روبرو شدن با اونه
حالم خوب نیس
یکی رو میخوام باهش درددل کنم
فقط همساده رو دارم که اونم الان نمیتونه صحبت کنه..
سلام
ما هستیم
شب زنده داران کانون
بگید
گوش می کنیم
مرسی از محبتتون
ولی بعضی حرفا رو فقط میشه به شخص خاصی بزنی