مامان سها جونم چ حرفای قشنگی زدی
یادآوری خیلی بجایی بود....
واسه من ک خیلی تاثیرگزار بود.
امیدوارم همونطوری ک باید باشمو شما میخواید باشم....
بچه ها ی سوال اهل حقیا چجور آدمایی هستن؟؟؟
البته تو گوگل سرچ کردم یچیزایی فهمیدم ولی میخوام بیشتر بدونم
از ساعت 8 صبح تو دانشکده بودم تا همین الان...3تا ارائه داشتم...کلی زحمت کشیده بودم.......طبق ماهیت دانشکده ما امروز توافق نامه 5+1 با ایران بحث اول همه کلاسها و دانشجوها و اساتید بود اما من به علت مشغله وقتشو نداشتم ریز بشم تو اخبار...خسته و کوفته اومدم پای اینترنت توافق نامه رو ببینم...خستگی تو تنم موند...اعصابم به هم ریخت...
به عقیده من واسه جایی مثه کانون هیچی بدتر از بحث سیاسی نیست...پس هیچی نمیگم
فقط رفقا خدا وکیلی شاعر خیلی خوب گفته:
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
سلام به همه دوستان
ویرایش شده :
به قول آقای همساده ،کانون جای حرف های سیاسی نیس،
مشکل از جای دیگه س
لابد توقع دارین فشار روی مردم هر روز بیشتر از قبل شه!
بچه ها بحث سیاسی کلا ممنوعه ها
عاقا بحث سياسي ممنوعه،
ولي من كه توافقنامه رو خوندم، خوشحال شدم.
تحريم بانكي، پتروشيمي، طلا و خودرو و... لغو، و تحريم جديدي هم اضافه نميشه.
غني سازي 5 درصدي هم ميتونيم داشته باشيم.
بحث سياسي ممنوع.
دقت کردین هر کی میاد میگه حیف که تو کانون بحث سیاسی ممنوعه ولی به نظر من توافقنامه ......
....................
بجای این بحثا بحث خواستگاری بذارین هادی برگرده کانون
آقا خبر موثقه ... قبل محرم نامزد کرده چند ماه دیگه هم عروسیشه
برای شب عروسی دعوت کرد برم مشهد.
زمان : 29 / 12 / 92 ( روز ملی شدن صنعت نفت
) .
مکان: مشهد/بلوار خیام / تالار سی کاج
زمان : از ساعت 19 الی 22
بصرف شوله و چای
بحث سیاسی ممنوعه ها(صد در صد پستها حذف خواهند شد)
ولی کلا جدیدا هیشکی منظور حرفامو نمیفهمه من اصلا با خوب و بدش کار ندارم.معنی شعر رو دقت کنین...
به قول سها خانوم اول یه سوزن به خودم میزنم:من ایرانی چکار کردم واسه اعتلایه مملکتم؟ حتما یکی از دلایل اینکه بقیه کلانتر کشورم میشن من و امثال من هستیم....
رامین اون شوله و چای رو عالی اومدی
سوژه من میشه تو دانشگاه از این به بعد
به قول مهدی و خانوم تولد دوباره :بحث سیاسی ممنوع
اتفاقا قوي بوديم كه مواضع تغيير كرده،
علت كلانتر شدن بقيه و زوم كردن ، به قبل از تولد ما برميگرده.
بحث سیاسی خیلی خیلی ممنوعه ها!!!!!
.......
اما من نمیدونم چرا یاد این داستان افتادم:
مفلسی! به فصل زمستان كيسه اي پر از اسكناس پيدا همي كرد. سرمايش غالب شد. آتشي از اسكناسها برپا نمود تا گرم گردد. رندي! در رسيد و گفتش: گرمايي كه به خريدن هيزم با اسكناس فراهم آوري ترا بسي بهتر و مستمرتر بود كه هيزم از براي سوختن است نه اسكناس!.بيچاره مفلس ميخنديد و اسكناس همي آتش ميزد تا هيزمش!! تمام شد و از سرما مرد...
واسه اينكه اسكاناسامون داشت ميسوخت، كه همون مردم بودن، مجبور شديم يكم كوتاه بيايم داداش،
تا توو زمستون بدون هيزم نمونيم.
سلام
دیدم داره تخت میلرزه می خواستم به بنده خدای تخت پایینی بگم:
تختو نلرزون
گفتم بابا بی خیال لابد استرس داره
چند دقیقه بعد دیدیم کل خوابگاه ریختن تو حیاط که آقا زلزله شده
سلام لئا خانم
کجا؟ چه شهری؟ ایشالا که همه توی اون شهر سلامت باشن