این مساله یک معمای هوشی است که طبق شواهد موجود اصالتی چینی دارد.
هدف این مساله به این صورت است: پدر، مادر، دو خواهر و دو برادر به همراه یک دزد و یک پلیس در یک طرف رودخانه قرار دارند. این افراد میخواهند به سمت دیگر رودخانه بروند. فقط یک قایق موجود میباشد و حداکثر ظرفیت آن دو نفر میباشد. از بین افراد پدر، مادر و پلیس نحوه راندن آن را بلد هستند. برای سوار شدن به قایق هم شرایط خاصی وجود دارد که به شرح زیر است: دزد نباید بدون حضور پلیس کنار اعضای خانواده تنها باشد. پسرها نباید بدون حضور پدر کنار مادر باشند. دخترها نباید بدون حضور مادر کنار پدر باشند.
حال با این مفروضات باید همه افراد را به سمت دیگر رودخانه ببریم.
(1394 آذر 19، 15:29)درخشنده نوشته است: [ -> ]تازگیا وقتی میبینم تعطیلات و تایم استراحتم خیلی زوووود میگذره حس میکنم دنیاهم داره با همین سرعت تموم میشه...
واقعا با اینکه خیلی سخت گذشت ولی انگار همین یه ساعت پیش بود که نشسته بودم و تازه ترم شروع شده بود...حالا هم داره تموم میشه... سخته برام ببینم زود تموم میشه.
از طرف دیگه هم خوش نمیگذره پس میخوام زود تموم شه...
ازونور میترسم...ای کاش بعد از مردنمون بتونیم بریم تمرین! یه چیزی برای پیشرفت داشته باشیم... اونطرف بتونیم ازدواج کنیم!
جدی میگم...
اینجا که کیف نداد حداقل اون دنیا باید کیف کنیم...
اگه اونجا هم قرار باشه همین وضع رو داشته باشیم این خدا ارزش دوس داشتن رو نداره...
تنها اگه ایمانم قوی بشه دیگه فکر بد هم نمیاد تو ذهنم....ارامشم بیشتر میشه و این سختی رو با ارامش رد میکنم میرم اونور...
تا حالا بارها شده به خدا قول دادم گفتم این مریضی رو ازم دور کن قول میدم بچه خوبی بشم ولی دیدم بازم بد شدم...
چقدر شرمنده ی خدای خوبیهام...
وقتی توی شهرای مختلف باید توی هفته دور بزنم...هیچجارو نمیشناسم بازم همین حس رو میده که هممون قراره بریم....
خدا این مدلی باهام حرف میزنه...واقعا سخته فهمیدنش... اما اگه حرفاشو واقعا بفهمی چیزایی بهت میگه که هیچکس نمیتونه
بگه....
کلا این ترم خیلی زود گذشت..
اتفاقا من هم داشتم به این فکر میکردم که (قراره سه تا پروژه و یک مقاله تحویل استادا بدیم...چون این ترم خیلی زود گذشت!!یعنی به چشم همه زود داره تموم میشه!!استادا تا روز امتحان درسی که پروژه و مقاله داریم بهمون فرصت دادن)داشتم فکر میکردم کاشکی میشد از زمان رفتنمون از این دنیا هم باخبر بشیم!
که بدونیم کجا ایستادیم که بفهمیم و تدارک رفتن ببینیم...
تو غفلت زندگی کردن و تو غفلت مردن خیلی بده...
خدا عاقبت هممون رو ختم بخیر کنه
کوئین خانم . سلام
به شرط دقت کنید .
در اونور مادر و پسر ها عدم حضور پدر تنها میشن و شرط مسئله نقض میشه .
دیگه کسی نبود .
من خودمم دارم میحلمش .
خانم لبخند خوبیش اینه که
آدم همیشه باید خودش رو واسه مرگ آماده کنه
و از اون طرف همیشه برای یه عمر طولانی هم آماده باشه.
این تناقضش قشنگش می کنه
زمان که خیلی زود می گذره.
کیا یادشونه اون زمانی که روزای پاک داشتیم و روزای خوب
و هر سه روز پاک یه روز خوب محسوب می شد.
آدم رو زجر کش می کردن تا یه ستاره بدن
جوابش را ندیا
الان حسش نیس فردا فکر میکنم
تو تاپیک سرگرمی هم میتونی بذاریش
من خودم اول فکر کردم که اول مادر و پدر برن . دیدم در دفعه ی بعد که بخواد جا به جای صورت بگیره . در هر صورت شروط مسئله نقض میشه .
پس گفتم پدر باید همراه پسرش بره اونور . بازم دیدم اینور یه پسر با مادر تنها میشه در عدم حضور پدر پس بازم شرط مسئله نقض میشد .
اینطوری شد که فهمیدم نه پدر و نه مادر .
پس باید دزد و پلیس شروع کنن . نظر شما ؟
دزد و پلیس= پلیس برمیگرده
پلیس و پدر =پدر برمیگرده
پدرو مادر = مادر برمیگرده
مادر و دختر اول = پدر برمیگرده
پدر و پسر اول= پدر و مادر برمیگردن
پدر و پسر دوم = پدر برمیگرده
مادر و دختر دوم = مادر برمیگرده
درآخرپدرو مادر باهم میرند اونور رودخونه
سلام
صبحکم الله بالخیر والعافیه
نقل قول: سلام
چه خوب
چند تا چیز در مورد چک یاد گرفتم.
پدر تجربه بسوزه.خخخ
الکی مثلا پیر خرابات چکم
نقل قول: سلام
دست هر دو درد نکنه
پس من شنبه باید برم بانک
نوه خانوم اینقد عجله نکنین بابت نقد شدن پول شنبه تطعیل رسمیه
تواب جان به غیر از 14 معصوم و چند نفر مثل حضرت عباس و.. کسی معصوم نیست
همه ماها گناهانی مرتکب شدیم همه ماها زمینه های گناه برامون فراهمه و تو معرضشیم
مطمئنن تنها گناهمون خ ا نیست
شاید بهتره یکم تمرکزت رو از خ ا کمتر کنی ببری سمت ترک گناه دیگه که حواسش کمتر بهش باشه به قول معروف اینقد ت. حبابش فوت نکن
گاهی وقت ها بهترین مقاومت تو ترک خ ا پرت کردن حواست ازش هست
نقل قول: کاش میشد رو هدف هام محکم میموندم
خیلی دوست دارم برای هدف هام تلاش کنم ولی همیشه همون اولش دلسرد میشم
مثلا تصمیم میگیرم کاری رو انجام بدم . براش برنامه ریزی میکنم چند روز اول خوبه ولی کافیه یکم اعصابم به هم بریزه تا کلا همه چی برگرده به عقب
مثلا همین درس خوندنم . کلی هم انگیزه داشته باشم برای درس خوندن با یه مساله ی دیگه ای که اصلا ربطی به درس نداره بهم میریزم . دیگه برنامه م رو ادامه نمیدم . یکی از اون مسائل میتونه شکست باشه
چرا انقدر کاهل شدم؟ دیگه هدف هام برام اهمیتی نداره با وجود اینکه خیلی مهم هستن
چیکار باید کنم واقعا؟ یه تصمیم دیگه و یه شروع دیگه
یه بنده خدایی میگفت انگیزه چیزیه که بهتون قدرت شروع رو میده ولی عادت چیزیه که شمارو توی راه نگه میداره میگفت انضباط پلیه بین هدف ها و دستاورداتون
میگفت در هر صورت باید رنج یکی ازین دوتارو تحمل کنیم رنج منطم بودن یا رنج تاسف میگفت موفقیت چیزی جز تمرین روزمره چند چیز ساده نیست
خب اگه بخوایم جمع بندیش کنیم نیاز به ی انگیزه برا شروع داری و یک تمرین وتکرار منظم برای ادامه از زمین خوردن ها خسته نشی مسائل رو باهم قاطی نکنی اگه حالت بد شد ازشون بگذری و توی همون حال نمونیو..
من یادمه سه روز پاک یه روز خوب بود
البته خیلی هم زجر کش نبود
به نظر می رسه آوانس بود
یعنی اگه یه روز موارد اختیاریو انجپام نمی دادی بر نمی گشتی سر خط
چشمممممم بابابزرگ
عجله نمی کنم
مرسی هم بابت تجربیاتتون
میگم عجب تعطیلات طولانی حوصله مون سر رفت
ابته نمی دون شهرای شما تعطیلات چقدر شد ولی ما تا اینجا پنجمین روزه
سلام
نیم ساعت دیگه تفال میزنیم؟
خوشا آنان که برفشان بیش از بامشان بی
که از تعطیلات دگر اشباعشان بی
نههههههههههه
تفال ساعت 9 و نیم شب
آره آقا اشباع شدیم
همه تعطیلن
بچه خواهرم تعطیله اومده اینجا
هر شب زنگ می زنه واسه فرداش اجازه میگیره که بمونه
یه شخصیت جالبی داره یه داستان رو باید چندین بار بهش بگی
الان تو فاز ماهپیانیه
یه غلطی کردم داستان گفتم براش
بابا بزرگ چرا خونه است؟بارونه؟
مهدی یار خان برنامه خر زنی دارید امروز؟
من هنوز صبحنه می خورم!
ععععععععه
آخخخخخخخی
شبش مستتر بود تو امضاتون؟
خدا حفظش کنه ... ان شاء الله که ادامه تعطیلات هم خوب باشه.
آره،
من مشغول همون فعلی هستم که گفتید.