ُسلام
ما ها غالبا خیلی شوق و امید و عطش برای پاکی و اصلاح خودمون و بندگی داریم،
اما این کافی نیست
عزم هم میخواد
شاید این هم کافی نیست
نمیدونم...
شاید
هشیاری و مراقبت دائمی هم میخواد
و البته همیشه در میدون بودن و موندن
حکایت حبیب الله اخلاقی عزیز
منو یاد وضع خودم میندازه
حبیب واقعا کار کرده بود و اینطور نبود که به کار کردن دست بسنده کنه
واقعا خوب ظاهر شد
اما یه لحظه اتخاذ تصمیم اشتباه
یه لحظه غفلت
ضربه اش کرد
حالا آیا یعنی حبیب کم کاری کرد؟
آیا عزم طلا نداشت؟ یا شوقش رو؟
نه
یه لحظه حواسش اونقدر که باید جمع نشد
من که در مورد حبیب این طور قضاوت میکنم
چرا در مورد خودم بعضی وقتها بی انصافی میکنم؟
نمیگم من خوبم و عیبی ندارم
اما
شاید عیب من در نداشتن عزم و شوق نباشه
در به اندازه ی کافی حواس رو جمع نکردن و مسئولیت خودم رو به اندازه ی کافی نپذیرفتن باشه
اگه مشکل رو درست بشناسم
مثل حبیب که حالا میدونه همه چیز، همیشه این نیست که دستت کار کنه و مردونه بجنگی
باید مراقبت دائمی هم داشته باشی
و ناامید نشم و برای مسابقه ی بعدی خودم رو آماده کنم
میتونم ان شاء الله طلا بگیرم!
بعضی وقتها 7 هیچ از شیطان جلویی
اما روی اشتباه خودت فن کمر میخوری و ضربه میشی
یکی از مهلک ترین اشتباههایی که منجر به ضربه شدن آدم میشی
اینجاس