وقتي بارون مي اد حس مي كنم دارن روحم را جلا مي دن!
حس مي كنم دارم پرواز مي كنم.
خدا جون شكرت ك خشكسالي تموم شد.
خدايا شكرت ك ما را از اين نعمتت محروم نكردي.
خدايا شكرت.ممنونم ك اين لحظات فشنگ رو ب من هديه كردي.
بارون بياد و فال حافظ نباشه! امكان نداره.
اين فال را ب نيت كل بجه هاي كانون گرفتم
خب حوصله تايپ نداشتم با موبايل قبول كنيد سخته(ربطي ب شيرازي بودنم نداره
اين لينك شعرhttp://fa.m.wikisource.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_(%D8%BA%D8%B2%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA)/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DA%AF%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D8%B2_%D8%B2%D9%84%D9%81_%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D8%A8%D8%A7%D8%B2_%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
و فال خوب بود با اين جند بيتش حال كردم.
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند* و ان يكاد بخوانيد و در فراز كنيد
يا اين
ب جان دوستان ك غم پرده بر شما ندرد * گر اعتماد ب الطاف كار ساز نكنيد
و در اخر حافظ دو تا نصيحتمون كرد
نخست موعظه پير صحبت اين حرفست* ك از مصاحب ناجنس احتراز كنيد
هرانكسي كه در اين حلقه نيست زنده ب عشق*بر او نمرده ب فتواي من نماز كنيد
http://http://fa.m.wikisource.org/wiki/%...B%8C%D8%AF
ببخشيد اين لينكش
چ جالب
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
یه فال هم برا من میگیرین
به به
همه جا برف و بارون و ...
اینجا هم باد و خاک به قشنگی در حال وزیدن است
کیمیا خانم مگه بچه شدین
(1391 دي 6، 12:57)حمید خان نوشته است: [ -> ]کیمیا خانم مگه بچه شدین
کی به کی میگه
عروسک پلنگ صورتیت چطوره حمید ؟
(1391 دي 5، 23:48)abolfazl.tgh نوشته است: [ -> ]پ.ن: این پستو به سبک خانوم باران.. دادم... به جان خودم هیژگی نفهمید...
توی دردودل گفتین!!!
فهمیدیم
احساس من..
بی نظیره..راه رفتن زیر بارون و برف فوق العادس..
آدم احساس طراوت میکنه..احساس زندگی میکنه...
و من فارق(غ) از همه ی مسائل پیش رو و پس رو...روز عالی داشتم با یه احساس خیس شده
بدو که آپ کردم اهنگو
برید دانلود کنید نظر میخواما.
تالار موسیقیه ها.
امشب بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار شب دل نشینیه
فکر کنم گفته بودم یکی از سگ های کمپ زایمان کرده، هشت نه بچه زاییده !
الان ها یک ماهه شده اند.
غذاخوری مون آخر کمپ قرار داره،
بعد از اون یه مانع سیمی یا همون fence هست که البته آن چنان هم جدا نمی کند،
و بعد از اون زمین باز، دشت آزاد که این روزها سبز شده و پر علف. درختان کهور هم هستند.
این توله سگ ها پشت fence توی درخت ها هستند،
بعد از غذا می رویم کنار fence یکی دو تا سوت می زنیم،
چیزی نمی گذرد که می آیند، با دُو، لُکّه می دوند،
بالا و پایین می پرند، به همدیگر تنه می زنند، بازی کنان نزدیک می شوند،
و می آیند توی کمپ.
و چه لذت بخش است غذا دادن به این سگ های کوچک دوست داشتنی و تماشای خوردن شان.
روی زمین دراز می کشند، با دو تا دست شون استخوان ها رو نگه می دارند و با دهان می لیسند
راستی، یکی دو روزه وَک وَک هم می کنند، در اندازه ی خودشون!
(1391 دي 6، 21:30)abolfazl.tgh نوشته است: [ -> ]شما الان تو شرایط عادی اینجوری هستین...
نه نه نه
یعنی شما دلتون هیچی نمیخواد؟؟!!!!
اینا خاطرات دوران کودکیه بابا
(1391 دي 6، 21:33)باران.. نوشته است: [ -> ]امشب بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار شب دل نشینیه
بسیاررررررررررررررررررررررررر زیاد
دلم برف بازی میخواد
هر کدومتون خودشو تو عکس شناسایی کنه...
اون اولی سیاهه که کلاه قرمز داره منم....دور اول تیوپ خودم میام پایین
برین کنار....
اون 4 امی از پاییمنم که داره علامت پیروزی نشون می ده منم :d