داشتم پروفایلمو زیر و رو میکردم به چندتا اسم برخوردم که خیلی وقته سر نزدن به کانون
مثه سین سین که یهو غیب شد امیدوارم سلامت باشه یا رضا کی وای ک اونم بهویی رفت یا ممد ۶۸
امیدوارم غرق خوشی و سلامت باشن
فقط دلمان خواست در ادامه نوشته های آقای مرد مجاهد این حدیث را بگم
من این حدیث را خیلی خیلی دوست دارم
امام علی - علیه السلام - فرمود:
کسی که در راه فرمانبرداری از خدا و دوری از نافرمانی او
با نفس خویش مبارزه کند، نزد خدای سبحان منزلت شهید را دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
آدرس رو درست وارد کردم؟
اینجا کانون ترکه؟
اون آشیانه رفقای پاک و همسفرهای پاکباخته اینجاست؟
چمون شده؟
چیکار داریم میکنیم؟
چه خبره اینجا؟
وقتش نشده به خودمون بیایم؟
"لا اله" هامون گوش فلک رو که پر کرده ... پس "الا الله" چه شد؟
برنامه ها چیه؟ چرا میایم میگیم دو روز سه روز سی روز سیصد روز .. یا میگیم باختم شکستم نتونستم لغزیدم .. خب بعدش چی؟ چیکار دارم میکنم؟ کجا دارم میرم؟
چمههههههههههه؟
چتههههههه؟
چموووونهههههه؟
چتونهههههه؟
این چه وضعشهههه؟
بس نیییییست؟
لابلای اون تپاله های نجاست دنبال چی میگردیم؟
لا لوی اون کثافتهای حال به هم زن چیکار میکنیم؟
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی؟
چرا به نمازامون توجهی که باید نمیکنیم؟
چرا همدیگه رو به نماز تشویق نمیکنیم؟
این چه کانون ترک فحشاء و منکریه که به نسخه صریح خدا کم توجهن اعضاش؟ .. چه جوری باید بگه که باور کنیم؟ بابا .. خود خدا گفته: ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر
کجاییم؟
چرا دور خودمون میگردیم؟
حس بویایی و چشاییمون رفته؟
فرق بوی لجنزار با گلزار رو نمیفهمیم؟
نکنه نا امید شدیم؟ ..
خدا نکنه ناامید بشیم ...
یا رب به نیمه شب تو سامع الدعایی
یا رب تو چاره سازی .. یا رب گره گشایی
گمگشتگان ره را .. یا رب تو رهنمایی
تو رازق و کریمی .. تو واسع العطایی
تو قادر و رحیمی .. تو ذات کبریایی
تو حی جاودانی .. تو دائم البقایی
کم نیار .. از خدای دائم البقا مدد بگیر ..
علی تنهاست ... یا زهرا ...
آقای مرد مجاهد حالا چرا انقدر با خشونت برادر من
شما که زدین هممون را نابود کردین
ولی حق با شماست
هر چند وقت یه بار برامون از این متن ها بگذارین لطفا
(1399 مرداد 27، 15:34)*دختر پاک* نوشته است: [ -> ]فقط دلمان خواست در ادامه نوشته های آقای مرد مجاهد این حدیث را بگم
من این حدیث را خیلی خیلی دوست دارم
امام علی - علیه السلام - فرمود:
کسی که در راه فرمانبرداری از خدا و دوری از نافرمانی او با نفس خویش مبارزه کند، نزد خدای سبحان منزلت شهید را دارد.
عجب سخنی .. چقدر امیدبخش و چقدر محکم و روشنکننده ..
تشکر فراوان
نقل قول:
آقای مرد مجاهد حالا چرا انقدر با خشونت برادر من
شما که زدین هممون را نابود کردین
ولی حق با شماست
هر چند وقت یه بار برامون از این متن ها بگذارین لطفا
شما بزرگوارین .. اینا رو در واقع باید خطاب به خودم(ون) حساب کنم ..
ان شاء الله خداوند ببخشه و از شما و دوستان هم معذرت میخوام ..
از یه دل دردمند آتش گرفته اومد اون حرفها .. دلی که آتش میگیره وقتی میبینه دوستاش داره جلوی چشمش میسوزن ...
ان شاء الله دیگه هیچ وقت چنین زمینهای پیش نمیاد و چنین فورانی هم طبعا رخ نمیده ..
صبحدم شد زود برخیز ای جوان
رخت بربند و برس در کاروان
کاروان رفت و تو غافل خفتهای
در زیانی در زیانی در زیان
عمر را ضایع مکن در معصیت
تا تر و تازه بمانی جاودان
نفس شومت را بکش کان دیو توست
تا ز جیبت سر برآرد حوریان
چون بکشتی نفس شومت را یقین
پای نه بر بام هفتم آسمان
چون نماز و روزهات مقبول شد
پهلوانی پهلوانی پهلوان
چه قدر این فضای مجازی و مهمونی های مجازی خوبن
امروز ز با یه تیشرت داغون و مو های داغون تر در حالی که یه کاسه کشک دست گرفته بودم تو مراسم عقد پسر خالم شرکت کردم
زیبا نیست؟
به نام خدا
الان داشتم فکر میکردم چند وقت به چند وقت پیش میاد برامون که صبح که چشمامون رو باز میکنیم یه دور سریع تماااام نعمتهایی که خدا بهمون داده رو یه مرور کنیم و احیانا تخیل کنیم که باهاشون چیکارا میشه کرد .. اصلا پیش اومده این کار رو بکنیم؟
به نظرم کار خیلی جالب و خوبیه ..
و بعدش به این فکر کردم که چقدر قدرت تخیل چیز باحالیه ..
ماها معمولا شاید شاکی باشیم از قوه تخیلمون که به جاهای بدی منتهی شده گشت و گذاراش ..
ولی تصور کنید هر روز چیزای خوب تخیل کنیم .. اصلا حسرت نخوریم و آه نکشیم که چرا نداریمشونا .. ولی حس قدرتمندی کنیم که تو ذهنمون میتونیم دنیا رو عوض کنیم و هر جور دلمون بخواد بچینیمیش دوباره ..
چقدر باحاله به نظرم
رامین درباره این مسایل صحبتهای دنباله داری کرده
سلام
فردا پسفردا کنکوریهامون امتحان دارن.
انشالله که نتیجه تلاشهاشون رو میگیرن.
دوست داشتم یه حرکتی بزنیم یه دعای دسته جمعی.
نشد.
مثل خیلی چیزهای دیگه که نمیشه و دیر میشه.
خدا پشت و پناهشون باشه.
یه کانون منتظره تا خبر موفقیتهاتون رو بشنوه.
امشب یه مستندی می دیدم.
یه آبشار چند متری که به رودی پر خروش می ریخت.
و ماهیانی که می خواستن خودشون رو به بالای آبشار برسونند.
برای جفت گیری و تولید مثل و ...
تلاش این ها و جهش هاشون برای رسیدن به بالای آبشار دیدنی بود.
نمی دونید چیکار می کردن، می جهیدن، می پریدن، خودشون رو به این سنگ ها می زدن و خونین و زخمی می شدن
اما دست نمی کشیدن.
یه تعدادی هم خسته می شدن و شکست می خوردن و بر می گشتن و از موهبت ها بازمی موندن.
ما پاکی رو نمی خوایم؟
ما نمی خوایم که ازدواج کنیم؟ پدر بشیم؟ مادر بشیم؟ بچه های صالح تربیت کنیم؟
سخته می دونم، ازدواج سخت شده می دونم،
اما به خدا پذیرفتن شکست سخت تره.
پنج سال طول بکشه ازدواج، بذار بکشه.
اگر یار این طور می پسنده، راضی هستیم.
خدا رو چه دیدی، دیدی رضا کرد و زودتر شد.
ما نباید خودمون رو آماده کنیم؟ نباید پاک بشیم؟ نباید فضائل اخلاقی رو نهادینه کنیم توی وجودمون؟
نباید این نفس سنگ شده رو تراش بدیم تا مجسمه زیبا بشه؟
اون زمان که گلی بود به فکر نبودیم، حالا که سنگ سخت شده، اما تراش پذیر، به فکر باشیم.
چند سال دیگه همین نفس میشه آهن و بتون و دیگه کاریش نمیشه کرد.
خدا خودش گفته قد افلح من زکاها
هرکی تزکیه نفس کرد برد.
و قد خاب من دساها
هر کی که نفس رو ول کرد، باخت.
اگر نگاهمون قله پاکی رو اشاره نره، به بیراهه می ریم.
ازدواج هم یه مرحله از زندگیه.
یه اتفاق که می تونه خوب باشه، می تونه بد باشه.
همه اش آزمایشه. یه بازیه.
کل دنیا بازیه.
اگر حب دنیا توی دل آدم باشه، این حب افسردگی میاره، اضطراب میاره، غم و غصه میاره.
تمام زشتی ها و بدیها و ناراحتی ها، ریشه حب دنیاست.
اگر این رو سرش رو قطع کردید، می تونید خوب و راحت زندگی کنید. به آرامش برسید.
«من جونم، دوست دارم از این زمانم بهترین بهره رو ببرم، ازدواج کنم و یه همراه و هم قدم داشته باشم و عاشق بشم و عاشقی کنم.»
ببین «جوون» همه این ها اگر برای خدا نباشه، فایده نداره. همین عشق و عاشقی بعد از چند سال که سرد شد میشه بلای جون.
بعد چند سال نه، بعد چند ماه می بینی این طوری میشه.
خلاصه کلام، قلب انسان دو تیکه نمیشه که یه تیکه رو بدی به خدا و تیکه بعدی رو به یه نفر دیگه.
خدا توی قلبی که حب کس دیگه توش باشه نمیاد.
اگرم کسی رو دوست داری، باید برای خدا باشه.
زن و بچه رو هم برای خدا دوست داشته باشی.
فرقش چیه؟ فرقش اینه که اگر روزی از دست دادی، غصه می خوری، اما زمین نمی خوری. چون یه حب بالاتری رو هنوز توی قلبت داری.
فرقش اینه که اگر روزی همین زن و بچه شد بلای جون و اسباب آزمایش الهی، کم نمیاری، چون از اساس تو علاقه ات به این ها به خاطر خدا بوده و خدا هم گفته با زن و بچه مدارا و محبت کن.
حب دنیا راس کل خطیه.
اگر محبت دنیایی شد میشه هوس.
هوس هم که شد فرقی بین خوردن غذا و خ.ا نیست. البته یکی شدتش خیلی بیشتره، اما نفس عمل یکیه.
داستان اینه محمد
سرنخ رو که گم کنی، هر چقدر هم دست و پا بزنی فایده نداره.
سرنخ رو بگیر.