نقل قول: پ.ن: یادم نمیاد کی بود که خیلی در مورد این موضع درس و دانشگاه با هم بحث کردیم قبلا.
جدی یادت نمیاد ؟؟؟؟
اول بحث در مورد کنکور و این چیزا بود بعد من گفتم چرا درس میخونین ؟
بعدش شما و امید فردا اومدین منو به راه راست هدایت کنین ولی من ممانعت میکردم
آخرش هم بحث کشید به شعر و شاعری ...
صبر کنین پستاش رو الان پیدا میکنم در بازه ی زمانیه کمتر از سه سوت .
نقل قول: یه بار آخه من و رامین در مورد اینکه درس و دانشگاه چقدر اهمیت داره به گیس و گیس کشی افتاده بودیم که یادم نمیاد کی بود و جزییاتش چی بود
اینم کل ماجرا ...
فکر کنم قشنگ از تاریکی ظلمت رهانیدمت
_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--
همش از این پست شروع شد :
(1393 فروردين 10، 23:45)بی ادعا نوشته است: [ -> ] (1393 فروردين 10، 23:38)حسین چار دو دو نوشته است: [ -> ]بچه ها نتایج ارشد کی میاد؟
من بی صبرانه منتظرم از اخبار بیان باهام به عنوان نفر بر تر مصاحبه کنن
داداش ارشد دادی؟ نیمه دوم اردیبهشت میاد رشتت چیه؟ چطوری زدی؟
(1393 فروردين 11، 22:36)رامین. نوشته است: [ -> ]ای عزیزان درگیر در تاپیک کنکور
آخر تا به کی ملتهب و رنجور ؟
غرق بحر اسپم در حال گریه و شیونید که چه ؟
عضو گروه ملتمسین معجزه میشوید که چه ؟
تالار مطالعه و تاپیک تحصیلات تا کی؟
پست های گل سرخ و تست های بسیار تا کی؟
گیریم اصلاً حسین 422 به طور مثال
کشکی، از بخت خوش و به فرض محال
زد به زور شانس و کاملا نامعقول
ختم صلوات و معجزه اثر گرفت و شد قبول
تا به لیسانس که جز شب امتحانمان در شبانه روزی گذشت
شب امتحان نیز تاپیک درد و دل بود و به دلسوزی گذشت
حال که گرفته ایم با درایت و شانس
به کمک استاد مدرک فوق دیپلم و لیسانس
عایا بس نیست ؟؟؟؟؟ آخر سودش چه؟
اصلاً گیریم ارشد هم بدین منوال گذشت ، بعدش چه؟
تازه از بعد آنهمه بیخوابی و گرفتاری
نوبت سربازیست و سپس بیکاری
آنچه در آن روز برای ما حکم تاپیک میخوایی بخندیــ ست
گشتن به دنبال کار و لایک صفحات نیازمندیــ ست
گیریم باز معجزه اثر گرفت و کار پیدا شد با بهترینه روزی
به هنگام گزینش چه میدانیم جز فعالیت مستمرِ در شبانه روزی ؟
پس عزیزان حرص و جوش ارشد رو دگر کنید تعطیل ؛ به کل
خوش باشیم ؛ اسپم بزنیم تا از سفر برنگشته است مدیر کل
پ.ن : در این قسمت از برنامه مدیر کل در سفر مشهد به سر میبرن
..............
در قسمت بعد مدیر تالار مورد نظر وارد عمل میشن :
(1393 فروردين 12، 17:27)گل سرخ نوشته است: [ -> ]
یه روزی روزگاری
یه رامین باحالی
یه شعری گفت موندگار
برای بچه های بی کار
اونا که کار ندارن
حقوق و شغل ندارن
حالِ تست و درس ندارن
504 رو دوست ندارن
گفت نشین هی درس بخون
برو فیسبوک و کانون
همه چی رو لایک بکن
شادی و خوشحالی کن
ای حسینِِِ کنکوری
اگه شدی اولی
بعدش شدی ارشدی
فوقش شدی دکتری
تهش چی میشی حالا؟
برو بچسب به دنیا
دلار و پول و خونه
ماشین و یه کارخونه
زندگی رو میسازه
نه اینکه هی بخونی
بری تالار کتابخونه
من به تو میگم ای رامین!
بترس از خدای ورامین! ( قافیه چون به تنگ آید شاعر به جفنگ آید!)
درس نخونی ، زن نمیدن ، عذب میشی!
سرباز بشی ، صفر میشی ، بعدش میری اسیر میشی!
ای مدیرِ بازنشسته
یه عمری از تو گذشته
باید که نصیحت بکنی
بچه رو سر به راه کنی
براشون جایزه بخری
مداد و پاک کن بگیری
از من به تو نصیحت
این گل سرخ دل رحم
همه تونو دوس داره
یه تالار خوب داره
توش شوکولات پخش میکنن
همه رو حیرون میکنن@-)
از بس که درس پخش میکنن
حتی بابابزرگ پیرمون
با اون عصا و سن شون
در پی درس و خوندن ان
504 از هممون جلوترن
نگاه نکن که پیره
یه تنه همه رو حریفه
تو هم بیا توبه کن
خدا رو دوباره صدا کن
بر و بچ رو پیدا کن
بیار توی کتابخونه
خوش بگذرون ، صفا کن
و این هم سرپرست تاپیک مربوطه :
(1393 فروردين 14، 0:33)اميد فردا نوشته است: [ -> ]ز هرجا بي خبر دوش بوديم گرد درس
بيامد خبر كه رامين برما برتافته بس
زجا همچو فيلسوفان به پا خواستم
همي در انديشه جوابِ چرا خواستم
چرا او؟چرا حالا؟چرا با ما چنين؟
مگر جز به او فارسي دان بود چنين؟
كسي چون او لغط ننوشت درست
كنون شعر بر ضد ما،اين درست؟
خبر كرديم انيشتين و فارابي،داروين را
آييد و بينيد اين دسته ي گل،رامين را
او كه روزي پي دانشگه،ناگه و بيگه ببود
كنون ضد ما،پي تخريب هركه دانشمند بود
آري ز تاپيك تحصيلات چون گويى
همانند آن كه تو با سپاهي رو در رويى ()
زان براي ما تحصيلات نيست فقط:bababozorg:
مرا هست ارزش،علم و دانايي فقط
خواه از سازمان حقوق ملل،كه ياري كنند پس
فرار مغزها نخواهند ملل،رامينِ آنان هست بس!
بعد از این سرودن ها تموم نمیشه و همچنان فرد مورد نظر بر عقاید خودش پایبنده :
(1393 فروردين 14، 7:19)رامین. نوشته است: [ -> ]شب از نیمه نگذشته بود و همه چشم به راه فردا
که بیامد خبر از گل سرخ و امید فردا
شعر میسرودن همگی بر ضد رامین
که چرا از تاپیک بد گفتی ؛ بر تو باد نفرین
همه گرد هم از جمله امید فردا ؛ گل سرخ و گل لاله
میگفتن که رامین بود در فکر تخریب تاپیک مطالعه
میگفتن که نَشنو از رامین شیطان صفت و اهریمن
بیا تاپیک ؛ درس بخون و تست بزن ؛ بقیش با من
میگفتن درس بخون ؛ ارشد قبول شو ؛ برو دانشگاه و بشو دانشجو
غافل از اینکه همه اهل دانشگاهیم ؛ ولی کو دانشجو ؟؟؟
میگفتن بیایین تالار مطالعه درس بخونیم بگیریم نمره ی بیست
20 از 12 بیشتره ؟ پس گشتم نبود ؛ نگرد نیست
میگفتن اگه نیایی تالار ؛ درس نخونی میوفتی
هر چه بادا باد ... دیگه حس و حال درس یوخدی
امید میگفت همه بچه های تاپیک یه تیمیم که با هم میریم جلو
اینجا شبانه روزیه درس و مشق اینجا غریبه ان ؛ تیمتو وردارو برو
باز یبار دیگه مدیر تالار میکروفون رو گرفت و رفت رو سن
(1393 فروردين 14، 9:21)گل سرخ نوشته است: [ -> ]رامین
چیه؟ چیزی شده؟
چرا ساکتی؟
دوست داری کتابخونه نباشه
تا جای اون باشه چی؟
شنیدم از کتابخونه ، دلسرد شدی به تازگی
شادی ها تو تقسیم میکنی با شبانه روزی
دیگه که رو شبانه روزی خیلی حساسی
روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی
اینقدر اینجا هستی
که
اگه تاپیکی از کتابخونه آپ بشه ، نشناسی!
گفتم غرور مدیریت رو بزارم زیر پاهام له بشه
برم بیارمش بلکه این پسر کمی سر به راه بشه
تو عین بی استعدادیم
واسه تو هر شعری گفتم
اما ای از درس فراری!
حتی نیومد به چشمت
هر چی امید واست حرف زد
شد نقش بر آب
مدیر سابق
آخه دانشگاه چی کار کرده باهات؟
کاری کردی که بازدید شبانه روزی رفته بالا
بگو بینم کدوم تاپیک روی بورسه الان؟
شبانه روزی هم مثل ما درس یاد میده به تو؟
دوست داره پیشرفت بکنی و تموم کنی اون درساتو؟
مثل کتابخونه ، حاضره بیشتر هم بکنه یکی یکی همه اون اعتباراتو
نگو برعکس، که درس خوندن بی ارزشه
بگو چیکار کرده ؟ که این رفتارت حقشه؟
که درسو نکوهش کردی تو توی همه شعرها
مگه نمیگفتی خاطره داری با هم خوابگاهی هات؟
تو اونا رو فراموش کردی مو به موشو
بیا با درس خوندن هم کمی رو به رو شو
بدون مدیر کتابخونه ، خوبتو میخواد و
پیشرفت تو رو دوست داره ببینه بیشترشو
این شعر آرمین خیلی باحال بود واقعا . هنوز هم میخونم خنده م میگیره
بعد این پست هنوز ارشاد ها ادامه داشت و باز هم سرپرست تاپیک مربوطه اومد رو سن
(1393 فروردين 14، 10:34)اميد فردا نوشته است: [ -> ]تو اي كه گويى ز درس و دانشگاه،شو بهوش
تو كز سوداي نمره و ارشد دم ميزني،باش گوش
اميدي كه اكنون بيني روبروت،من
همان كز بشد تحصيلات را سرپرست،باز من (!)
نپرسيدي كو كجاست؟كنكورش چه شد؟
اجراي برنامه و كارنامه ي بيستش چه شد؟
فدا كردم عمر بدين سال سه
شدم رياضي يازده و كنكور..هِه ()
مرا عشقِ زيست همي برداشت بس
نى پيِ نمره و كنكور،مرا پس علم بس
حال اين من با اين وضع و حال
كه هست،گر نباشم جزء چل دم آخر،زار حال
چو بيني چند غلط نيمه شب در شعر ما
مشو خوش،وقت هست تنگ،نيست تقصير ما
آمدندم تا كه گويم با تو وضع خود و علم
تا كه شايد دور ز اسپم،راه آيى،تحصيل وعلم
بشنو از من،داداش من
علم و دانايي
گاه كنكور
گاه نمره
گاه ارشد
نيست اينها..هست زيبا،هست زيبا
و در آخر هم مشاهده شد که فرد خاطی به اشتباه خودش پی برد و رفت نشست درس خوند