(1395 ارديبهشت 22، 0:40)نمیدانم نوشته است: [ -> ]این رو خیلی مناسب حال خودم یافتم؛
ماهایی که اینجا هستیم خیلی چیزا رو از دست دادیم،
ولی خب چیزهایی هم هنوز مانده اند؛
پای چیزهایی که هنوز داریم باید بایستیم و بهشون افتخار کنیم/
من که حس میکنم شهوترانی و خودارضایی حمله میکنه به هر چیزی که بهش افتخار میکنم و بهش میبالم. ریشه میزنه تو همه زندگی روحانی و جسمی و اعتقادی من
امروز داشتم خاطراتی از شهدای خانوم میخوندم آخرش که میرسیدم به تاریخ تولد وشهادت با انگشت حساب میکردم باز شک میکردم که درست حساب کردم یا نه
اونا کی بودن من کیم
قیاس مع الفارق
چرا این گندو زدم...
اصلا فکر نمیکردم به این بدی بتونم باشم....
................
از سر تقصیراتم میگذره؟
چرا نتونستم جلو حرفامو بگیرم....
چقدر من کم طاقتم... فهمیدم چقدر هنوز ناپختم....
دو راهی بدیه...
اگه تصمیم من درست در نیاد چی؟
جلومو گرفت اما من رد شدم...یه روز میرسه من چلوی کسی رو بگیرم و اون از رووم رد بشه.
همه چی کشکی کشیکی این دنیا هم کشکی!!
نه درست نیست ....
یه جایی منم باید وایسم و اشکم در بیاد...اینو مطمئنم.
هر کس این پیامو دید برام دعا کنه همه چی به روز اولش برگرده.////////////////////////////////...............................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
سلام
به همگی دوستان
حالتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اومدم کانون یهوییی که اسم خداهمراهمونه و رامین دیدم دلم نیومد برم بیرون گفتم بیام یه پست بزارم.
حالا مامان سها خوبه و همچنین داداشم صادقین
منم سرم شلوغه خیلی وقتم کم
همین الان هم باید برم بخوابم دوباره 6 صبح بیدار شم
متاسفانه ساق پام درد گفت و این که چند روز از ورزش محروم شدم.
برام دعا کنید که حالم زود خوب بشه .
یا علی
سلام مفتخرم که عرض کنم خدمت شما مهربانترین ها
با کمک و فضل و رحمت خداوند بنده تونستم ده روز کامل رو پس مدتها داشته باشم و از این بابت خیلی خوشحالم
اما از دیشب اتفاقاتی برام افتاد که یه جورایی مساوی همون شکسته اما من تونستم ده روز پاکی خوب و عالی داشته باشم و اینو مدیون کانونم
ان شاالله دوباره تو مسابقه ده روز شرکت می کنم تا از رقیب اصلی خودم یعنی خودم در دوره قبل بهتر باشم .
برام دعا کنید .
یک سری قوانین جدید وضع کردم که 100% به نفع خودمه شاید اولش محدودیت به نظر بیاد اما موجب آزادی حقیقی می شه اگر پایبندش باشم . که ان شاالله به حق این اعیاد و سرورانم اهل بیت علیها سلام باز هم به سوی ارزش های انسانی والا قدم بر می دارم .
تشکر که نوشته های منو خوندید
سلام
صبح بخیر خدای عاشق
یک صبح زیبای دیگر را با ترنم دلنشین پرندگانت آغاز نمودم شکر ،
برای یکروز زیبای دیگر شكر ،
برای بوی خوش زندگی شکر و هزاران شکر،
سلام بر همه
ازتون کمک می خوام
در این مورد هر کسی هر چیزی فکر می کنه درسته برام بنویسه یا پیام بده
کنترل کردن یا بهتره بگم سرکوب کردن میل به ازدواج :(
من از ازدواج می ترسم البته که هیچ موردی هم برام پیش نیومده و منم که شرایطشو ندارم ولی با این حال می ترسم
سلام
الان شما میخواد میل به ازدواج رو سرکوب کنید یا ترس از ازواج رو از بین ببرید ؟
یا میخواید بخاطر ترس از ازدواج میل به ازدواج رو سرکوب کنید؟
خودمو نفهمیدم چی نوشتم
این سوالا برای اینه که تخصصی نظر بدم
برای اینکه می ترسم می خوام سرکوب کنم
خیلی اوقات دخترخانومایی رو می بینم که مدنظرم هستن و یا زوج هایی اما ....
من هم به عنوان یک انسان بالغ از ازدواج میترسم
اصلا این ترس طبیعی هست و توی هر فرهنگی هم میشه دیدش
اما خود من اگر کسی رو پیدا کردم که لایق زندگی زناشویی و پدر بچه هام شدن رو داشت این ترس رو میذارم کنار و با ترسم مواجه میشم ؛ اینم بگم برای خانم ها ازدواج ترسناک تره چون کل زندگی اینده شون رو به مردی میسپارن که قراره تکیه گاه شون باشه و البته اقایون هم از تکیه گاه شدن و مسئولیت همسر و زندگی میترسن که باز طبیعیه
به هر حال اصلا نباید سرکوبش کرد
یه موقعی وارد یک سنی میشیم که به خودمون بد و بیراه میگیم که چرا ترسیدیم و ترس نداشت و به هر حال هر چیزی توی این زندگی دنیایی مسئولیت پذیری میخواد و ازدواج هم یکیش هست و چه الان چه ده سال بعد هم اتفاق بیفته مسئولیتش یکیه
(1395 ارديبهشت 23، 22:28)تـــواب نوشته است: [ -> ]برای اینکه می ترسم می خوام سرکوب کنم
خیلی اوقات دخترخانومایی رو می بینم که مدنظرم هستن و یا زوج هایی اما ....
اما چی؟
مقداری از این ترس طبیعیه و برای همه هم هست
اما اگه افراطی باشه مشکل سازه مثل اینکه شما شرایط ازدواج رو داری و کیس مناسبی هم مد نظرتون هست اما فقط بخاطر ترس کنارش میذارید
اینجوری فرصت های خوب رو از دست میدید و ممکنه بعدها هم باعث پیشیمونیتون بشه
اما ترس هایی که بخاطر ناتوانی از پیش بینی آینده و مواردی که تنها خدا از اونا باخبره ،هست. بهترین کار توکل به خداو سپردن نتیجه ی کار به خداست
واینکه ترسهای بی مورد خودش باعث کم شدن میل ازدواج میشه و نیازی نیست در این مورد کاری کرد
به زور اینجام هم لپ تابم خرابه هم اینترنت
هر لحظه ممکنه همه چیز تیره و تار شه.
اومدم بگم حالم خوبه. الحمد لله
بچه ها تجربه بهم می گه هر وقت این حب دنیا از دلم رفته ،
هم شاد تر شدم ، هم بیشتر حال کردم ، هم موفق تر بودم ، هم بیشتر کار کردم ، هم مفید تر بودم ، هم همه چی.
امام صادق (ع): «حب الدنیا راس کل خطیئه ». عشق به دنیا ریشه هر گناه است
تازه ترک کردن هم برام راحت تر شده.
سلام
این پست برای تبلیغ امضای جدیدم هم هست
آقا ول کنید کی تو این وضعیت مالی ازدواج میکنه ؟؟؟؟
چون که وضعیت مالی من خوب نیست نمیرم ازدواج ولی وضعیت مالی خانوادگی خیلی خوبه ولی من پیش قدم نمیشم چون دوست ندارم و دوست دارم مجرد بمونم
چون که الان چند تا از رفیقام ازدواج کردند و کلا به مشکل بر خورد کردند و خرج مسخره عروسی که حدودا 50 میلیونی خرج کذاشت . والان دوستم بیکار و مغازش هم بخاطر زنش از بین رفت
بعد تازه دختر اومده به زور بهش گفته که تو حتما باید عروسی با رقص بگیری .
من که خودم سر همین چیزاست که ازدواج نمیکنم چون دارم میبینم که دوستام چقدر سختی دارند حداقل الان ترجیح میدم که ازدواج نکنم
من الان اکثر رفقام روی آوردن به راه گناه (رابطه جنسی) غیر شرعی !!!!!!
آخه کسی دیگه ازدواج نمیکنه
همین دانشگاه برید ببینید چه خبره و......
الان این پستتون برای تلیغ امضاتون بود یا ازدواج نکردنو رو آوردن به روابط غیر شرعی
ای آقا این چه حرفیه.
شما دعا کنید که یه همسر خوب نصیبتون بشه.
هیچ ترسی هم نداره.
سطح توقعاتتون رو هم بیارید پایین تا راحت تر باشید ، چه خبره 50 میلیون تومن خرج عروسی؟
همون روز اول به خانم بگید ، که من ندارم این قدر خرج کنم برای عروسی.
بعدش هم زیاد به دور و برتون نگاه نکنید ، خیلی ها هم هستن که ازدواج کردن و زندگی خوبی دارن.
تقوا که توی زندگی باشه ، زندگی شاد می شه ، اگر نباشه ، می شه زهر مار. تو بگو هر چقدر که می خواد پول توش باشه.
مخاطبم هم همه ی پستا بودند