(1396 شهريور 24، 21:45)می توانم نوشته است: [ -> ]دو نفرید؟ عایا؟ خواهرت ؟
هان
اره دیگه دونفریم الان در حال حاضر .. داداشم ی شهر دیگه رفته سرکار بطور موقت و دوره از خونه مامی و ددی هم تابستونا میرن زادگاهمون و نیستن مابقی هم ک مزدوج شدن نیستن
الان منور شدی عزیزی سادات؟
ما کنتور آب مون مشترکه و 11 واحد هم هست. من چیو حساب کنم دقیقا؟
واقعا هیج جوره معلوم نمیشه( البته فک کنم)
اصلا یکی از علتاش هم که خیلی از ماها نمی فهمیم مصرفمون چقدره تا بخوایم مثلا صرفه جویی کنیم همین آپارتمان هاست که کنترل آبشون یکیه.
سلام
خوب هستید؟ میخواستم اینجا قصه و سرگذشت ام رو تعریف کنم
من الآن 18 سالمه... امسال کنکور دارم..
از دوم دبیرستان یه سری مشکلاتی برام پیش اومد و کم کم رابطه ام رو با خدا قطع کردم... تا جایی رسیدم که حتی قائل به وجود خدا نبودم و یک آئتیست به تمام معنا شده بودم...
ولی از اونجایی که خدا دوستی در فطرت همه ی ما انسان ها ریشه دوانده (حداقل اونایی که پدر و مادرشون مسلمون بودن یا هر دینی داشتن) منم با خودم گفتم بذار یک امتحان دیگه ای بکنم...
با خودم گفتم بذار ببینم میشه با خدا رفیق شم یا نه؟
البته بگم که من الآن حتی مطمئن نیستم که خدایی وجود داره و مطمئن هم نیستم که خدایی وجود نداره...
حداقل اگه بتونم خدا رو مثل یک توهم در ذهن خودم بپرورانم مطمئنم که بسیاری از مشکلات من حل خواهد شد
مهم نیست خدایی وجود داشته باشه یا نه... مهم اینه که من بتونم خدا رو تصور کنم... یه تصور موهومی...
دو سه باری سعی کردم نماز بخونم.. ولی وقتی نماز میخونم یه حال خیلی بدی توی خودم حس میکنم... حالم به هم میخوره... میخام زود تمومش کنم... خلاصه اصن خوشم نمیاد....
پدرم یه آدم به شدت متعصب و مذهبیه... ولی خب کاری به من نداره... عقیده اش اینه که هر کی رو توی قبر خودش میذارن... از 24 ساعت 16 ساعتش رو توی اتاقش نماز و دعا میخونه و در حدی شده که من حالم از هر چی دعا و نماز و روزه هست داره به هم میخوره..
اکثر کسایی که اینجا هستن جوون اند و به نظرم راحت میتونیم همدیگه را درک کنیم... شاید شما هم یک زمانی مثل من بودید و بعد توبه کردین و الآن مقید به خدا و نماز و عبادت هستید...
به کمک شما نیاز دارم...
معتقدم که اومدن من به اینجا حتما یه دلیلی داشته و اتفاقی نیست...
حتمااا همینطوره مستر والتر
اینجا سرزمین نیست آســــــــــــــــــــــــــــــمان است
خوشحالیم که تو جمع مایید
به خودتون زمان بدید و پیش فرضهای قبلی تونو بذارید پشت در کانون و وارد بشید با ذهن باز به استقبال دانسته های جدید برید تا بتونید بهتر تصمیم بگیرید
این شعره خیلی بدلم نشست یهویی
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
بچه ها نگید سادات
نیستم واللا
اوکی
پس حق سادات منو وردارین بیارین
بروووووووووووو
میتی بانو تااااازه باید عیدی عید غدیر هم بهمون بدی اومدی دنبال سهم سادات؟
(1396 شهريور 25، 21:44)walterwhite نوشته است: [ -> ]سلام
خوب هستید؟ میخواستم اینجا قصه و سرگذشت ام رو تعریف کنم
من الآن 18 سالمه... امسال کنکور دارم..
از دوم دبیرستان یه سری مشکلاتی برام پیش اومد و کم کم رابطه ام رو با خدا قطع کردم... تا جایی رسیدم که حتی قائل به وجود خدا نبودم و یک آئتیست به تمام معنا شده بودم...
ولی از اونجایی که خدا دوستی در فطرت همه ی ما انسان ها ریشه دوانده (حداقل اونایی که پدر و مادرشون مسلمون بودن یا هر دینی داشتن) منم با خودم گفتم بذار یک امتحان دیگه ای بکنم...
با خودم گفتم بذار ببینم میشه با خدا رفیق شم یا نه؟
البته بگم که من الآن حتی مطمئن نیستم که خدایی وجود داره و مطمئن هم نیستم که خدایی وجود نداره...
حداقل اگه بتونم خدا رو مثل یک توهم در ذهن خودم بپرورانم مطمئنم که بسیاری از مشکلات من حل خواهد شد
مهم نیست خدایی وجود داشته باشه یا نه... مهم اینه که من بتونم خدا رو تصور کنم... یه تصور موهومی...
دو سه باری سعی کردم نماز بخونم.. ولی وقتی نماز میخونم یه حال خیلی بدی توی خودم حس میکنم... حالم به هم میخوره... میخام زود تمومش کنم... خلاصه اصن خوشم نمیاد....
پدرم یه آدم به شدت متعصب و مذهبیه... ولی خب کاری به من نداره... عقیده اش اینه که هر کی رو توی قبر خودش میذارن... از 24 ساعت 16 ساعتش رو توی اتاقش نماز و دعا میخونه و در حدی شده که من حالم از هر چی دعا و نماز و روزه هست داره به هم میخوره..
اکثر کسایی که اینجا هستن جوون اند و به نظرم راحت میتونیم همدیگه را درک کنیم... شاید شما هم یک زمانی مثل من بودید و بعد توبه کردین و الآن مقید به خدا و نماز و عبادت هستید...
به کمک شما نیاز دارم...
معتقدم که اومدن من به اینجا حتما یه دلیلی داشته و اتفاقی نیست...
سلام والتروایت. ایشالا سرنوشتت مثه آن پاک روان نشه
خب از شوخی بگذریم و بریم سر اصل موضوع. مسائل ماوراءالطبیعه همیشه یه بخشی از زندگی مارو تشکیل میده و کمتر کسی از این بحثا بدش میاد. یکی از همین مهم هاش که
ذهن من رو هم خیلی درگیر کرده اینه ک خدا چیه؟ کیه؟ و اصولا وقتی میگیم خدا، اصن داریم راجب چی صحبت میکنیم
راجب دعا و نماز، اینها دستورات یا بهتر بگم آپشن هایی هست که خدا برای بنده هاش قرار داده بنظر من. خدا هرگز مجبور نمیکنه که کسی نماز بخونه، هرگز مجبور نکرده که سه شنبه صبحا زیارت عاشورا بخونیم یا جمعه صبحا فلان دعا، نماز شب و ده ها مستحبِ دیگه.
متاسفانه تصویری که از خدا برای ما ارائه شده تصویری پر از رعب و وحشته. میگن خدا گفته نماز نخونی، روزه نگیری، زکات ندی، نمازات قضا شه، دیر بخونی، امام وقتتو نشناسی، از پیامبر اطاعت نکنی و... جات توی جهنمه و "هم فیها خالدون" جاودانه خواهی بود اونجا... ولی خدا دوستت داره...
این یه تصور بسی غلط هست که جا انداختن برا مردم. چون خدایی که عاشقِ توعه چطور میتونه عذابِ بنده ش رو ببینه. مثل این میمونه که پسری، عاشق یه دختره، بعد بگه اگه اگه با من نیای بیرون، سرب داغ میریزم توی حلقت.
خب این چطور عشقیه؟؟
راجب نماز که یکی از نقاط تفاوت اسلام با بقیه ادیانم هست، من نظرم اینه که نماز رو چرا باید مثلِ اونی بخونیم که همه میگن؟ مثلا نمیشه وایساد پشت پنجره ی اتاق یا توی تخت خواب دراز کشید و با خدا حرف زد؟ مگه خدا نمیگه ایستاده و نشسته( یعنی در هر حالتی) خدا رو یاد کنید؟ شاید بگیم توی نماز هم همین کارو میکنیم. ولی برداشت من اینه که توی تاکسی نشستی و یهو دلت میخاد با خدا حرف بزنی.
دوستی و عشق به خدا ساده تر از اون چیزی هست که برای ما گفتن. نمازجماعت همونقدر ارزش داره که رفتن به کلیسا. و اینا همونقدر ارزش داره که یه نفر توی اوج شادیش میگه خدایا شکرت.
خدا خیلی مهربون تر از اونه که به خاطر خطای بنده ش، مجازاتای سختی بکنه. ما هیچکدوم نمیدونیم خدا چیه. من نمیدونم خدا چیه ولی میدونم خدا الان همزمان هم میتونه راه شیریِ مارو نگاه کنه و هم میتونه اونقدر کوچیک باشه که ببینه داخلِ یه الکترون چیه.
خدا هیچی نیس که ما بتونیم تصورش رو بکنیم. ولی میدونم که عاشقِ خدایی هستم که توی ذهنم دارم
میگما پاییز زمستون داره از راه میرسه
به خونواده پیشنهاد کرسی دادم موافقت کردن
من تا حالا کرسی ندیدم ولی دوس دارم تو خونه باشه
به نظرتون چی میشه گذاشت زیرش؟جز بخاری برقی
[quote pid='399742' dateline='1505670985']
(1396 شهريور 26، 21:26)زینبی نوشته است: [ -> ]میگما پاییز زمستون داره از راه میرسه
به خونواده پیشنهاد کرسی دادم موافقت کردن
من تا حالا کرسی ندیدم ولی دوس دارم تو خونه باشه
به نظرتون چی میشه گذاشت زیرش؟جز بخاری برقی
[/quote]
سلام
اره واقعا داره سرد میشه
به قول اون خدابیامرز winter is coming
اما واسه کرسی میتونید یه لامپ بذارید اون زیر روشن بمونه ,خیلی خوب جواب میده
حقیقتا دلم کرسی خواست
پارسال زمستون خونه مادربزرگم گذاشته بودیم میرفتیم خیلی خوب بود
با منقل بیشتر موافقم
وسیله برقی وگازی نمیخام باشه
بی اعتماد شدم نسبت به همه چی فکر میکنم گرمای حاصل از گاز وبرق هم مضرره
چرا نشدنی؟
مصرف بخاری برقی چطوره؟
میخام بهینه واصولی باشه کرسیه
موش
طبیعیا هم دیگه طبیعی نیستن