(1398 شهريور 7، 0:22)soshians نوشته است: [ -> ]صحبت تحقیر نیست، به نظرم حکم قطعی صادر کردن یعنی بستن چشم و گوش به ایده های جدید و حرف های متفاوت. اونم وقتی تو یه بحث از لغت هایی استفاده کنیم که بار معنایی تفرقه افکنی داشته باشه. شاید کسی باشه که اومده تو کانون کمک بگیره و خود کشی هم به نظرش کار درستی باشه، آیا باید به خاطر نظرش "احمق" خطاب بشه؟!. همیشه باید "شک" کرد، به هر چیزی که فکر می کنیم درسته..
شاید هم شما درست می گید و من اشتباه می کنم.
سوال مرگ خودخواسته رو دیدم و یکی دو تا از جواب ها رو خوندم. به نظرم وقتی ادما نمیتونن خودشون رو با شرایط منطبق کنن دست به خودکشی میزنن. قانون طبیعت میگه هر موجودی نتونست منطبق بشه از بین میره.
اون ادم ممکنه بدترین اتفاقا براش افتاده باشه ولی اگه بپذیره اون اتفاقات رو، هیچوقت دست به خودکشی نمیزنه. پس ناملایمات وجود داره، اگه میشه باید حلشون کرد و اگه نمیشه باید باشون کنار اومد. پس خ کشی معنایی نداره.
اما یه سری هم هستن که مشکلی ندارن ولی فلسفه وجودی انسان رو نمیتونن هضم کنن و زندگی براشون معنایی نداره و دلیلی برای گذروندن مراحل مختلف زندگی ندارن. غالبا افسردگی دارن. اینا باید برن پیش روانپزشک تا کمکشون کنه و افسردگیشون رو برطرف کنه.
دنیا این فرصتو به ما داده تا ازش لذت ببریم. حالا اون که خ کشی میکنه این فرصتو از خودش میگیره، به خاطر این تفکر که نمیتونه از دنیا لذت ببره. در صورتیکه اشتباه میکنه. میتونه، خودش نمیخاد.
ادمی که قویه مشکلاتش رو حل میکنه نه اینکه فرار کنه ازشون. اونی که خ کشی میکنه داره میگه من تسلیم هستم و ادم ضعیفی هستم....
ولی بازم میگم افسردگی عامل اصلیه خ کشی هست که افسردگی هم درمان داره.
دوستان یه سوال دارم.
فکر میکنم اکثر مردم جامعه شاد نیستن و همش درگیر هستن. خیلیا افسردگی دارن که خودشونم نمیدونن.
- چطوری شاد باشیم؟ حالمون خوب باشه؟ با وجودیکه مشکل هم داریم. قرار نیست که مشکلات نزارن ما زندگی شادی داشته باشیم. اکثرا از ته دل خندیدن رو بلد نیستیم. چطوری درستش کنیم؟
کسی جوابی داره؟ جواب عملی لطفا
(1398 شهريور 7، 22:16)Deril نوشته است: [ -> ]دوستان یه سوال دارم.
فکر میکنم اکثر مردم جامعه شاد نیستن و همش درگیر هستن. خیلیا افسردگی دارن که خودشونم نمیدونن.
- چطوری شاد باشیم؟ حالمون خوب باشه؟ با وجودیکه مشکل هم داریم. قرار نیست که مشکلات نزارن ما زندگی شادی داشته باشیم. اکثرا از ته دل خندیدن رو بلد نیستیم. چطوری درستش کنیم؟
کسی جوابی داره؟ جواب عملی لطفا
حال من دیروز خیلی خوب بود اما امروز و الان ب شدت حالم بده،از مشکلات از بقیه خستم و عصبی ام و حتی حوصله ندارم دو کلمه حرف بزنم..
پس منم دنبال جواب این نقل قولم
در مورد اون بحث خودکشی یه چیزی سر دلم موند نمیتونم نگم
رفقا تا اون حال (البته خدای نکرده) واستون پیش نیاد نمیتونید تصور کنید چجوریه
من دیگه به جایی رسیده بودم که روشهای مختلف رو واسه از بین بردن خودم ارزیابی میکردم
از تیغ زدن وپرت کردن از ارتفاع بگیر تا کار با طناب وخوردن قرص ودارو انواع مزخرفات دیگه
حتی میتونید تصور کنید یه نفر تو اینترنت روشهای مختلف گره زدن طناب واسه اینکار رو سرچ کنه ؟
من همشو رفتم ولی لحظه های اخر واقعا نتونستم
حتی جاهایی رو واسه پرت کردن در نظر گرفته بودم که خیلی تو شلوغی نباشه وبه چشم نیاد
یا اینکه مثلا کجا تیغ بزنم وچجوری باشه و...
اقا واقعا حال بدیه
حتی الان که یادم میاد سه ماه پیش چجوری بودم حالمو میگیره
خدا واسه هیچکدومتون نیاره
واسه خوشحال بودن هم هیچ جوابی پیدا نکردم
به نظرم دنیا محلیه واسه اذیت شدن ادما نه جایی واسه شاد بودن
اقا یوسف واقعا ب فکرتون نرسید مامانتون چیکار میکنن بعد شما؟؟نترسیدین؟؟!!الان ک گذشته ازش نمیگین ارزش نداشته؟پشیمون نیستین از اون حس اون موقع؟
برای جواب سوالم در مورد شاد بودن خودم کلی فکر کردم. به دور از هر گونه شعار میگم، شادی باید از درون باشه. نباید منتظر یه اتفاق باشیم که ما رو خوشحال کنه. واسه همین اینکه هر روز نعمتایی که داریم رو بشماریم و احساس رضایت از داشتنشون داشته باشیم ناخوداگاه باعث میشه حال ادم خوب بشه. بعد میبینیم که وقتی حال خوبه اتفاقایی که یه روز منتظرشون بودیم تا خوشحالمون کنن خودشون یکی یکی ظاهر میشن.
به نظرم ادم توجهش رو به هر سمتی بده اون حالت بیشتر براش تکرار میشه. ینی هرچی بیشتر به ناملایمات فکر کنی هر روز غمگینتر میشی و بالعکس.
من خودم فرکانسم اول صبح موقع بیدار شدن تنظیم میشه. ینی اگه همون لحظه بیدار شدن به یه چیز مثبت فکر کنم حال اون روزم خوبه.
واقعا حیفه دو روز زندگی رو ادم غمگین باشه.
ممنون میشم اگه دوستی نظری داره بگه.
(1398 شهريور 7، 23:08)atrisa نوشته است: [ -> ]
اقا یوسف واقعا ب فکرتون نرسید مامانتون چیکار میکنن بعد شما؟؟نترسیدین؟؟!!الان ک گذشته ازش نمیگین ارزش نداشته؟پشیمون نیستین از اون حس اون موقع؟
خیلی احساس عجیب ومتناقضی داشتم ودارم
یه روز پشیمون بودم و به فکر بقیه
روز بعد دوباره سرارسر وجودمو نا امیدی میگرفت ودوباره این فکرا شروع میشد
هنوزم گاهی سراغم میاد
ولی خلاص شدن از دست این جور فکرا عین کندن یه تیکه قیر از روی فرشه
واسه همین میگم تا وقتی گرفتار این حس نباشید نمیتونید بفهمید طرف چی میکشه
در صورتی که واقعا حماقته ضعفه ترسه هر چی بگید هست
من ولی دوس دارم ی دفتر پست بنویسم
طولانیه طولانی ک طرف دیگه حوصلش بره
(1398 شهريور 8، 8:36)Deril نوشته است: [ -> ]برای جواب سوالم در مورد شاد بودن خودم کلی فکر کردم. به دور از هر گونه شعار میگم، شادی باید از درون باشه. نباید منتظر یه اتفاق باشیم که ما رو خوشحال کنه. واسه همین اینکه هر روز نعمتایی که داریم رو بشماریم و احساس رضایت از داشتنشون داشته باشیم ناخوداگاه باعث میشه حال ادم خوب بشه. بعد میبینیم که وقتی حال خوبه اتفاقایی که یه روز منتظرشون بودیم تا خوشحالمون کنن خودشون یکی یکی ظاهر میشن.
به نظرم ادم توجهش رو به هر سمتی بده اون حالت بیشتر براش تکرار میشه. ینی هرچی بیشتر به ناملایمات فکر کنی هر روز غمگینتر میشی و بالعکس.
من خودم فرکانسم اول صبح موقع بیدار شدن تنظیم میشه. ینی اگه همون لحظه بیدار شدن به یه چیز مثبت فکر کنم حال اون روزم خوبه.
واقعا حیفه دو روز زندگی رو ادم غمگین باشه.
ممنون میشم اگه دوستی نظری داره بگه.
دقیقا
صحبت شما کاملا درسته
در واقع حال خوب یا بد ما ربطی به شرایط محیطی نداره .... ما باید از درون خودمون حالمون رو خوب کنیم .... و این یعنی معنای حقیقی شادی
(1398 شهريور 6، 23:04)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]مثال بزنم.
شما این آزمایش رو انجام بده.
توی قفس میمون موز فراوون بریز، اما هر وقتی که میمون موزی گذاشت توی دهنش به شدت کتکش بزن.
این کار رو چندین و چند بار تکرار کن.
بعد از یه مدت توی مغز میمون این ثبت می شه که اگر موز بخوره کتک می خوره.
دیگه میمون تا آخر عمرش موز نمی خوره، هر چقدر هم که گرسنه باشه.
در صورتی که شما دیگه اصلا قصدی ندارید که میمون رو بزنید. از یه جا به بعد خود ذهن میمونه که اون رو نهی می کنه از خوردن.
بسیار زیبا.
بله دقیقا همین طوره.
این همون مفهوم
درماندگی آموخته شده هست که مارتین سلینگمن بهش پرداخته.
این چهره:
ایشون پدر روانشناسی مثبت نگر هستن.
همونطور که مغز ما به مرور زمان یاد گرفته که هر چیز ربط و بیربطی رو به خ.ا نسبت بده و در نهایت با خ.ا خودمون رو آروم کنیم؛
همونطور که در عین توانا بودن، تلاشی که باید برای پاک بودن انجام بدیم رو انجام نمیدیم و خودمون رو مقابل خ.ا
درمانده میبینیم؛
اون آدمی که افسرده هست و مدت زیادی تو این فضا باقی مونده هم خودش رو
درمانده میبینه.
در صورتی که واقعاً اون شخص ناتوان نیست. فقط مغزش
هــــنوز یاد نگرفته که چطور شرایط رو ببینه و چطور از پس شرایط بربیاد.
دریل عزیز از
شادمانی درونی گفت.
تصادفاً دیدم که همین نویسنده یه کتاب به همین نام داره.
امسال نتایج دکترا وحشتناک بود طرف تک رقمی بوده قبول نشده و مورد سه رقمی داریم سراسری قبول شده
تو دانشگاهی که من هستم بخاطر ی نفر تراز دانشگاه و رشته رو دستکاری کردن تا با رتبه صدوخورده ای بتونه وارد شه و ی بدبختی که رتبه اش سی و خورده ای بود رو بخاطر کارمند بودن رد کردن
اوج بی عدالتی رو تو پذیرش دکترا میتونی ببینی و متاسفانه رابطه ..رابطه تعیین کننده پذیرش شدن یا نشدنته در اکثر موارد
من دکترا ثبت نام کردم ولی آزمون ندادم ترس از شکست باعث شده تا حالا که چهار سال از ارشدم میگذره نتونم برم سمت دکترا خوندن میترسم قبول نشم تله شکست توی من خیلی فعاله ولی دلم سوخت برای بچه هایی که از همه چیزشون زدن برای کنکور دکترا ولی این شد سرنوشتشون
کنکور دکترا دیگه مثه لیسانسو ارشد نیس که ادم بتونه راحت وقت بذاره تو دکترا دیگه تو از خیلی از جنبه های زندگیت میزنی و واقعا متوقف میشی تا بتونی برسی بهش این انصاف نیس که اینطور باشه روند انتخاب
عدالت حلقه گمشده جامعه ماست تاوقتی این حلقه تو ابعاد مختلفش ایجاد نشه صحبت از اقتصاد و سیاست و فرهنگ بی مایه فطیره
(1398 شهريور 7، 0:22)soshians نوشته است: [ -> ]شاید کسی باشه که اومده تو کانون کمک بگیره و خود کشی هم به نظرش کار درستی باشه، آیا باید به خاطر نظرش "احمق" خطاب بشه؟!. همیشه باید "شک" کرد، به هر چیزی که فکر می کنیم درسته..
برادر جان
داداش عاشق ما هم به شدت دینمداره و هم بهشدت کتاب به دست.
فکر کنم اشتباه در تعبیر واژگان رخ داده.
تو فارسی شاید واژهی احمق یه مقدار تعبیرش حالت ناسزاگونه داشته باشه.
اما تو عربی احمق به کسی میگن که کارهای «نابخردانه» انجام میده.
یعنی کسی که حماقت میکنه و از عقلش به درستی استفاده نمیکنه.
به عبارتی، کسی که موقع از دنیا رفتن، عقلش رو همون طور که اورجینال تحویل گرفته، بدون اینکه ازش استفاده کنه، بدن خط و خش تحویل خدا میده.
چون موضوع مهمی بوده پیشوایان ما هم زیاد در موردش سخن گفتن.
هم نشانه های حماقت رو گفتن و هم آدم های احمق رو توصیف کردن.
مثل
نمونه های اینجا.
البته بعضی از این روایات میتونه خودکشی رو هم در بر بگیره:
مثل:
نقل قول: امام على عليه السلام :
رُكوبُ المَعاطِبِ عُنوانُ الحَماقَةِ .
دست زدن به كارهاى مهلك نشانه بى خردى است .
( غرر الحكم : ۵۴۲۱ )
فکر کنم خودکشی یه کار هلاکت آور به حساب بیاد و نشانه حماقت باشه.
اما در کل خواستم بگم عاشق الان زبان اولش عربی هست و زبان دومش فارسی. ازش نمیشه انتظار داشت.
قطعاً منظورش از احمق، معادل «انسان بیخرد» بوده و نه بیاحترامی و ناسزاگویی.