میگم دیگه من اون سالی که شما میگی طفلی دو ساله بودم
عمو قناد نگاه میکردم
خانوم لبخند جونم ...مرسی راهنمایی
فقط بازیگر خانوم یا عاقا؟
لابد چون عجله داشتم بد مطرح کردم سوالو..
آقای حسینی تو یه سریالی بازی کردن که پربیننده بوده اون سریال چندین سال پیش
شماهایی که اذان شد شهرتون بدویید برید
کلا بازی رو بذاریم بقیه ش رو یه وقت دیگه
همه فردا ساعت 22:30
خوبه؟
---------------
مرسی خانم لبخند
تن سرد تو ذهنم دور نیست
چرا؟
وقتی گفتی قدیم ذهنم رفت به خیلی قدیم
من خوره بودم ها
یکی کتاب از دستم نمی افتاد
یکی فیلم و سریال تلوزیون
بریم نماز
همگی التماس دعای خیلی زیاد
جمعه خوبی داشته باشید
میشه یبار دیگه سوال رو بگین؟
گوگل قبلنا بهتر خدمات میداد دیگه مثل قبل نیست ...
من دیگه برم . شب همگی خوش .
من روزی یبار میام اعلام میکنم که ارشد دارم و دیگه کم میام کانون و باز
همش تقصیر رامینه
من نمازمو خوندم
با صد صلوات به نیت ترک
به یاد طرح ذکر به نیت ترک اقا مجتبی
کاش هماهنگ میکردیم هر کی یه نیت بگه
بقیه به اون نیت دعاش کنن
دیگه گذشت البته
بقیه مسابقه ساعت 22:30
موجود خانم نوبت شماستا
راس ساعت تشریف بیارید و شروع کنید
می خوای بدونی برنده نهایی چه کسیه؟؟؟
دوس داری یه خلاصه ازش داشته باشی؟؟؟
دوس داری کاملشو ببینی؟؟؟
میگمو این صندلی داغوووووووو چی شدو؟
با عرض ارادت تمام به شیرازی های دوست داشتنی
قصه ای زیبا
درویشی قصه زیر را تعریف می کرد:
یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد فرشته نگهبانی که باید او را راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود مَرد وارد شد و آنجا ماند چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت این کار شما تروریسم خالص است شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت “آن مَرد را به جهنم فرستاده اید و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند جهنم جای این کارها نیست! لطفا ً این مَرد را پس بگیرید “وقتی قصه به پایان رسید درویش گفت با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند …